--------------------------------------------------------------------------------
نقش رسانههاي خُرد در توسعه؛ سنخشناسی
رسانههای محلی و رسانههای جماعتی
مقداد مهرابي*
ياسر مرادي **
چكيده:
آنچه در اين مقاله آمده، بررسي تاريخچة توسعه به صورت گذرا و مشخص ساختن جايگاه رسانهها بعد از جنگ جهاني دوم تاكنون در راستاي اهداف توسعه است.در اين مقاله با ارائهي سنخشناسي از دو رسانهي كوچك (رسانههاي محلي و رسانههاي جماعتي) به جايگاه و نقش آنها در فراهم آوردن زمينهي توسعه پرداختهايم. با ذكر نظريههاي انديشمندان توسعه از گذشته تاكنون نشان داده شده است كه رسانههاي مذكور در كمك به برنامههاي توسعهمحور چه جايگاهي دارند. اين مقاله توصيفي اسنادي از ويژگيها و توان رسانههاي كوچك در نظريههاي ارتباطات توسعه است.
كليد واژگان:
توسعه، رسانههاي خُرد، رسانههاي جماعتي ، رسانههاي محلي، مشارکت.
مقدمه:
دغدغهي توسعه در کشورهاي در حال گذار همواره از اهميت اساسي برخوردار بوده است به گونهاي که اکثر برنامه ريزيها در اين کشورها پيرامون موضوع توسعه درابعاد کلان و خرد صورت گرفته است. در اين ميان نقش رسانهها در توسعه از اهميت خاصي برخوردار بوده است. بررسي تاريخچه توسعه در کشورهاي مذکور نيز گوياي اين حقيقت است که استفاده از انواع رسانهها در رساندن پيام توسعه به مردم در اولويت برنامهريزان توسعه قرار داشته است. اما يکي از مشکلات حائز اهميت در استفاده از رسانههاي ارتباط جمعي درايجاد توسعه شکل و درون مايهي اين رسانهها و چگونگي ايجاد پيوند با مخاطبانِ داراي نيازهاي متفاوت بوده است. بعد از شکستهای برنامهریزان توسعه این سؤالات اساسی مطرح گردید که آیا همواره رسانههای بزرگ قادر به ایجاد زمینه توسعه در مخاطبان هستند و اينكه کارآیی رسانههای کوچک تا چه اندازه می تواند باشد.
توسعه، مفاهيم و تعاريف
مفهوم توسعه يکي از مفاهيم کلي و چندبعدي است که همواره از اهميت اساسي در «کشورهاي درحالگذار» (محسنیانراد، 1382) برخوردار بوده است. اين مفهوم شامل ابعاد گستردهاي مانند توسعۀ اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و … است. اما واقعيت آن است که مخاطب توسعه انسانهايِ داراي نيازهاي متفاوت بودهاند و برقراري ارتباط با آنها و رساندن پيام توسعه به گوش آنان و ايجاد زمينهي پذيرش و کاربردي کردن اين پيامها بسيار مهم بوده است. از اين رو نقش رسانههاي ارتباط جمعي در ابلاغ اين پيامها کاملاً چشمگير است.
پیتر دونالدسون (Peter Donaldson) در تعریف توسعه چنین می گوید: توسعه به وجود آوردن تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، گرایشها و نهادها برای تحقق کامل هدفهای جامعه است و در این استحاله مهم اگر توده مردم درگیر نباشند ممکن است میوه رشد فوراً نصیب آنها نشود؛ زیرا که فرآیند توسعه اغلب فرآیندی رنجآور و دشوار است؛ تا همه مردم با آگاهی همگانی از تغییرات و نیاز مطابق با آن در امر توسعه مشارکت اصیل نداشته باشند ادامه توسعه ممکن نخواهد بود. (دینی، 1370: 85)
هریک از تعاریف توسعه بر ابعادی از آن تأکید ویژه دارد؛ توسعه فرهنگی اهداف توسعه را دستیابی انسان به زندگی پرثمر و ارزشهای فرهنگی می داند. به خصوص از اوایل دههي هشتاد میلادی این مفهوم توسط یونسکو بسط داده شده است. به عنوان نمونه در تعریفی از یونسکو چنین آمده است: «هيچ توسعهاي بدون تمايل يا قبول تغيير به وقوع نميپيوندد. هر فرهنگي در داخل خودساز و کارهايي مختلف دارد که تغيير را در جهتي تسهيل ميکند يا در مقابل آن موانعي بوجود ميآورد.» (يونسکو، 1994)
با بررسي اجمالي تعاريف توسعه ميتوان گفت که مخاطب در اين فرآيند توسعه يکي از نقشهای کليدي را برعهده دارد. از اين رو استفاده از رسانههاي ارتباطي مناسب و گنجاندن پيامهاي توسعه محور در اين رسانهها جهت برقراري ارتباط با اين مخاطبان يکي از ابعاد دستيابي به توسعه است. پس در زمينهي توسعه رسانههايي را ميتوان مناسب ناميد که با در نظر گرفتن شکل و محتوا توان برقراري ارتباط گستردهاي با مخاطب داشته باشند.
بررسی تحول نقش رسانه ها در توسعه از گذشته تاکنون
اصطلاح توسعه به صورت فراگیر پس از جنگ جهانی دوم مطرح شده است. معنای لغوی توسعه خروج از «لفاف» است. در قالب نظریهي نوسازی، لفاف همان جامعه سنتی و ارزشهای مربوط به آن است. جوامع برای متجدد شدن باید از این مرحله سنتی خارج شوند. (ازکیا، 1377: 7) در دوره پس از جنگ جهانی دوم به ویژه در دهههای پنجاه و شصت بسیاری از کشورهای جهان سوم از استعمار آزاد شدند و بخشهای مختلفي از سازمان مللِ تازه تأسیس، شروع به کمکهای توسعه بخش به کشورهای جهان سوم که دو سوم جمعیت دنیا را در خود داشتند، کردند.
مدلهای ارتباطی این دهه که بر اساس مدلهای ارتباطی آزمایش شده در غرب بود، پی ریزی گردید. در بسیاری از تحقیقات این دهه تصور بر این بود که رسانههای جمعی دارای قدرت بسیار و تأثیر مستقیم و یکپارچه بر مخاطب هستند. ملکات(Melkote) این دههها را عصر رسانههای بزرگ (Big Media) ، جهتگیریهای تأثیر قدرتمند رسانهای و مدلهای اقناعی بالا ـ پایین میخواند. (مِلکات، 1991: 91) به این ترتیب با منفعل دانستن مخاطبان و تأثیرپذیری زیاد آنها از رسانهها سیاستهای توسعه در کشورهای جهان سوم پیریزی گردید.
در اواخر دههي شصت و اوایل دههي هفتاد انتقادهای فراوانی از پارادایم مسلط توسعه از جبهههای مختلف صورت گرفت. (نک: سرواس، 1989) با نفوذ و تأثیر کم توسعهي واقعی در اکثر کشورهای جهان سوم و عدم دستیابی به نتایج مطلوب به گونهای که پارادایم مسلط پیشبینی میکرد، سبب شد تا نخستین انتقادات از آمریکای لاتین آغاز شود. «بدون تردید انتقاد گوندر فرانک بهترین انتقاد شناخته شده از نظریهي نوسازی(Modernization Theory) (1969) است.» (سرواس، 1989: 85)
در دههي هفتاد پارادایم جانشین (Alternative Paradigm) و رهیافت نیازهای اساسی ملتهاي جهان سوم شکل گرفت. «در این دهه ایدهي توسعهي خود- محور (Self-development) رایج شد و فعالیت هایی که مصرف کنندگان در سطح محلی آغازگر آن بودند در توسعه روستایی حیاتی تلقی گردید. بنابراین دیگر تاکید بر جریان بالا- پایین اطلاعات و پیامها از دولت به مخاطب توده ای نبود، بلکه جریان پایین ـ بالا و ارتباط میان مردم اهمیت یافت. در حالی که رسانه های همگانی برای توسعه ضروری بودند اما کافی نبودند. از این پس دیگر تاکید بر رسانه های بزرگ نبود بلکه رسانه های مناسب (Proper Media) اهمیت یافتند.» (ملکات، 1991: 206)
در این دهه ظهور مجدد فرهنگ به عنوان تسهیل کنندهي توسعه و یکپارچگی سیستمهای مدرن و سنتی مطرح گردیدند. این تغییر توجه، منجر به اهمیت کانالهای ارتباطی بومی (Indigenous Channels) گردید. رسانههای محلی (Folk Media) در رساندن پیام توسعه بسیار مهم معرفی شدند، به گونهای که تصور میشد تمام مفاهیم نوین توسعه را در خود دارند. آنها محصول فرهنگ بومی بوده و با مردم بسیار صمیمی محسوب می شدند و مشارکتپذیری بسیار بالايي داشتند.
در اوایل دههي هفتاد در چندین کنفرانس بین المللی استفاده از رسانههای محلی در جهت توسعه مورد تاکید قرار گرفت. از جمله در: همایش گروه متخصصین (Export Group Meeting) (1972)، سمینار دهلی نو و کارگاه آموزشی درباره رسانههای محلی (1974) که توسط یونسکو و وزارت اطلاعات و سخنپراکنی ( Ministry of Information and Broadcasting) هند حمایت می شد و سمینار ارتباطات شرق- غرب دربارهي رسانههای سنتی (1975) در هونولولو (Honolulu) . (ملکات، 1991: 211)
رسانهي محلی اشکال متفاوتی دارد: تئاتر محلی، عروسک گردانی، داستان سرایی، رقصهای محلی و پانتومیم نمونههایی از آنهاست. آنها وسیلههای سرگرمی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بودند. (فَنهوسن، 1984: 127) وانگ (Wang) و دیسانِیاک (Dissanayake) (1984) رسانه های محلی را چنین تعریف می کنند: «نظام ارتباطی جای گرفته در فرهنگ که پیش از ورود رسانه های همگانی وجود داشتهاند.» این تعریف بیانگر آن است که این رسانهها با فرهنگ بومی کاملا عجین و پیوسته هستند.
تحقیقات گستردهتری برای طبقهبندی رسانههای محلی بر اساس شکل، محتوا و انعطافپذیری آن برای ابلاغ پیام توسعهمحور ضروری است. موضوع مهم دیگر گنجاندن این رسانههای محلی در رسانههای کلان است که ممکن است سبب تغییر کامل آنها شود. با این حال چنین به نظر میرسد که استفاده از آنها در رسانههای کلان لزوماً نیازمند تغییر، تخریب یا کاهش ویژگیهای اصلی رسانههای محلی نیست. (چیرانجیت، 1974؛ چاندر، 1974) جدول شماره1 برخی ویژگیهای رسانههای محلی را نشان می دهد:
جدول شماره 1: سنخشناسي رسانههاي محلي
انواع رسانههای محلی
1. عروسک گردانی 2. تئاتر محلی 3. داستان سرایی 4. رقص محلی
نامهای دیگر
1. رسانههای محلی 2. رسانههای بومی
علت رشد
عدم کارایی رسانههای کلان 2. ظهور مجدد فرهنگ به عنوان تسهیل کننده توسعه
محل توزیع
1. در سطح محلی برای مخاطب بومی اجرا می گردید 2.در رسانههای کلان نیز اجرا گردید
نوع زبان
زبان آشنای محلی
مالکان و تولیدکنندگان
عدهای از اهل همان محل
ویژگی مخاطب
محلی و سنتی
ویژگی اطلاعات
1. سرشار از ویژگیهای فرهنگ بومی 2. سرگرم کننده
دههي هشتاد دهه ارزیابی برنامههای دههي قبل بود. ارزیابیها بیانگر شکست برنامههای پیشین توسعه بود. « برخی از علل این شکست از نظر محققین ارتباطی عبارتند از:
─ فقدان نظام کارآمد برای رساندن دانش و مهارت لازم به مخاطبان محلی
─ فقدان مشارکت مردم در طراحی، برنامه ریزی و اجرای توسعههایی که مرتبط با خود آنها بود؛ که این منجر به عدم اتخاذ این طرحها می گردید. (ملکات، 1991: 231)
در دههي هشتاد با ارائهي مدل توسعهي دیگر (Another Development) (همان: 234) تاکید بیشتري بر مشارکت جماعتها صورت گرفت. سازمانهای غیردولتی و چندین آژانس سازمان ملل از جمله یونیسف (UNICEF) و سازمان بین المللی کار (ILO) توانمندسازی (Empowerment) جماعتهای محروم را از طریق تفویض کنترل بیشتر بر منابع و طرحها در دستور کار خود قرار دادند. (بامبرگر، 1988: 2)
از نظر دیازبوردناو (1989: 11) برخی کارکردهای رسانههای مشارکتی که منجر به جامعه مشارکتی می شوند عبارتند از:
§ به توسعهي هویت فرهنگی یک جماعت کمک می کنند
§ به عنوان وسیلهای برای بیان شهروندان عمل میکنند
§ بیان مشکلات را آسان میکنند
§ به عنوان وسیلهای برای تشخیص مشکلات جماعتها عمل میکنند.
از این دوره به بعد استفاده از رسانههایی که بر مشارکت هرچه بیشتر مردم بیفزاید در دستور کار قرار گرفتند. بنابراین لازم شد که جماعتها در این دوره ضرورتها و استانداردهای منحصر به فرد مشکلات خویش را مطرح کنند و مدلهای ارتباطی نیز فرستنده و گیرنده محور شدند.
مقايسهي نقش رسانههاي خرد و کلان در توسعه
نشريات کوچک با برد کوتاه ميتوانند مانند ساير وسايل ارتباط جمعي وظايف يک رسانه را انجام دهند، با اين تفاوت که حوزهي اطلاعرساني و نقش آگاهيبخشي آنان محدودتر است و بهتر ميتوانند نيازهاي متنوع مخاطبان خود را در نظر بگيرند. از اين رو انواع مختلف نشريات خُرد مانند نشريهي محلي، نشريۀ جماعتي و نشريۀ قومي به ترتيب ميتوانند نيازهاي اطلاعاتي اهل يک محل، يک جماعت يا يک قوم را فراهم کنند. اين در حالي است که رسانههاي کلان به دليل گستردگي و تنوع مخاطب مجبور به درج اخبار عامالمنفعه هستند. بنابراین نیازهای واقعی این دستههای کوچکتر انسانی که نیازهای خاص خویش را دارند در رسانهها منعکس نمیگردد و این نیز به نوبهي خود میتواند سبب یأس و ناامیدی جماعتها و گروههای مختلف از مشارکت در برنامههای توسعهاي گردد.
اگر وظايف وسايل ارتباط جمعي را به سه دسته، «وظايف خبري و آموزشي، وظايف راهنمايي و رهبري و وظايف تفريحي و تبليغي» تقسيم کنيم (معتمدنژاد، 1383: 3-7) دو وظيفهي اول در انواع نشريات کوچک ميتواند نقطهي تمايز اين رسانهها از ساير وسايل ارتباط جمعي باشد. زيرا اين رسانهها قادر خواهند بود اطلاعات مورد نياز و متنوع مخاطبان مختلف را بهتر فراهم کنند و بهتر سبب افزايش آگاهي آنان شوند و با اين افزايش دانش و آگاهی بهتر به زندگي جمعي ادامه دهند و در صحنهي فعاليتهاي اجتماعي راه مناسبتر را برگزينند.
نشريات کوچک و نقشهاي مختلف آن
جان اي.آر.لي. با توجه به اهميت رسانههاي جمعي به عنوان کانالهاي ارتباطي بين حکومت، مديران و مردم مينويسند: «حکومت نميتواند بدون ارتباط با شهروندان بطور کلي و با اجزاي سازماني خود در سطح مرکزي و محلي عمل کند. يکي از ويژگيهاي اساسي ارتباط، فراهم آوردن مجراهايي است که جريان مداوم اطلاعات، دستورالعملها، عقايد و مشارکتها را فعالانه از حکومت به مردم و بالعکس و نيز ميان ادارات مختلف حکومتي تأمين کند». (ساروخاني، 1367: 91)
وي مشارکت نظام متمرکز رسانهها را از عوامل محدود کنندهي ارتباط و تأمين اطلاعات مورد نياز براي توسعه ميداند و معتقد است وجود چند وسيلهي ارتباطي محلي از قبيل روزنامههاي محلي و کتابخانههاي کوچکِ ثابت يا سيار، در اشاعهي اطلاعات، برانگيختن اعتماد به نفس، ايجاد همبستگي ملي و ايجاد مشارکت، بيش از ساعتها سخنپراکني روزانه از سوي پايتخت و حکومت مرکزي مفيد است. (همان)
رسانههاي جماعتي و نقش توسعه محور آنها
چندين مطالعهي اخير بيانگر رشد و موفقيت سريع رسانههاي جماعتي مانند رسانههاي قومي (Ethnic media) در آمريکاي شمالي و اروپاي غربي است. نظريهپردازان اين ظهور چشمگير را نتيجهي الگوهاي مهاجرت جهاني رو به رشد ميدانند؛ اما ميتوان اين عقيده را به چالش کشيد و اين پديده را به سبب يک رويهي اجتماعي وسيعتر دانست؛ يعني ظور جهاني جماعتهاي مختلف و فعاليتهاي رسانهاي جانشين، متضاد و مشارکتي که از سوي اينترنت نيز به شدت تقويت شده است. (ديوز، 2006)
ميتوان رسانههاي قومي را به عنوان نمونهاي از رسانههاي جماعتي در نظر گرفت که براي اقوام خاصي توليد شده و ميان آنان توزيع ميگردد. اين رسانههاي قومي که از سوي دانشمندان آمريکايي و همکاران اروپايي آنها و سياستگذاران به عنوان رسانههاي اقليت ناميده ميشوند، در اواخر قرن بيستم رشد يافتهاند. همهي آفريقايي ـ آمريکاييها، آسيايي ـ آمريکاييها، بوميان آمريکا و غربي ـ آمريکاييها رسانههاي قومي خود را ترجيح ميدهند. (انسيام، 2005) «در کشورهاي چند فرهنگي استفاده از اين رسانهها رو به افزايش است. ميتوان گفت که اين پديده به سبب ظهور جماعتهاي مختلف است». ( ديوز، 2006)
اينگونه رسانهها در بافت روزنامهنگاري به عنوان «رسانهي جماعتي» (يانکوسکي و پرن، 2002)، «رسانهي ما » (We media) (بومان و ويليس، 2003) «رسانهي شهروند (Citizens media) » (رودريگز، 2001)، «روزنامهنگاري تودهي مردم» (Grassroots journalism) (گيلمور، 2004) و «روزنامهنگاري جانشين» (Alternative journalism) (اِتُن، 2004) ناميده شدهاند. مزيت اين رسانهها در آن است که مردم در آن به رسانه تبديل ميشوند. تبديل مردم به رسانه بدين معناست که افراد درگير توليد برنامههاي رسانهاي براي خود شده و مخاطبان رسانهاي توليدکنندگان فعالِ معنی از طريق بافت فرهنگي خود شوند. (بارکر، 2003) از اين رو اين برنامهها هرگز تخصصي نيستند.
يکي ديگر از ويژگيهاي رسانههاي جماعتي آن است که در جمعآوري اخبار خويش هيچگونه تکيهاي به خبرگزاريهاي ندارند. از طرف ديگر انعکاس نظرات و ديدگاههاي طبقهي حاکم در رسانههاي يکي از عوامل شکاف ميان مخاطب در رسانههاي کلان است. رويهي روزانهي رسانههاي جماعتي اقليت که در پيوستار بين ارتباطات مشارکتي و توليدات خود جماعتها قرار دارد، بيانگر آن است که اين رسانهها نمونهي مثالزدني آنچه جنکينز (2004 و 2006) فرهنگ همگرا (Convergence Culture) مینامد، هستند. ويژگي اصلي اين فرهنگ آن است که کمابيش متشکل از هنجارها، ارزشها و الگوهاي فعاليتهاي در حال ظهورِ معاصر است که مرزهاي بين توليدات رسانهايِ آن، مصرف رسانهاي را از بين ميبرد، كه از نظر جنکينز بايد به عنوان فرآيند بالا- پايين شرکت محور و فرآيند پايين- بالاي مصرفکننده محور در نظر گرفته شود. از يک طرف اين رويه شرکتها را قادر ميسازد که اعتماد مصرفکننده را به دست آورند و محتواي کمهزينهاي براي مخاطبي که به نظر مشتاق است تا در برنامههاي رسانهاي مشارکت کند، توليد کند. از طرف ديگر چنين حاکميت مصرفکنندهاي ميتواند تأثير فزايندهاي بر سودمندي فردي جماعتهاي اقليت داشته باشد.( همان)
رسانههاي جماعتي در شکل ايدهآل خود توسط جماعت هدف اداره ميشوند. رسانههاي جماعتي به ارتباطات جماعتي حيات مجدد ميبخشند و در جوامع سنتي که ارتباطات ميان فردي و وابستگيهاي ميان فردي جزء هنجارهاي جامعه است، به ارتباط با مردم ميپردازند. گروههاي بحث و مجادله در اين رسانهها جايگاه اساسي دارد. (کيويکورو، 2006).
چندين نويسنده در سالهاي اخير به تاريخ بلندمدت «رسانه براي مردم» (For the People) و «توسط مردم» (By the People) در مقياس جغرافيايي کوچک و جوامع مجازي پرداختهاند و نشان دادهاند که يک تغيير از مصرف رسانهها به سمت توليد فردي و جمعي رسانهاي در حال انجام است. به عنوان مثال جانکوسکي و پرن ( 2002) بيان ميکنند که ويژگي کليدي رسانههاي جماعتي حضور و فعاليت ساکنين جماعتي، غير متخصصها و داوطلبان محلي در ساختار مالکيت و توليد برنامههاي آن است. ويژگي اين رسانهها مشارکت مدني دستهجمعي توسط مردم و اتصال مجدد رسانه به مردم است. مخاطب در اين رسانهها خرد و تکهتکه شده است. اين رسانهها بر تفاوتهاي قومي به جاي شباهت و يکپارچگي که محصول جهاني شدن است تأکيد ميکند.
رسانههاي جماعتي ميتوانند محلي، منطقهاي يا ملي باشند. اين رسانهها به زبان همان جماعت هستند و اطلاعاتي را براي مخاطب فراهم ميکنند، تا به آنها کمک کنند به عنوان شهروند داراي حقوق برابر، مشارکت فعال داشته باشند. اين رسانهها فضايي براي بيان عقيده درون جماعتها و بين جماعتهاي مختلف فراهم ميآورند. از اين رو ميتوان نقش اين رسانهها را در ايجاد حوزهي عمومي بسيار مهم تلقي کرد. با اين حال همواره اين بيم وجود دارد که استفاده از چنين رسانههايي استخوانبندي جامعهي ملي را بر هم زند. جدول شماره2 سنخشناسی رسانههای جماعتی را نمايش مي دهد:
جدول شماره 2: سنخشناسي رسانههاي جماعتی
انواع رسانههای جماعتی
1. رسانه قومی 2. رسانه مذاهب کوچک
نامهای دیگر
1. رسانه ما 2. رسانه شهروند 3. روزنامه مردمی 4. روزنامه جانشین
علت رشد
ظهور جماعتها به علت تکنولوژیهای نوین ارتباطی؛ مانند ICT
محل توزیع
1. سطح محلی 2. سطح منطقهای 3. سطح ملی 4. سطح مجازی
نوع زبان
زبان آشنای همان جماعت
مالکان و تولیدکنندگان
1. ساکنین جماعتی 2. غیرمتخصصها 3. داوطلبان محلی
ویژگی مخاطب
خرد و تکهتکه شده
ویژگی اطلاعات
کمک به مخاطب به عنوان شهروند دارای حقوق برابر برای مشارکت فعال
توان ایجاد حوزه عمومی
ایجاد فضای برابر برای بیان عقیده درون یک جماعت و بین جماعتهای مختلف
شیوه جمعآوری اخبار
1. عدم اتکا به خبرگزاریها 2. عدم انعکاس دیدگاههای طبقۀ حاکم
رسانههاي جماعتي؛ ايجاد همبستگي يا تفرقه
فعاليتهايي که مردم تحت تأثير رسانهها انجام ميدهند پيچيدهتر از آن است که از سوي تعلق به جماعت خاصي بتوان آن را توضيح داد. رسانههاي جماعتي دلالتگر کارکرد ايجاد همبستگي و در عين حال فرسايش (Corrosion and Cohesion) درزندگي روزمرهي مردم هستند. اين کار وابسته به شيوهاي است که مردم رسانه را مصرف کرده يا توليد ميکنند. (ديوز، 2006)
ريگينز (Riggins) (1992) بيان ميکند که رسانههاي اقليت قومي همبستگي قومي را رشد داده و هم اينکه به اقليتها کمک ميکند با جوامع بزرگتر همبستگي و يکپارچگي داشته باشند. رسانههاي جماعتي از طريق فرآيند تشکيل هويت جماعتي منجر به کاهش و در عين حال افزايش پيچيدگي فرهنگي ميشوند. ابتدا بايد دقت کرد که تمامي رسانههاي جماعتي همواره دست به بازتوليد و بررسي انتقادي آنچه در رسانههاي کلان است ميزنند و افراد موضوعات مورد علاقهي خود را ميخوانند و بدين ترتيب آنها از اين موضوعات آگاهتر ميشوند و اين به نوبۀ خود منجر به تحرک آنان پيرامون چنين موضوعاتي ميشود. نکتۀ کليدي که در اينجا حائز اهميت است رابطهي ميان فعال و منفعل بودن، مشارکت و دور بودن از مسائل، آگاهي و عدم آگاهي است. بنابراين ميتوان استدلال کرد که لزوماًَ وجود رسانههاي جماعتي منجر به تکه تکه شدن و تنوع فرهنگي مخرب در جامعه نميشود.
رسانههاي جماعتي قسمتي از عادت رسانهاي مردم ميشوند و ميتوانند تبديل به قسمتي از رفتارهاي رسانهاي آنها شوند. اين رسانهها کمک ميکنند جماعتها خود را قسمتي از جامعهي بزرگتر به حساب آورند. نبايد فراموش کرد که مفهوم کليدي در ايجاد «فرهنگِ چند فرهنگي همگرا» (Multicultural convergence culture) مشارکت است و در ايجاد اين مشارکت رسانههاي جماعتي نقش بسزايي دارند. اين مشارکت ميتواند منجر به ايجاد فرهنگ «خودت انجام بده» شود. در اين فرهنگ مردم خواستار حق «شنيده شدن» به جاي «صحبت شدن با» هستند و اين به نوبهي خود منجر به ايجاد مفاهيمي مانند تعادل»، «همبستگي» و «آزادي انتخاب» ميشود. (دیوز، 2006)
در مقام مقايسهي رسانههاي همگاني و رسانههاي جماعتي ميتوان گفت: هرچند رسانههاي همگاني نيز داراي سنت برقراري ارتباط با مخاطب و نظر سنجي هستند. اما اينها بازتاب کنندهي عقايد جماعتهاي مختلف نيستند. يک رسانهي جماعتي با حضور خود درميان يک جماعت بهتر ميتواند دغدغهها و درخواستهاي آن جماعت را مورد توجه قرار دهد. (کيويکورو، 2006) بي هيچ ترديدي چنين حالتي منجر به نظريۀ مشارکت دموکراتيک که دنيس مک کوئيل مطرح کرد ميشود:
«اين تئوري در دهههاي 60 و 70 با ايجاد فشار براي داشتن تلويزيون و راديو محلي و جماعتي بوجود آمد. بدين ترتيب سيطرهي رسانههاي متمرکز، تجاري، کنترل شده توسط پايتخت و حتي تخصصي به چالش کشيده شد. اين به معني علاقهمندي به رسانههايي با مقياس کوچک و غير تجاري بود. مشارکت و تعامل مفاهيم کليدي اين رسانهها هستند.» (مک کوئيل، 2000: 160)
نتیجهگیری
بررسي گذراي تاريخچهي توسعه بيانگر اين واقعيت است كه رسانههاي كلان به تنهايي قادر به رساندن پيام توسعهمحور به مخاطبانِ داراي نيازهاي متنوع نيستند، زيرا به دليل گستردگي مخاطبان مجبور به ارائهي موضوعات كلان هستند. در دهههاي بعد از هفتاد استفاده از رسانههاي محلي به سبب آشنا بودن با فرهنگ بومي در دستور كار برنامهريزان توسعه قرار گرفت. امروزه با توجه به ظهور تكنولوژيهاي ارتباطي به ويژه اينترنت شاهد شكلگيري جماعتهاي مختلف هستيم و مطالعات اخير بيانگر رشد سريع رسانههاي اين جماعتها به سبب تكنولوژيهاي مذكور است.
آنچه در اين مقاله آمد، ارائهي نوعشناسيِ دو رسانة كوچك يعني رسانههاي محلي و جماعتي بود تا نشان داده شود كه چگونه در بحث توسعه شاهد نوعي چرخش از رسانههاي محلي به رسانههاي جماعتي هستيم. با شكلگيري فضاي مجازي و پررنگتر شدن جماعتهاي مختلف، اهميت آنان به ويژه نقش مشاركتي اينجماعتها در ايجاد توسعه اهميت بسزايي يافته است. شواهد نشان ميدهند كه رسانههاي جماعتي با ايجاد همبستگي در درون يك جماعت و برقراري ارتباط ميان جماعتهاي مختلف سبب ايجاد همبستگي در سطح كلان و پيدايش «فرهنگ همگرايي فرهنگي» ميشوند.
فهرست منابع
منابع فارسي:
1. احمديان، م. (1375) «وسايل ارتباط جمعي، مشاركت و توسعه». در: علوي، پ. ارتباطات سياسي (ارتباطات، توسعه و مشاركت سياسي). تهران: مؤسسة نشر علم نوين.
2. ازكيا، م. (1377). جامعهشناسي توسعه. با همكاري غلامرضا غفاري. تهران: نشر كلمه.
3. ديني، ع. (1370). «تفاوت كيفي مفهوم رشد و توسعه». كتاب توسعه، شماره اول، ص85.
4. ساروخاني، ب. (1367). جامعهشناسي ارتباطات. تهران: انتشارات اطلاعات.
5. سرواس، ج. (1989). «دگرگوني در نظريه هاي ارتباطات و توسعه و پيامدهاي آن در سياستگذاري و برنامهريزي ارتباطي»، ترجمة عليرضا حسيني پاكدهي. در: فصلنامة رسانه، سال شانزدهم، ش4، زمستان 84، صص 77ـ141.
6. محسنيانراد، م. (1382). روشهاي مصاحبه خبري. تهران: مركز مطالعات و تحقيقات رسانه.
7. معتمدنژاد، ك. (1383). وسايل ارتباط جمعي. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي.
8. يونسكو. (1994). فرهنگ و توسعه: رهيافت مردمشناختي توسعه. ترجمة فاضلي، ن. و فاضلي، م. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
منابع لاتين:
1. Atton, C. (2004). An Alternative Internet: Radical Media, Politics and Creativity. Edinburgh: Edinburgh University Press.
2. Bamberger, M. (1988). The Role of Community Participation in Development Planning and Project Management. Washington, D.C.: The World Bank. EDI Policy Seminar Report, No 13.
3. Barker, C. (2003). Cultural Studies, Theory and Practice. 2nd edn. London: Sage.
4. Bowman, S. & Willis, C. (2003) “We Media: How Audiences Are Shaping the Future of News and Information”, The Media Center at The American Press Institute, Thinking Paper. URL (consulted March 2006): http://www.hypergene.net/wemedia/weblog.php
5. Chander, R, (1974). “Television Treatment of Folk Forms in Family Planning Communication”. Paper Presented to the inter-Regional Seminar/Workshop on the Integrated Use of Folk Media and Mass Media in Family Planning Communication Programmes, New Delhi, 7-16 October.
6. Chiranjit. (1974). “Radio Treatment of Folk Forms”. Paper Presented to the inter-Regional Seminar/Workshop on the Integrated Use of Folk Media and Mass Media in Family Planning Communication Programmes, New Delhi, 7-16 October.
7. Deuze, M. (2006). Ethnic Media, Community Media and Participatory Culture. Journalism, Vol. 7(3): 262-280. London: Sage Publications.
8. Diaz-Bordenave, J. (1989). “Participative Communication as a Part of the Building a participative Society”. Paper prepared for the seminar on Participation: a Key Concept in Communication for Change and Development, Pune, India, February.
9. Gillmor, D. (2004). “We the Media: Grassroots Journalism by the People, for the People”. Oreilly. URL (consulted July 2005): http://www.oreilly.com/catalog/wemedia/book/index.csp
10. Jankowski, N. & Prehn, O. (2002) Community Media in the Information Age: Perspectives and Prospects. Cresskill, NJ: Hampton Press.
11. Jenkins, H. (2006). Convergence Culture. New York: NYU Press.
12. Jenkins, H. (2004). “The Cultural Logic of Media Convergence”. International Journal of Cultural Studies 7(1): 33–43.
13. Kivikuru, U. (2006). Top-Down or Bottom-Up? Radio in the Service of Democracy: Experiences from South Africa and Namibia. International Communication Gazette, Vol.68 (1): 5-31. London: Sage Publications.
14. McQuail, D. (2000). McQuail’s Mass Communication Theory. London: Sage.
15. Melkote, S. (1991). Communication for Development in the Third World. New Delhi: Sage Publications, India Pvt Ltd.
16. NCM. (2005). The Ethnic Media in America: The Giant Hidden in Plain Sight, Report New California Media, URL: (Consulted November 2005) http://www.ncmonline.com.
17. Riggins, S. (1992). Ethnic Minority Media: An International Perspective. London: Sage.
18. Rodriguez, C. (2001). Fissures in the Mediascape: An International Study of Citizen’s Media. Cresskill, NJ: Hampton Press.
19. Van Hoosen, D. (1984). “The Barefoot Actions: Folk Drama and Development Communication in Asia”. In G. Wang & W. Dissanayake (Eds), Continuity and Change in Communication Systems, pp. 127-137. New Jersey: Ablex.
20. Wang, G. & Dissanayake, W. (1984). “Culture, Development, and Change: Some Explorative Observations”. In G. Wang & W. Dissanayake (Eds), Continuity and Change in Communication Systems, pp. 3-20. New Jersey: Ablex.
* دانشجوي كارشناسي ارشد علوم ارتباطات اجتماعي دانشگاه تهران
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment