Thursday, October 9, 2008

نقش رسانه هاي خُرد در توسعه؛ سنخ شناسی رسانه های محلی و رسانه های جماعتی -مقداد مهرابي/ياسر ‌مرادي

--------------------------------------------------------------------------------

نقش رسانه­هاي خُرد در توسعه؛ سنخ­شناسی

رسانه­های محلی و رسانه­های جماعتی



مقداد مهرابي*

ياسر ‌مرادي **

چكيده:

آنچه در اين مقاله آمده، بررسي تاريخچة توسعه به صورت گذرا و مشخص ساختن جايگاه رسانه‌ها بعد از جنگ جهاني دوم تاكنون در راستاي اهداف توسعه است.در اين مقاله با ارائه‌ي‌ سنخ‌‌شناسي از دو رسانه‌ي كوچك (رسانه‌هاي محلي و رسانه‌هاي جماعتي) به جايگاه و نقش آنها در فراهم آوردن زمينه‌ي توسعه پرداخته‌ايم. با ذكر نظريه‌هاي انديشمندان توسعه از گذشته تاكنون نشان داده‌ شده است كه رسانه‌هاي مذكور در كمك به برنامه‌هاي توسعه‌محور چه جايگاهي دارند. اين مقاله توصيفي اسنادي از ويژگيها و توان رسانه‌هاي كوچك در نظريه‌هاي ارتباطات توسعه است.




كليد واژگان:

توسعه، رسانه‌هاي خُرد، رسانه‌هاي جماعتي ، رسانه‌هاي محلي، مشارکت.




مقدمه:


دغدغه­ي توسعه در کشورهاي در حال گذار همواره از اهميت اساسي برخوردار بوده است به گونه­اي که اکثر برنامه ريزي­ها در اين کشورها پيرامون موضوع توسعه درابعاد کلان و خرد صورت گرفته است. در اين ميان نقش رسانه­ها در توسعه از اهميت خاصي برخوردار بوده است. بررسي تاريخچه توسعه در کشورهاي مذکور نيز گوياي اين حقيقت است که استفاده از انواع رسانه­ها در رساندن پيام توسعه به مردم در اولويت برنامه­ريزان توسعه قرار داشته است. اما يکي از مشکلات حائز اهميت در استفاده از رسانه­هاي ارتباط جمعي درايجاد توسعه شکل و درون مايه­ي اين رسانه­ها و چگونگي ايجاد پيوند با مخاطبانِ داراي نيازهاي متفاوت بوده است. بعد از شکست­های برنامه­ریزان توسعه این سؤالات اساسی مطرح گردید که آیا همواره رسانه­های بزرگ قادر به ایجاد زمینه توسعه در مخاطبان هستند و اينكه کارآیی رسانه­های کوچک تا چه اندازه می تواند باشد.



توسعه، مفاهيم و تعاريف

مفهوم توسعه يکي از مفاهيم کلي و چند‌بعدي است که همواره از اهميت اساسي در «کشورهاي درحال­گذار» (محسنیان‌راد، 1382) برخوردار بوده است. اين مفهوم شامل ابعاد گسترده­اي مانند توسعۀ اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و … است. اما واقعيت آن است که مخاطب توسعه انسان­هايِ داراي نيازهاي متفاوت بوده­اند و برقراري ارتباط با آن­ها و رساندن پيام توسعه به گوش آنان و ايجاد زمينه­ي پذيرش و کاربردي کردن اين پيامها بسيار مهم بوده است. از اين رو نقش رسانه­هاي ارتباط جمعي در ابلاغ اين پيام­ها کاملاً چشمگير است.

پیتر دونالدسون (Peter Donaldson) در تعریف توسعه چنین می گوید: توسعه به وجود آوردن تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، گرایشها و نهادها برای تحقق کامل هدفهای جامعه است و در این استحاله مهم اگر توده مردم درگیر نباشند ممکن است میوه رشد فوراً نصیب آنها نشود؛ زیرا که فرآیند توسعه اغلب فرآیندی رنج­آور و دشوار است؛ تا همه مردم با آگاهی همگانی از تغییرات و نیاز مطابق با آن در امر توسعه مشارکت اصیل نداشته باشند ادامه توسعه ممکن نخواهد بود. (دینی، 1370: 85)

هریک از تعاریف توسعه بر ابعادی از آن تأکید ویژه­ دارد؛ توسعه فرهنگی اهداف توسعه را دستیابی انسان به زندگی پرثمر و ارزشهای فرهنگی می داند. به خصوص از اوایل دهه‌ي هشتاد میلادی این مفهوم توسط یونسکو بسط داده شده است. به عنوان نمونه در تعریفی از یونسکو چنین آمده است: «هيچ توسعه­اي بدون تمايل يا قبول تغيير به وقوع نمي­پيوندد. هر فرهنگي در داخل خودساز و کارهايي مختلف دارد که تغيير را در جهتي تسهيل مي­کند يا در مقابل آن موانعي بوجود مي­آورد.» (يونسکو، 1994)

با بررسي اجمالي تعاريف توسعه مي­توان گفت که مخاطب در اين فرآيند توسعه يکي از نقش­های کليدي را برعهده دارد. از اين رو استفاده از رسانه­هاي ارتباطي مناسب و گنجاندن پيام‌هاي توسعه محور در اين رسانه­ها جهت برقراري ارتباط با اين مخاطبان يکي از ابعاد دستيابي به توسعه است. پس در زمينه­ي توسعه رسانه­هايي را مي­توان مناسب ناميد که با در نظر گرفتن شکل و محتوا توان برقراري ارتباط گسترده­اي با مخاطب داشته باشند.



بررسی تحول نقش رسانه ها در توسعه از گذشته تاکنون

اصطلاح توسعه به صورت فراگیر پس از جنگ جهانی دوم مطرح شده است. معنای لغوی توسعه خروج از «لفاف» است. در قالب نظریه‌ي نوسازی، لفاف همان جامعه سنتی و ارزشهای مربوط به آن است. جوامع برای متجدد شدن باید از این مرحله سنتی خارج شوند. (ازکیا، 1377: 7) در دوره پس از جنگ جهانی دوم به ویژه در دهه­های پنجاه و شصت بسیاری از کشورهای جهان سوم از استعمار آزاد شدند و بخشهای مختلفي از سازمان مللِ تازه تأسیس، شروع به کمکهای توسعه بخش به کشورهای جهان سوم که دو سوم جمعیت دنیا را در خود داشتند، کردند.

مدلهای ارتباطی این دهه که بر اساس مدلهای ارتباطی آزمایش شده در غرب بود، پی ریزی گردید. در بسیاری از تحقیقات این دهه تصور بر این بود که رسانه­های جمعی دارای قدرت بسیار و تأثیر مستقیم و یکپارچه بر مخاطب هستند. ملکات(Melkote) این دهه­ها را عصر رسانه­های بزرگ (Big Media) ، جهت­گیریهای تأثیر قدرتمند رسانه­ای و مدلهای اقناعی بالا ـ پایین می­خواند. (مِلکات، 1991: 91) به این ترتیب با منفعل دانستن مخاطبان و تأثیرپذیری زیاد آنها از رسانه­ها سیاست­های توسعه در کشورهای جهان سوم پی­ریزی گردید.

در اواخر دهه‌ي شصت و اوایل دهه‌ي هفتاد انتقادهای فراوانی از پارادایم مسلط توسعه از جبهه­های مختلف صورت گرفت. (نک: سرواس، 1989) با نفوذ و تأثیر کم توسعه‌ي واقعی در اکثر کشورهای جهان سوم و عدم دستیابی به نتایج مطلوب به گونه­ای که پارادایم مسلط پیش­بینی می­کرد، سبب شد تا نخستین انتقادات از آمریکای لاتین آغاز شود. «بدون تردید انتقاد گوندر فرانک بهترین انتقاد شناخته شده از نظریه‌ي نوسازی(Modernization Theory) (1969) است.» (سرواس، 1989: 85)

در دهه‌ي هفتاد پارادایم جانشین (Alternative Paradigm) و رهیافت نیازهای اساسی ملتهاي جهان سوم شکل گرفت. «در این دهه ایده‌ي توسعه‌ي خود- محور (Self-development) رایج شد و فعالیت هایی که مصرف کنندگان در سطح محلی آغازگر آن بودند در توسعه روستایی حیاتی تلقی گردید. بنابراین دیگر تاکید بر جریان بالا- پایین اطلاعات و پیامها از دولت به مخاطب توده ای نبود، بلکه جریان پایین ـ بالا و ارتباط میان مردم اهمیت یافت. در حالی که رسانه های همگانی برای توسعه ضروری بودند اما کافی نبودند. از این پس دیگر تاکید بر رسانه های بزرگ نبود بلکه رسانه های مناسب (Proper Media) اهمیت یافتند.» (ملکات، 1991: 206)

در این دهه ظهور مجدد فرهنگ به عنوان تسهیل کننده‌ي توسعه و یکپارچگی سیستم‌های مدرن و سنتی مطرح گردیدند. این تغییر توجه، منجر به اهمیت کانال­های ارتباطی بومی (Indigenous Channels) گردید. رسانه­های محلی (Folk Media) در رساندن پیام توسعه بسیار مهم معرفی شدند، به گونه­ای که تصور می‌شد تمام مفاهیم نوین توسعه را در خود دارند. آنها محصول فرهنگ بومی بوده و با مردم بسیار صمیمی محسوب می شدند و مشارکت‌پذیری بسیار بالايي داشتند.

در اوایل دهه‌ي هفتاد در چندین کنفرانس بین المللی استفاده از رسانه‌های محلی در جهت توسعه مورد تاکید قرار گرفت. از جمله در: همایش گروه متخصصین (Export Group Meeting) (1972)، سمینار دهلی نو و کارگاه آموزشی درباره رسانه­های محلی (1974) که توسط یونسکو و وزارت اطلاعات و سخن­پراکنی ( Ministry of Information and Broadcasting) هند حمایت می شد و سمینار ارتباطات شرق- غرب درباره‌ي رسانه­های سنتی (1975) در هونولولو (Honolulu) . (ملکات، 1991: 211)

رسانه‌ي محلی اشکال متفاوتی دارد: تئاتر محلی، عروسک گردانی، داستان سرایی، رقص­های محلی و پانتومیم نمونه­هایی از آنهاست. آنها وسیله­های سرگرمی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بودند. (فَن­هوسن، 1984: 127) وانگ (Wang) و دیسانِیاک (Dissanayake) (1984) رسانه های محلی را چنین تعریف می کنند: «نظام ارتباطی جای گرفته در فرهنگ که پیش از ورود رسانه های همگانی وجود داشته‌اند.» این تعریف بیانگر آن است که این رسانه‌ها با فرهنگ بومی کاملا عجین و پیوسته هستند.

تحقیقات گسترده­تری برای طبقه­بندی رسانه­های محلی بر اساس شکل­، محتوا و انعطاف­پذیری آن برای ابلاغ پیام توسعه‌‌محور ضروری است. موضوع مهم دیگر گنجاندن این رسانه­های محلی در رسانه­های کلان است که ممکن است سبب تغییر کامل آنها شود. با این حال چنین به نظر می­رسد که استفاده از آنها در رسانه­های کلان لزوماً نیازمند تغییر، تخریب یا کاهش ویژگی­های اصلی رسانه­های محلی نیست. (چیرانجیت، 1974؛ چاندر، 1974) جدول شماره1 برخی ویژگیهای رسانه­های محلی را نشان می دهد:

جدول شماره 1: سنخ‌‌شناسي رسانه‌هاي محلي


انواع رسانه­های محلی
1. عروسک گردانی 2. تئاتر محلی 3. داستان سرایی 4. رقص محلی

نامهای دیگر
1. رسانه­های محلی 2. رسانه­های بومی

علت رشد
عدم کارایی رسانه­های کلان 2. ظهور مجدد فرهنگ به عنوان تسهیل کننده توسعه

محل توزیع
1. در سطح محلی برای مخاطب بومی اجرا می گردید 2.در رسانه­های کلان نیز اجرا گردید

نوع زبان
زبان آشنای محلی

مالکان و تولیدکنندگان
عده­ای از اهل همان محل

ویژگی مخاطب
محلی و سنتی

ویژگی اطلاعات
1. سرشار از ویژگی­های فرهنگ بومی 2. سرگرم کننده





دهه‌ي هشتاد دهه ارزیابی برنامه­های دهه‌ي قبل بود. ارزیابی‌ها بیانگر شکست برنامه­های پیشین توسعه بود. « برخی از علل این شکست از نظر محققین ارتباطی عبارتند از:

─ فقدان نظام کارآمد برای رساندن دانش و مهارت لازم به مخاطبان محلی

─ فقدان مشارکت مردم در طراحی، برنامه ریزی و اجرای توسعه­هایی که مرتبط با خود آنها بود؛ که این منجر به عدم اتخاذ این طرح­ها می گردید. (ملکات، 1991: 231)

در دهه‌ي هشتاد با ارائه‌ي مدل توسعه‌ي دیگر (Another Development) (همان: 234) تاکید بیشتري بر مشارکت جماعت­ها صورت گرفت. سازمان­های غیردولتی و چندین آژانس سازمان ملل از جمله یونیسف (UNICEF) و سازمان بین المللی کار (ILO) توانمندسازی (Empowerment) جماعت­های محروم را از طریق تفویض کنترل بیشتر بر منابع و طرح­ها در دستور کار خود قرار دادند. (بامبرگر، 1988: 2)

از نظر دیازبوردناو (1989: 11) برخی کارکردهای رسانه‌های مشارکتی که منجر به جامعه مشارکتی می شوند عبارتند از:

§ به توسعه‌ي هویت فرهنگی یک جماعت کمک می کنند

§ به عنوان وسیله‌ای برای بیان شهروندان عمل می‌کنند

§ بیان مشکلات را آسان می­کنند

§ به عنوان وسیله­ای برای تشخیص مشکلات جماعتها عمل می­کنند.

از این دوره به بعد استفاده از رسانه­هایی که بر مشارکت هرچه بیشتر مردم بیفزاید در دستور کار قرار گرفتند. بنابراین لازم شد که جماعتها در این دوره ضرورتها و استانداردهای منحصر به فرد مشکلات خویش را مطرح کنند و مدلهای ارتباطی نیز فرستنده و گیرنده محور شدند.



مقايسه­ي نقش رسانه­هاي خرد و کلان در توسعه

نشريات کوچک با برد کوتاه مي­توانند مانند ساير وسايل ارتباط جمعي وظايف يک رسانه را انجام دهند، با اين تفاوت که حوزه­ي اطلاع‌رساني و نقش آگاهي‌بخشي آنان محدودتر است و بهتر مي­توانند نيازهاي متنوع مخاطبان خود را در نظر بگيرند. از اين رو انواع مختلف نشريات خُرد مانند نشريه‌ي محلي، نشريۀ جماعتي و نشريۀ قومي به ترتيب مي­توانند نيازهاي اطلاعاتي اهل يک محل، يک جماعت يا يک قوم را فراهم کنند. اين در حالي است که رسانه­هاي کلان به دليل گستردگي و تنوع مخاطب مجبور به درج اخبار عام­المنفعه هستند. بنابراین نیاز­های واقعی این دسته­های کوچکتر انسانی که نیاز­های خاص خویش را دارند در رسانه­ها منعکس نمی‌گردد و این نیز به نوبه‌ي خود می‌تواند سبب یأس و ناامیدی جماعتها و گروه­های مختلف از مشارکت در برنامه­های توسعه‌اي گردد.

اگر وظايف وسايل ارتباط جمعي را به سه دسته، «وظايف خبري و آموزشي، وظايف راهنمايي و رهبري و وظايف تفريحي و تبليغي» تقسيم کنيم (معتمدنژاد، 1383: 3-7) دو وظيفه­ي اول در انواع نشريات کوچک مي­تواند نقطه­ي تمايز اين رسانه­ها از ساير وسايل ارتباط جمعي باشد. زيرا اين رسانه­ها قادر خواهند بود اطلاعات مورد نياز و متنوع مخاطبان مختلف را بهتر فراهم کنند و بهتر سبب افزايش آگاهي آنان شوند و با اين افزايش دانش و آگاهی بهتر به زندگي جمعي ادامه دهند و در صحنه‌ي فعاليت­هاي اجتماعي راه مناسب­تر را برگزينند.



نشريات کوچک و نقش­هاي مختلف آن

جان ­اي.آر.لي. با توجه به اهميت رسانه­هاي جمعي به عنوان کانال­هاي ارتباطي بين حکومت، مديران و مردم مي­نويسند: «حکومت نمي­تواند بدون ارتباط با شهروندان بطور کلي و با اجزاي سازماني خود در سطح مرکزي و محلي عمل کند. يکي از ويژگي­هاي اساسي ارتباط، فراهم آوردن مجراهايي است که جريان مداوم اطلاعات، دستورالعمل­ها، عقايد و مشارکت­ها را فعالانه از حکومت به مردم و بالعکس و نيز ميان ادارات مختلف حکومتي تأمين کند». (ساروخاني، 1367: 91)

وي مشارکت نظام متمرکز رسانه­ها را از عوامل محدود کنند‌ه‌ي ارتباط و تأمين اطلاعات مورد نياز براي توسعه مي­داند و معتقد است وجود چند وسيله‌ي ارتباطي محلي از قبيل روزنامه­هاي محلي و کتابخانه­هاي کوچکِ ثابت يا سيار، در اشاعه­ي اطلاعات، برانگيختن اعتماد به نفس، ايجاد همبستگي ملي و ايجاد مشارکت، بيش از ساعت­ها سخن‌پراکني روزانه از سوي پايتخت و حکومت مرکزي مفيد است. (همان)



رسانه­هاي جماعتي و نقش توسعه محور آن­ها

چندين مطالعه‌ي اخير بيانگر رشد و موفقيت سريع رسانه­هاي جماعتي مانند رسانه­هاي قومي (Ethnic media) در آمريکاي شمالي و اروپاي غربي است. نظريه‌­پردازان اين ظهور چشمگير را نتيجه­ي الگوهاي مهاجرت جهاني رو به رشد مي­دانند؛ اما مي­توان اين عقيده را به چالش کشيد و اين پديده­ را به سبب يک رويه­ي اجتماعي وسيع­تر دانست؛ يعني ظور جهاني جماعت­هاي مختلف و فعاليت­هاي رسانه­اي جانشين، متضاد و مشارکتي که از سوي اينترنت نيز به شدت تقويت شده است. (ديوز، 2006)

مي­توان رسانه­هاي قومي را به عنوان نمونه­اي از رسانه­هاي جماعتي در نظر گرفت که براي اقوام خاصي توليد شده و ميان آنان توزيع مي­گردد. اين رسانه­هاي قومي که از سوي دانشمندان آمريکايي و همکاران اروپايي آن­ها و سياست­گذاران به عنوان رسانه­هاي اقليت ناميده مي­شوند، در اواخر قرن بيستم رشد يافته­اند. همه‌ي آفريقايي ـ آمريکايي­ها، آسيايي ـ آمريکايي­ها، بوميان آمريکا و غربي ـ آمريکايي­ها رسانه­هاي قومي خود را ترجيح مي­دهند. (ان­سي­ام، 2005) «در کشورهاي چند فرهنگي استفاده از اين رسانه­ها رو به افزايش است. مي­توان گفت که اين پديده به سبب ظهور جماعت­هاي مختلف است». ( ديوز، 2006)

اين‌گونه رسانه­ها در بافت روزنامه­نگاري به عنوان «رسانه­ي جماعتي» (يانکوسکي و پرن، 2002)، «رسانه­ي ما » (We media) (بومان و ويليس، 2003) «رسانه­ي شهروند (Citizens media) » (رودريگز، 2001)، «روزنامه‌نگاري توده­ي مردم» (Grassroots journalism) (گيلمور، 2004) و «روزنامه­نگاري جانشين» (Alternative journalism) (اِتُن، 2004) ناميده شده‌اند. مزيت اين رسانه­ها در آن است که مردم در آن به رسانه تبديل مي­شوند. تبديل مردم به رسانه بدين معناست که افراد درگير توليد برنامه­هاي رسانه­اي براي خود شده و مخاطبان رسانه­اي توليد­کنندگان فعالِ معنی از طريق بافت فرهنگي خود شوند. (بارکر، 2003) از اين رو اين برنامه­ها هرگز تخصصي نيستند.

يکي ديگر از ويژگي­هاي رسانه­هاي جماعتي آن است که در جمع­آوري اخبار خويش هيچ‌گونه تکيه­اي به خبرگزاري­هاي ندارند. از طرف ديگر انعکاس نظرات و ديدگاه­هاي طبقه­ي حاکم در رسانه­هاي يکي از عوامل شکاف ميان مخاطب در رسانه­هاي کلان است. رويه‌ي روزانه‌ي رسانه­هاي جماعتي اقليت که در پيوستار بين ارتباطات مشارکتي و توليدات خود جماعت­ها قرار دارد، بيانگر آن است که اين رسانه­ها نمونه­ي مثال‌زدني آنچه جنکينز (2004 و 2006) فرهنگ همگرا (Convergence Culture) می‌نامد، هستند. ويژگي اصلي اين فرهنگ آن است که کمابيش متشکل از هنجارها، ارزشها و الگوهاي فعاليتهاي در حال ظهورِ معاصر است که مرزهاي بين توليدات رسانه­ايِ آن، مصرف رسانه­اي را از بين مي­برد، كه از نظر جنکينز بايد به عنوان فرآيند بالا- پايين شرکت محور و فرآيند پايين- بالاي مصرف­کننده محور در نظر گرفته شود. از يک طرف اين رويه شرکت­ها را قادر مي‌سازد که اعتماد مصرف­کننده را به دست آورند و محتواي کم‌هزينه­اي براي مخاطبي که به نظر مشتاق است تا در برنامه­هاي رسانه­اي مشارکت کند، توليد کند. از طرف ديگر چنين حاکميت مصرف‏کننده‏اي مي­تواند تأثير فزاينده­اي بر سودمندي فردي جماعت­هاي اقليت داشته باشد.( همان)

رسانه­هاي جماعتي در شکل ايده­آل خود توسط جماعت هدف اداره مي­شوند. رسانه­هاي جماعتي به ارتباطات جماعتي حيات مجدد مي­بخشند و در جوامع سنتي که ارتباطات ميان فردي و وابستگي­هاي ميان فردي جزء هنجارهاي جامعه است، به ارتباط با مردم مي­پردازند. گروه­هاي بحث و مجادله در اين رسانه­ها جايگاه اساسي دارد. (کيويکورو، 2006).

چندين نويسنده در سال­هاي اخير به تاريخ بلند‌مدت «رسانه­ براي مردم» (For the People) و «توسط مردم» (By the People) در مقياس جغرافيايي کوچک و جوامع مجازي پرداخته­اند و نشان داده­اند که يک تغيير از مصرف رسانه­ها به سمت توليد فردي و جمعي رسانه­اي در حال انجام است. به عنوان مثال جانکوسکي و پرن ( 2002) بيان مي‌کنند که ويژگي کليدي رسانه­هاي جماعتي حضور و فعاليت ساکنين جماعتي، غير متخصص­ها و داوطلبان محلي در ساختار مالکيت و توليد برنامه­هاي آن است. ويژگي اين رسانه­ها مشارکت مدني دسته‌جمعي توسط مردم و اتصال مجدد رسانه به مردم است. مخاطب در اين رسانه­ها خرد و تکه‌‌تکه شده است. اين رسانه­ها بر تفاوت­هاي قومي به جاي شباهت و يکپارچگي که محصول جهاني شدن است تأکيد مي­کند.

رسانه­هاي جماعتي مي­توانند محلي، منطقه­اي يا ملي باشند. اين رسانه­ها به زبان همان جماعت هستند و اطلاعاتي را براي مخاطب فراهم مي­کنند، تا به آن­ها کمک کنند به عنوان شهروند داراي حقوق برابر، مشارکت فعال داشته باشند. اين رسانه­ها فضايي براي بيان عقيده درون جماعت­ها و بين جماعت­هاي مختلف فراهم مي­آورند. از اين رو مي­توان نقش اين رسانه­ها را در ايجاد حوزه­ي عمومي بسيار مهم تلقي کرد. با اين حال همواره اين بيم وجود دارد که استفاده از چنين رسانه­هايي استخوان­بندي جامعه­ي ملي را بر هم زند. جدول شماره2 سنخ‌‌شناسی رسانه‌های جماعتی را نمايش مي دهد:

جدول شماره 2: سنخ‌‌شناسي رسانه‌هاي جماعتی

انواع رسانه­های جماعتی
1. رسانه قومی 2. رسانه مذاهب کوچک

نامهای دیگر
1. رسانه ما 2. رسانه شهروند 3. روزنامه مردمی 4. روزنامه جانشین

علت رشد
ظهور جماعتها به علت تکنولوژیهای نوین ارتباطی؛ مانند ICT

محل توزیع
1. سطح محلی 2. سطح منطقه­ای 3. سطح ملی 4. سطح مجازی

نوع زبان
زبان آشنای همان جماعت

مالکان و تولیدکنندگان
1. ساکنین جماعتی 2. غیرمتخصص­ها 3. داوطلبان محلی

ویژگی مخاطب
خرد و تکه­تکه­ شده

ویژگی اطلاعات
کمک به مخاطب به عنوان شهروند دارای حقوق برابر برای مشارکت فعال

توان ایجاد حوزه عمومی
ایجاد فضای برابر برای بیان عقیده درون یک جماعت و بین جماعتهای مختلف

شیوه جمع­آوری اخبار
1. عدم اتکا به خبرگزاری­ها 2. عدم انعکاس دیدگاه­های طبقۀ حاکم







































رسانه­هاي جماعتي؛ ايجاد همبستگي يا تفرقه

فعاليت­هايي که مردم تحت تأثير رسانه­ها انجام مي­دهند پيچيده­تر از آن است که از سوي تعلق به جماعت خاصي بتوان آن را توضيح داد. رسانه­هاي جماعتي دلالت­گر کارکرد ايجاد همبستگي و در عين حال فرسايش (Corrosion and Cohesion) درزندگي روزمره­ي مردم هستند. اين کار وابسته به شيوه­اي است که مردم رسانه را مصرف کرده يا توليد مي­کنند. (ديوز، 2006)

ريگينز (Riggins) (1992) بيان مي­کند که رسانه­هاي اقليت قومي همبستگي قومي را رشد داده و هم اينکه به اقليت­ها کمک مي­کند با جوامع بزرگتر همبستگي و يکپارچگي داشته باشند. رسانه­هاي جماعتي از طريق فرآيند تشکيل هويت جماعتي منجر به کاهش و در عين حال افزايش پيچيدگي فرهنگي مي­شوند. ابتدا بايد دقت کرد که تمامي رسانه­هاي جماعتي همواره دست به بازتوليد و بررسي انتقادي آنچه در رسانه­هاي کلان است مي­زنند و افراد موضوعات مورد علاقه­ي خود را مي­خوانند و بدين ترتيب آن­ها از اين موضوعات ­آگاه‌تر مي­شوند و اين به نوبۀ خود منجر به تحرک آنان پيرامون چنين موضوعاتي مي­شود. نکتۀ کليدي که در اينجا حائز اهميت است رابطه­ي ميان فعال و منفعل بودن، مشارکت و دور بودن از مسائل، آگاهي و عدم آگاهي است. بنابراين مي‌توان استدلال کرد که لزوماًَ وجود رسانه­هاي جماعتي منجر به تکه تکه شدن و تنوع فرهنگي مخرب در جامعه نمي­شود.

رسانه­هاي جماعتي قسمتي از عادت رسانه­اي مردم مي­شوند و مي­توانند تبديل به قسمتي از رفتارهاي رسانه­اي آن­ها شوند. اين رسانه­­­ها کمک مي­کنند جماعت­ها خود را قسمتي از جامعه‌ي بزرگتر به حساب آورند. نبايد فراموش کرد که مفهوم کليدي در ايجاد «فرهنگِ چند فرهنگي همگرا» (Multicultural convergence culture) مشارکت است و در ايجاد اين مشارکت رسانه­هاي جماعتي نقش بسزايي دارند. اين مشارکت مي­تواند منجر به ايجاد فرهنگ «خودت انجام بده» شود. در اين فرهنگ مردم خواستار حق «شنيده شدن» به جاي «صحبت شدن با» هستند و اين به نوبه­ي خود منجر به ايجاد مفاهيمي مانند تعادل»، «همبستگي» و «آزادي انتخاب» مي­شود. (دیوز، 2006)

در مقام مقايسه­ي رسانه­هاي همگاني و رسانه­هاي جماعتي مي­توان گفت: هرچند رسانه­هاي همگاني نيز داراي سنت برقراري ارتباط با مخاطب و نظر سنجي هستند.­ اما اينها بازتاب کننده­ي عقايد جماعت­هاي مختلف نيستند. يک رسانه­ي جماعتي با حضور خود درميان يک جماعت بهتر مي­تواند دغدغه­ها و درخواست­هاي آن جماعت را مورد توجه قرار دهد. (کيويکورو، 2006) بي هيچ ترديدي چنين حالتي منجر به نظريۀ مشارکت دموکراتيک که دنيس­ مک کوئيل مطرح کرد مي­شود:

«اين تئوري در دهه­هاي 60 و 70 با ايجاد فشار براي داشتن تلويزيون و راديو محلي و جماعتي بوجود آمد. بدين ترتيب سيطره­ي رسانه­هاي متمرکز، تجاري، کنترل شده توسط پايتخت و حتي تخصصي به چالش کشيده شد. اين به معني علاقه­مندي به رسانه­هايي با مقياس کوچک و غير تجاري بود. مشارکت و تعامل مفاهيم کليدي اين رسانه­ها هستند.» (مک کوئيل، 2000: 160)



نتیجه­گیری

بررسي گذراي تاريخچه‌ي‌ توسعه بيانگر اين واقعيت است كه رسانه‌هاي كلان به تنهايي قادر به رساندن پيام توسعه‌محور به مخاطبانِ داراي نيازهاي متنوع نيستند، زيرا به دليل گستردگي مخاطبان مجبور به ارائه‌ي موضوعات كلان هستند. در دهه‌هاي بعد از هفتاد استفاده از رسانه‌هاي محلي به سبب آشنا بودن با فرهنگ بومي در دستور كار برنامه‌ريزان توسعه قرار گرفت. امروزه با توجه به ظهور تكنولوژيهاي ارتباطي به ويژه اينترنت شاهد شكل‌گيري جماعتهاي مختلف هستيم و مطالعات اخير بيانگر رشد سريع رسانه‌هاي اين جماعتها به سبب تكنولوژيهاي مذكور است.

آنچه در اين مقاله آمد، ارائه‌ي نوع‌شناسيِ دو رسانة كوچك يعني رسانه‌هاي محلي و جماعتي بود تا نشان داده شود كه چگونه در بحث توسعه شاهد نوعي چرخش از رسانه‌هاي محلي به رسانه‌هاي جماعتي هستيم. با شكل‌گيري فضاي مجازي و پررنگ‌تر شدن جماعتهاي مختلف، اهميت آنان به ويژه نقش مشاركتي اين‌جماعتها در ايجاد توسعه اهميت بسزايي يافته است. شواهد نشان مي‌دهند كه رسانه‌هاي جماعتي با ايجاد همبستگي در درون يك جماعت و برقراري ارتباط ميان جماعتهاي مختلف سبب ايجاد همبستگي در سطح كلان و پيدايش «فرهنگ همگرايي فرهنگي» مي‌شوند.



فهرست منابع

منابع فارسي:

1. احمديان، م. (1375) «وسايل ارتباط جمعي، مشاركت و توسعه». در: علوي، پ. ارتباطات سياسي (ارتباطات، توسعه و مشاركت سياسي). تهران: مؤسسة نشر علم نوين.


2. ازكيا، م. (1377). جامعه‌شناسي توسعه. با همكاري غلامرضا غفاري. تهران: نشر كلمه.


3. ديني، ع. (1370). «تفاوت كيفي مفهوم رشد و توسعه». كتاب توسعه، شماره اول، ص85.


4. ساروخاني، ب. (1367). جامعه‌شناسي ارتباطات. تهران: انتشارات اطلاعات.


5. سرواس، ج. (1989). «دگرگوني در نظريه هاي ارتباطات و توسعه و پيامدهاي آن در سياستگذاري و برنامه‌ريزي ارتباطي»، ترجمة عليرضا حسيني پاكدهي. در: فصلنامة‌ رسانه، سال شانزدهم، ش4، زمستان 84، صص 77ـ141.


6. محسنيان‌راد، م. (1382). روش‌هاي مصاحبه خبري. تهران: مركز مطالعات و تحقيقات رسانه‌.


7. معتمد‌نژاد، ك. (1383). وسايل ارتباط جمعي. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي.


8. يونسكو. (1994). فرهنگ و توسعه: رهيافت مردم‌شناختي توسعه. ترجمة فاضلي، ن. و فاضلي، م. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.



منابع لاتين:

1. Atton, C. (2004). An Alternative Internet: Radical Media, Politics and Creativity. Edinburgh: Edinburgh University Press.


2. Bamberger, M. (1988). The Role of Community Participation in Development Planning and Project Management. Washington, D.C.: The World Bank. EDI Policy Seminar Report, No 13.

3. Barker, C. (2003). Cultural Studies, Theory and Practice. 2nd edn. London: Sage.


4. Bowman, S. & Willis, C. (2003) “We Media: How Audiences Are Shaping the Future of News and Information”, The Media Center at The American Press Institute, Thinking Paper. URL (consulted March 2006): http://www.hypergene.net/wemedia/weblog.php

5. Chander, R, (1974). “Television Treatment of Folk Forms in Family Planning Communication”. Paper Presented to the inter-Regional Seminar/Workshop on the Integrated Use of Folk Media and Mass Media in Family Planning Communication Programmes, New Delhi, 7-16 October.


6. Chiranjit. (1974). “Radio Treatment of Folk Forms”. Paper Presented to the inter-Regional Seminar/Workshop on the Integrated Use of Folk Media and Mass Media in Family Planning Communication Programmes, New Delhi, 7-16 October.

7. Deuze, M. (2006). Ethnic Media, Community Media and Participatory Culture. Journalism, Vol. 7(3): 262-280. London: Sage Publications.


8. Diaz-Bordenave, J. (1989). “Participative Communication as a Part of the Building a participative Society”. Paper prepared for the seminar on Participation: a Key Concept in Communication for Change and Development, Pune, India, February.

9. Gillmor, D. (2004). “We the Media: Grassroots Journalism by the People, for the People”. Oreilly. URL (consulted July 2005): http://www.oreilly.com/catalog/wemedia/book/index.csp


10. Jankowski, N. & Prehn, O. (2002) Community Media in the Information Age: Perspectives and Prospects. Cresskill, NJ: Hampton Press.

11. Jenkins, H. (2006). Convergence Culture. New York: NYU Press.


12. Jenkins, H. (2004). “The Cultural Logic of Media Convergence”. International Journal of Cultural Studies 7(1): 33–43.

13. Kivikuru, U. (2006). Top-Down or Bottom-Up? Radio in the Service of Democracy: Experiences from South Africa and Namibia. International Communication Gazette, Vol.68 (1): 5-31. London: Sage Publications.


14. McQuail, D. (2000). McQuail’s Mass Communication Theory. London: Sage.

15. Melkote, S. (1991). Communication for Development in the Third World. New Delhi: Sage Publications, India Pvt Ltd.


16. NCM. (2005). The Ethnic Media in America: The Giant Hidden in Plain Sight, Report New California Media, URL: (Consulted November 2005) http://www.ncmonline.com.

17. Riggins, S. (1992). Ethnic Minority Media: An International Perspective. London: Sage.


18. Rodriguez, C. (2001). Fissures in the Mediascape: An International Study of Citizen’s Media. Cresskill, NJ: Hampton Press.

19. Van Hoosen, D. (1984). “The Barefoot Actions: Folk Drama and Development Communication in Asia”. In G. Wang & W. Dissanayake (Eds), Continuity and Change in Communication Systems, pp. 127-137. New Jersey: Ablex.


20. Wang, G. & Dissanayake, W. (1984). “Culture, Development, and Change: Some Explorative Observations”. In G. Wang & W. Dissanayake (Eds), Continuity and Change in Communication Systems, pp. 3-20. New Jersey: Ablex.




* دانشجوي كارشناسي ارشد علوم ارتباطات اجتماعي دانشگاه تهران

No comments: