Thursday, October 9, 2008

طبقه،سبك زندگي و فراغت؛به سوي يك سنخ شناسي- مجيد اميني خضرآبادي

طبقه،سبك زندگي و فراغت ؛ به سوي يك سنخ شناسي

مجيد اميني خضرآبادي

majidamini@gmail.com



جرقه‌هاي شكل‌گيري جامعه‌شناسي ، با مفهوم طبقه‌ي اجتماعي ( social class) و مبناي آن يعني توليد، ابزارهاو روابط توليد همراه بوده است و اصلاً اگر اين مفهوم را ازنظريه‌ي ماركسيستي بگيرند ، چيز زيادي براي تبيين و تحليل در چنته نخواهد داشت. با اينهمه پس از گذشت چند دهه پس از ماركسيسم و نيز تولد جامعه‌شناسي ، رفته رفته از يكه‌تازي قدرت تبييني مفهوم طبقه كاسته شد و تحليل نظام اجتماعي اروپا و آمريكا ، از اواسط قرن بيستم ، به‌ويژه از دهه‌هاي 1970و1980، مستلزم طرح مفهومي ديگر بود تا بتوان پيچيدگي‌هاي آن را به فهم درآورد. اين مفهوم در برابر مبناي اصلي مفهوم طبقه ، يعني توليد، بر مصرف استوار است ؛ مفهوم سبك زندگي(life style). البته از اين مفهوم ، در ادبيات جامعه‌شناسي ، دو صورت‌بندي وجود دارد ؛ در صورت‌بندي نخست - كه سابقه‌اش به دهه‌ي 1920 و حتي نظريه‌هاي وبر باز مي‌گردد – معرف ثروت و موقعيت اجتماعي افراد بوده و اغلب به عنوان شاخصي براي تعيين طبقه‌ي اجتماعي به كار رفته است ، حال آنكه درصورت‌بندي دوم وجديد ، سبك زندگي ، نه راهي براي تعيين طبقه‌ي اجتماعي ، بلكه شكل اجتماعي نويني تلقي مي‌شود كه تنها در متن تغييرات فرهنگي مدرنيته و رشد فرهنگ مصرف‌گرايي معنا مي‌يابد( اباذري ،1381: 6).

باري بدين‌ترتيب تحولات مدرنيته‌ي متأخر بدان سوي پيش رفت كه اساس تحليل اجتماعي بر مصرف استوار شود و بنيان هويت‌هاي جمعيِ افراد و گروه ها ، با مفهوم متناظر آن يعني سبك زندگي پيوند خورد. بنابراين، افراد آزادي نسبي از الزامات طبقاتي و شغلي ونيز بازتر شدن دست خود در انتخاب سبك‌هاي زندگي را تجربه كرده و مي‌كنندو از اينجاست كه هويت‌هاي اجتماعي از اواخر قرن بيستم بدين سوي ، سيال‌تر و منعطف‌تر شده‌اند. با اينهمه ، درست است كه افراد با مصرف و ازجمله مصرف فراغتي است كه سبك زندگي و درنتيجه هويت اجتماعي خود را كسب كرده و به نمايش مي‌گذارند و از اين لحاظ مصرف و به‌ويژه مصرف فراغتي اهميت فزاينده‌اي در تحليل جامعه‌شناختي يافته است ، اما در عين حال ، قدرت افراد درمصرف و در انتخاب سبك‌هاي زندگي و الگوها‌ي فراغتي‌شان به تمامي از الزامات شغلي- درآمدي(طبقاتي) آنها رها نشده است. به عبارت بهتر،‌ در درون صورت‌بندي‌‌هاي اجتماعي سرمايه داري مدرن ، سبك زندگي ، به مثابه مقوله‌اي تلقي مي‌شود كه هرچند كاملاً بوسيله‌ي اشتغال تعيين نمي‌شود ، اما توسط آن ايجاد شده و شكل يافته است(باكاك، 1381: 36).

خلاصه آنكه مفهوم سبك زندگي ، كه ابتدا به عنوان شاخصي براي سنجش طبقه‌ي اجتماعي(مفهوم بنيادين تحليلي) وارد جامعه‌شناسي شد و در اين مقام هرچه بيشتر مورد شك وترديدي قرار گرفت و نهايتاً‌ از صحنه خارج شد ،‌ ديگر بار نه به عنوان شاخصي براي سنجش مفهوم طبقه ، بلكه به عنوان مفهوم مستقلي كه نشانگر رهيافت تحليلي نويني به مبحث قشربندي و تمايزات و تحركات اجتماعي است ، به حوزه‌ي علوم اجتماعي وارد شد. اين تغيير رهيافت در سه زمينه يا متن ، قابل بحث است كه البته اين هر سه جنبه ، نشانگر روندي واحد هستند؛اول، دگرگون شدن رابطه‌ي كار و فراغت ، دوم ، پيدايش طبقه يا قشر متوسط جديد و سوم رشد و گسترش فرهنگ مصرف و مصرف‌گرايي( اباذري ،1381: 11).

از يك نظر ، اهميت يافتن مفهوم سبك زندگي به دگرگوني رابطه‌ي كار و فراغت و اهميت يافتن هر چه بيشتر مفهوم فراغت برمي‌گردد؛ كار به طرز فزاينده‌اي در ايجاد هويت اجتماعي، بي اهميت تر مي‌شود و دست كم براي بخش قابل توجهي از طبقه‌ي متوسط جديد ، نظام‌هاي ارزشي نويني جايگزين مي‌شوندكه بر اساس مصرف و به‌ويژه مصرف فراغتي استوار اند.تحليل نقش فراغت در مدرنيته و رابطه‌ي آن با هويت بورژوايي، دال بر افزايش اهميت فراغت در جامعه‌ي معاصر است. طبق استدلال پي ير بورديو ((Pierre Bourdieu ، تمايز‌هاي اجتماعي را مي‌توان در مجموعه‌ي متنوعي از اعمال اجتماعي مشاهده كرد ، از جمله اعمالي كه به طور سنتي با فراغت ارتباط دارند، مثل تعطيلات، ورزش‌ها ، مطالعه، موسيقي، سينما و ساير امور سليقه‌اي يا ذوقي(اباذري ،1381: 16- 15).

در مورد پيدايش قشر متوسط جديد ، بر اساس نظر رابرتز(Roberts) و همكارانش ،نوعي از‌هم‌گسيختگي و پاره پاره شدن فزاينده‌ي ساختار طبقاتي رخ داده كه نتيجه‌ي پيدايش توده‌ي متوسطي است كه بازار مصرف و منزلت آنها را مي‌توان به چهار دسته تقسيم كرد: اول ، كسان كه در سازمان هاي بزرگ كار مي‌كنند( انسان سازماني)، دوم، گروهي از يقه‌سفيدان دفتري با سطح نازلي از مهارت ، سوم قشر متوسط سنتي يا خرده بورژوازي و چهارم ، گروه حرفه‌اي و به‌شدت پر‌تحرك ”تحصيل‌كردگان“. بدين‌ترتيب طبقه‌ي متوسط جديدي ظهور كرده كه بخش‌هاي مختلف آن تنوع كاملي از بديل‌هاي مربوط به زندگي فرهنگي ، نگرش‌هاي نسبت به كار و خانواده ، فراغت و سبك هاي زندگي را نشان مي‌دهند. در اين زمينه‌ بورديو ، تعريف كاملاً متفاوتي از طبقه را مبناي كار خود قرار داده كه درآن عوامل فرهنگي به موازات عوامل اقتصادي تعيين كننده‌اندو هيچ‌يك اولويتي بر ديگري ندارد. بورديو ، حتي فراتر رفته و اصطلاح فضا يا ميدان(field) اجتماعي را به جاي طبقه مي‌نشاند ومقصود از آن توزيع چند بعدي شكل‌هاي مؤثر قدرت ( يا سرمايه، اعم از سرمايه‌ي اقتصادي يا فرهنگي يا اجتماعي ) است كه زيربناي موقعيت‌هاي اجتماعي است. ميدان اجتماعي بدين معناست كه بدون توجه به تفاوت‌هاي بنيادي، به‌ويژه تفاوت‌هاي اقتصادي و فرهنگي ، نمي‌توان هيچ‌كس را با كس ديگر در يك گروه جاي داد( اباذري ،1381: 20-16).بدين‌ترتيب پيدايش قشر يا توده‌ي متوسط جديد ، با قوت يافتن مفهوم سبك زندگي همراه شده است.

سر انجام اينكه با رواج مصرف‌گرايي و شكل‌گيري فرهنگ مصرف در اثر ايجاد فروشگاه‌هاي بزرگ و زنجيره‌اي و نيز عوامل ديگر ، طيف وسيعي از ” انتخاب‌“ ها در اختيار افراد قرار مي‌گيرد و هر ” انتخاب “ ،‌ نشانگر ارزش‌ها نگرش‌ها و ذائقه‌هايي است كه ممكن است ويژگي گروهي اجتماعي باشد. بنابراين ، مفهوم مصرف به مفهوم هويت جمعي مربوط مي‌شود؛ قريحه يا ذوق (taste) فرد و انتخاب‌هاي ذوقي او در مصرف ، جزو مسؤوليت‌هاي اوست كه ازخلال آن ، مورد قضاوت ديگران قرار مي‌گيرد (اباذري ،1381: 23).

با اين وصف ، مفهوم كليدي سبك زندگي ، قابليت روز‌افزون خود را در تحليل جامعه‌شنختي بر اساس هويت‌هاي جمعي به كرسي نشانده است و به نظر نگارنده ، مي‌توان آن را چنين تعريف كرد : سبك زندگي ، شيوه‌هاي مشخصي از زيستن است كه فارغ از تعلقات شغلي ،‌ در رفتارها و تظاهرات تعداد نسبتاً كثيري از افراد بروز مي‌يابد و مبناي هويت و تمايز آنها را شكل مي‌دهد.اين رفتارها و تظاهرات ، عمدتاً به مصرف معطوف اند و به‌ويژه رفتارها و مصرف فراغتي ، اهميت زيادي در اين سبك‌هاي زندگي دارند.

اما هدف اين نوشتار ،‌ پرداختن به رابطه و نسبت فراغت ، طبقه و سبك زندگي است.بنابراين تعريف فراغت نيز در اينجا لازم مي‌نمايد. از نظر دومازدير(Dumazedier) ، فراغت فعاليتي است - فارغ از جبرها(الزامات) كار ، خانواده وجامعه- كه افراد ، طي آن از روي ميل خويش به استراحت ،‌سرگرمي ، يا گسترش دادن مشاركت اجتماعي خودجوش و به كارگيري ظرفيت خلاق‌شان مي‌پردازند(Horna,1994:41).عناصر مشترك تعاريف مفهوم فراغت ، شامل تركيب‌هايي از انتخاب‌هاي دلخواه و آزاد، با دوره‌هاي زماني آشكارا محدود و معمولاً در تقابل با فعاليت‌هاي غيردلبخواهانه نظير كار با دستمزد و تعهدات هر روزه است(Green,1994:3). به طور خلاصه مي‌توان گفت كه همان‌گونه كه كاپلان(Kaplan) اظهار داشته ،فراغت ، عموماً‌شامل فعاليت‌ها و اموري است؛ كه در برابر كار به مفهوم اقتصادي و رسمي‌اش قرار گرفته و چيزي غير از آن است ؛ كه انتظارات و تجديد خاطرات مطلوب و خوشايند را شامل مي‌شود؛ كه كمترين الزام را به اجبارهاي نقش اجتماعي دارد ؛ كه دركي روان‌شناختي از آزادي را به همراه دارد ؛ كه پيوندي نزديك با ارزش‌هاي فرهنگ دارد ؛ كه تمامي يك گستره از كم‌اهميتي تا پراهميتي است ؛ و در نهايت اينكه اغلب ، البته نه ضرورتاً‌،‌ فعاليتي مشخص شده با عنصر بازي است (Horna,1994:41).

با اين اوصاف ، آيا مي‌توان در مورد جامعه‌ي ايران، نسبت يا رابطه‌اي ميان فعاليت‌ها و امور فراغتي ،‌با طبقه و يا سبك زندگي برقرار يا پيدا كرد؟ در اينجا با توجه به اينكه فراغت ، مفهومي مدرن است كه در تقابل با كار سازمان‌يافته و ساعات اجباري كار حاصل مي‌شود ،‌ از خير وضع تاريخي فراغت در جامعه‌ي ايران مي‌گذريم و مثلاً مانند راسل ، چنين فرض مي‌گيرم كه در ايران قبل از صد سال پيش ، فراغت مخصوص و منحصر به طبقات حاكمه ، اغنيا و فرادستان بوده و غير از آنها ، يعني عامه‌ي مردم يا طبقات فرودست و فقير را بهره‌اي از فراغت نبوده و« اساساً‌ اين فكر كه فقرا هم از فراغت بهره‌اي داشته باشند هميشه مايه‌ي ناراحتي اغنياء بوده است.»(راسل،1349: 15). به نظر مي‌رسد كه مباني اخلاقي كار و ارزشمندي آن در فرهنگ تاريخي ايران و اسلام( مثلاًگزاره‌هايي مانند كار جوهر مرد است و يا بزرگترين تفريح مؤمن كار است) نيز مؤيد اين موضوع باشد، چه اينكه احتمالاً ارزشمندي افراطي كار در فرهنگ ، مي‌تواند نوعي ايدئولوژي‌پردازي طبقات حاكم و فرادست باشد تا فراغت را كاملاً از آن خود كرده و فضيلت كار را به عامه‌ي مردم ارزاني دارند.

اما در مورد جامعه‌ي ايران از حدود صد سال پيش به اين سو و به‌ويژه وضع كنوني آن از لحاظ فراغت و نسبت يا رابطه‌ي آن با طبقه‌اجتماعي و سبك زندگي چه مي‌توان گفت؟ جالب است كه حتي در اين زمينه مي‌توان وجود طبقه به مفهوم تخصصي‌اش را در مورد جامعه‌ي ايران معاصر، مناقشه‌آميز تلقي كرد ( همايون کاتوزيان، 1377) و وجودش را از بيخ منتفي دانست؛طبقه‌ي اجتماعي در جايي معنا مي‌يابد كه كار توليدي صورت بگيرد و اقتصاد مبتني برنفت ايران را نمي‌توان توليدي پنداشت ، بل صرفاً ثروتي آماده و نهفته در زير پاي مردم اين سرزمين است كه هر روزه به فروش مي‌رسد.

البته اگر خيلي سخت‌گير نباشيم ، مي‌توانيم طبقات مختلفي نظير كارخانه‌داران ، ملاكين ، طبقه‌ي متوسط شهري ( شامل كارگران ماهر و كارمندان)‌و طبقه‌پايين( شامل كارگران ساده) را دسته‌بندي كنيم. وانگهي،‌از آنجا كه تحولات مربوط به دگرگوني رابطه‌ي كار و فراغت ( در جهت اهميت يافتن فراغت) و نيز رواج فرهنگ مصرف ، تا حدودي جامعه‌ي ايران را نيز درنورديده ( بگذريم كه تلقي رايج از اهميت يافتن فراغت ، به نحوي سياسي با مسأله‌آميز دانستن آن همراه شده و ضمناً‌ محدود در حوزه‌ي نوجواني و جواني قلمداد مي‌شود)، مي‌توان به نوعي درصدد تحليل آن بر اساس مفهوم سبك زندگي برآمد و فراغت را در پيوند با آن مطرح كرد. به‌ويژه اينكه در مورد ايران امروز نيز مي‌توان پيدايش قشر يا توده‌ي متوسط جديد را شاهد بود ،با همان چهار دسته؛ ”انسان سازماني“ ، يقه‌سفيدان دفتري كم مهارت ، قشر متوسط سنتي يا خرده بورژوازي و باالاخره ”تحصيل‌كردگان “ . اما تشخيص سبك­هاي زندگي مختلف‏، در جامعه­ي ايران امري است دشوار كه از عهده­ي اين نوشتار خارج است. از آن دشوارتر برشمردن انواع مختلف امور و فعاليتهاي فراغتي متناظر با اين سبكهاي زندگي است؛ تعدد و تنوع در اين زمينه بسيار زياد است.

با اين همه، به نظر نگارنده، مي­توان از الگوي پبر بورديو، در تحليل فضاي اجتماعي و فضاي نمادين جامعه­ي ايران (به جاي طبقه­ي اجتماعي) بهره جست. از لحاظ نظري، در اين الگو فضاي اجتماعي به اين ترتيب ساخته مي­شود كه عاملان و گروه­هاي اجتماعي بر اساس جايگاه يا موضع (position)­شان در توزيع آماري دو اصل تفاوت­گذار (تمايززا) تقسيم مي­شوند؛ سرمايه­ي اقتصادي و سرمايه­ي فرهنگي. ساختن فضاي اجتماعي، اين واقعيت نامرئي كه نه قابل لمس است و نه مي­توان به آن اشاره كرد، و در عين حال رفتارها و تظاهرات عاملان اجتماعي را تنظيم مي­كند، در واقع فراهم آوردن امكان ساختن طبقات به نحو تئوريك است. در اين فضا يا ميدان (field) اجتماعي، به ازاي هر سطح از موقعيت­ها، عاملان اجتماعي حائز عادت­واره­ها (habitus) و ذائقه­ها يا سليقه­هايي (tastes) هستند (بورديو، 1381: 39-33) كه مي­توان امور و فعاليتهاي فراغتي آنان را نيز در اين موارد جاي داد. اما درعين حال بايد دقت و احتياط كرد كه اين طبقه­بندي، صرفا تئوريك است. در اينجا براي رعايت اختصار، نموداري مشابه نمودار كتاب تمايز (distinction) بورديو، آورده مي­شود كه در آن برخي امور و فعاليتهاي فراغتي عمده، با موقعيتهاي اجتماعي متناظرشان ذكر شده است.


منابع


· اباذري ، يوسف و چاوشيان ، حسن،1381،« از”طبقه‌ي اجتماعي“ تا ”سبك زندگي‌“رويكردهاي نوين در تحليل جامعه‌شناختي هويت اجتماعي» ، فصلنامه‌ي نامه‌ي علوم اجتماعي ، شماره‌ي 20، پاييز و زمستان 1381

· باكاك ، رابرت ، 1381، مصرف ، ترجمه‌ي خسرو صبوري ، تهران ، شيرازه، چاپ اول

· بورديو ، پي ير ، 1381، نظريه‌ي كنش ، ترجمه‌ي مرتضي مرديها،تهران ، نقش و نگار ، چاپ دوم

· راسل ، برتراند ، 1349، در ستايش فراغت ، ترجمه‌ي ابراهيم يونسي، تهران ، نشر انديشه

· همايون کاتوزيان، محمدعلي، 1377، نه مقاله در جامعه شناسي تاريخي ايران ، ترجمه ي عليرضا طيب ، تهران ، نشر مرکز ، چاپ اول

Green , Eileen & others ,1994, Women`s Leisure.What leisure , London , Macmillan , 3th publish

Horna , Jarmila ,1994 , The study of Leisure , Canada , Oxford University Press ,first publish

No comments: