دكتر كاظم معتمدنژاد*
مقدمه
ارتباطات و جغرافيا در محيط زندگي انساني هميشه در تقابل و تعامل بودهاند. ضرورتهاي زندگي جمعي انسانها براي گذر از شرايط زيست خانوادگي و قبيلهاي و مكانهاي محدود مساعد براي ادامة حيات گروههاي اولية كوچك انساني (برخوردار از ارتباطات مستقيم و چهره به چهرة سنتي)، به سوي اوضاع و احوال خاص مكانهاي جديد محل زندگي گروههاي ثانوي بزرگ شهرنشين (بهرهمند از ارتباطات غيرمستقيم مبتني بر امكانات نوشتاري، شنيداري و ديداري)، در طول قرنهاي طولاني، سبب شدهاند كه براي مقابله با موانع طبيعي جغرافيايي محيطهاي وسيع زندگي جمعيتهاي كثير و غلبه بر محدوديتهاي مكاني و زماني ارتباطات اجتماعي، به چارهانديشي بپردازند و به اين منظور با گسترش كاربرد نوشتارهاي دستي، تأسيس سرويسهاي پستي، ساخت كاغذ، اختراع چاپ، ايجاد راهآهن و كشتي بخار، اختراع تلگراف، تلفن بيسيم و راديو، فيلم سينمائي، ساخت اتوموبيل و هواپيما و ايجاد ماهواره و رايانه، انواع گوناگون و فراوان امكانات و وسايل ارتباطي را مورد استفاده قرار دهند.
پيشرفت و گسترش تكنولوژيهاي جديد ارتباطي، از زمان اختراع تلگراف برقي، در اواسط قرن نوزدهم، شرايط خاصي پديد آوردند كه انسان با استفاده از آنها، براي نخستين بار در تاريخ زندگي جمعي خود توانست بر موانع جغرافيايي مربوط به دوري مكانهاي ارسال و دريافت پيامها و دشواريهاي انتقال آنها از فاصلههاي طولاني، غلبه كند. به عبارت ديگر، اين وسيلة جديد ارتباطي، باعث شد تا انتقال پيامها كه پيش از آن به كمك عوامل واسط انساني و استفاده از وسائط مختلف حمل و نقل صورت ميگرفت، جنبة مستقيم و فوري پيدا كند. يا به طور دقيقتر، با از ميان رفتن عامل «مكان» و عامل «زمان» در ارتباطات انساني، امكان بازدارندگي فضاي دور و گستردة جغرافيايي محيط زندگي و زمان دراز ضروري براي ارسال، انتقال و دريافت پيامهاي ارتباطي، از ميان برداشته شود.
به اين ترتيب، از نيمة دوم قرن نوزدهم با غلبة انسان بر عوامل جغرافيايي ممانعت و محدوديت جريان اطلاعات، ارتباطات از قيد و بندهاي ديرين جغرافياي طبيعي آزاد شدند و خود، به عوامل و عناصر مؤثر در جغرافياي انساني، جغرافياي اقتصادي، جغرافياي سياسي و جغرافياي فرهنگي، تبديل گرديدند.
ضرورت «تحرك جغرافيايي» انسانها، به منظور ترك محيط زندگي روستايي يا قبيلهاي قبلي و جايگزيني آن با محيط زندگي شهري جديد و نياز مبرم آنها به استفاده از امكانات ارتباطات غيرمستقيم و به ويژه ارتباطات جمعي، براي مشاركت در فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي جوامع معاصر، سبب شدهاند كه در دو قرن اخير، چند تن از جامعهشناسان بزرگ غربي، راجع به چگونگي ايجاد جوامع نوين به جاي جوامع سنتي و نقش دگرگوني امكانات ارتباطي شفاهي به ارتباطات رسانهاي در اين تحول بزرگ تاريخي، ديدگاههاي ويژهاي مطرح كنند.
- نظرية «اميل دوركهايم»، جامعهشناس معروف فرانسوي دربارة تفكيك «همبستگي مكانيكي»[1] محيط زندگي سنتي و «همبستگي ارگانيك»[2] مورد نياز در محيط زندگي صنعتي، يكي از نمونههاي مهم انديشهگري براي شناخت دگرگوني ارتباطات در جوامع قديم و جديد است.
- ديدگاه خاص «ماكس وبر»، فيلسوف و جامعهشناس مشهور آلماني در طبقهبندي اقتدارها در جوامع مختلف انساني، شامل «اقتدار سنتي»[3]، «اقتدار مبتني بر جاذبة فرهي»[4] و «اقتدار عقلايي»[5] را هم ميتوان به نحوي معرف ويژگيهاي ارتباطي دورههاي خاص زندگي جمعي انسانها، به شمار آورد.
- نظرية «فرديناند تونيس»، جامعهشناس معروف ديگر آلماني راجع به تمايز ويژگيهاي زندگي جمعي گروههاي انساني در دورههاي تاريخي قبلي و كنوني، از طريق نامگذاري آنها با دو واژة «اجتماع»[6] و «جامعه»[7]، هم معرف تفاوت ساختارها و شيوههاي ارتباطي در گذشته و زمان حاضر است.
- نظرية «چارلز كولي»، جامعهشناس مشهور آمريكايي دربارة تفاوتهاي ارتباطات در «گروههاي اوليه»[8] و «گروههاي ثانوية»[9] انساني، كه در بالا به آنها اشاره شد، نيز در انطباق با متفاوت بودن شيوهها و زمينههاي ارتباطات در تحول جوامع انساني عرضه شده است.
- تأكيد «دانيل لرنر»، جامعهشناس و سياستشناس معاصر آمريكايي و مؤلف كتاب معروف «گذر از جامعة سنتي: نوسازي خاورميانه» در مورد نقطههاي ضعف و محدوديتهاي «ارتباطات شفاهي»[10] سنتي و نقطههاي قدرت و آزاديهاي «ارتباطات رسانهاي»[11] نوين هم نمونة ديگري از توجه به سير تحول ارتباطات در كشورهاي توسعهنيافته و توسعهيافته، محسوب ميشود.
1- مفاهيم ارتباط و ارتباطات
¨
¨
براي شناخت تقابل و تعامل ارتباطات و جغرافيا، توجه به تعاريف و مفاهيم واژة «ارتباط» يا «ارتباطات»[12] و ويژگيهاي آن ضروري است. بايد در نظر داشت كه معرفي مفهوم «ارتباط»، از سابقة تاريخي نسبتاً طولاني برخوردار است. يكي از نخستين تعريفهاي جامع اين واژه، متعلق به «دنيس ديدرو»[13]، متفكر و فيلسوف مشهور فرانسوي است. وي در سال 1753، به هنگام همكاري با «دائره المعارف» فرانسه، كه خود او از مؤسسان و تدوينكنندگان اصلي آن بود، ضمن مقالة شخصي خويش در مدخل «ارتباط»، تأكيد كرده بود كه واژة «ارتباط» داراي معاني متعدد است و علوم و هنرها و حرفههاي مختلفي مانند شاهكارهاي ادبي، فيزيك، دينشناسي، علم ساختن استحكامات ، دادرسي كيفري و راههاي آبي را در بر ميگيرد. وي همچنين خاطر نشان نموده بود كه واژة مذكور، انديشههاي تقسيم، توزيع، اشتراك، تداوم، فراگيري و نمايش را به ذهن ميرساند.
اين فيلسوف معروف عصر روشنگري، در عين حال، در مدخل ديگري از دائره المعارف ياد شده نيز يادآور شده بود كه در زمان حاضر، جنبة منفي واژة «ارتباط»، بيش از جنبة مثبت آن طرف توجه قرار دارد. به اين معنا كه مقامات روحاني كليساي كاتوليك، با استفاده از واژة «طرد ارتباط»[14]، براي معرفي مورد «كنارگذاري ارتباط يا تجارت با شخصي» كه قبلاً با او ارتباط يا تجارت برقرار بوده است، جنبة منفي آن را رواج دادهاند. به بيان ديگر، «دنيس ديدرو» عقيده داشت كه براساس معناي منفي «ارتباط»، هر فرد يا هيأتي كه از يك جامعه يا يك هيأت طرد ميگردد و اعضاي آن جامعه يا هيأت، ديگر با او يا آنان، ارتباط ندارند، ميتواند «قطع ارتباط شده»، يا «طرد شده»[15] تلقي شود. بنابراين، استفادة مثبت يا منفي از واژة «ارتباط»، اين امكان را فراهم ميآورد كه ماهيت «گفتمان ارتباطي»، بر مبناي هدف مورد نظر در به كارگيري آن، مشخص گردد.
¨
فيلسوف فرانسوي، علاوه بر ذكر مفاهيم مختلف «ارتباطات»، به طور غيرمستقيم به آن چه امروز «علم ارتباط» ناميده ميشود، نيز توجه كرده بود و در زنجيرة معناهاي متعدد اين واژه، كه در «دائره المعارف» ياد شده ارائه گرديدهاند، تنها براي «معاني و بيان»[16]، به عنوان «شيوة تفهيم از طريق عقل»، امتياز برخورداري از شمول اين علم را قائل شده بود. (1)
به طور كلي بايد در نظر داشت كه در هر دورة تاريخي و در هر جامعه، صورتبندي مفاهيم ارتباطي شايستة آن دوره و جامعه، مورد توجه واقع ميشود و اين صورتبندي، در زمينههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فني و فكري و همچنين در سطحهاي مختلف محلي، ملي، منطقهاي يا بينالمللي، مربوط به آن، به ايجاد يك مفهوم ارتباطي مسلط منتهي ميگردد. به همين جهت، در گذر از يك صورتبندي مفهومي ارتباطي به صورتبندي ديگر، شناخت تداومها و انقطاعهاي آن، اهميت فراوان پيدا ميكند. بررسي تاريخي در اين راه، به خوبي مشخص ميسازد كه در هر دوره، صورتبندي مفهوم ارتباطات، بدون آن كه به عناصر موجود در تركيب قبلي شيوة ارتباطي لطمهاي وارد شود، چند بار مورد تغيير و تجديد قرار گرفته است.
بنابراين، ميتوان گفت كه براي شناخت تاريخ ايجاد و تحول ارتباطات و به عبارت ديگر، تاريخ «اختراع ارتباطات»، بايد مسيري متفاوت با مسير معمول در شناخت ارتباطات رسانهاي، طرف توجه واقع شود. چنين رويكردي سبب ميگردد كه «ارتباطات» با ديدگاهي بسيار گستردهتر، در زمينة شبكههاي متعدد مبادله و جريان اموال، اشخاص و پيامها نگريسته شود. اين ديدگاه ميتواند در عين حال، مطالعه دربارة راههاي ارتباطي، شبكههاي انتقال پيامها در فواصل دور و وسايل مبادلة نمادين، مانند نمايشگاههاي جهاني، فرهنگ، دين، زبان و به طور قطع رسانهها را در برگيرد و دكترينها و نظريههاي مختلفي را كه به تفكر علمي در زمينه اين پديدهها، كمك كردهاند نيز مورد توجه قرار دهد. (2)
الف- تحول ارتباطات
«آرمان ماتلار»، انديشهگر انتقادنگر و استاد فرانسوي علومارتباطات، كه در يكي از كتابهاي خود به نام «اختراع ارتباطات»، سير تحول ارتباطات و وسايل ارتباطي در دورة معاصر را به طور مفصل و دقيق بررسي كرده است، تأكيد ميكند كه تاريخ «اختراع ارتباطات»، در واقع از قرن هفدهم ميلادي، در دورهاي كه نه رسانهها و نه آزادي مطبوعات وجود داشتند، آغاز ميشود و تا دهة سوم قرن بيستم، زماني كه تازه واژههاي «رسانههاي همگاني»، «ارتباطات» و «فرهنگ توده»، خودنمايي مي كنند، ادامه مييابد. در بررسي اين دورة طولاني، بيشتر به قرن نوزدهم و بنا به شيوة بسياري از مورخان، به فاصلة زماني ميان وقوع انقلاب 1789 فرانسه و شروع جنگ جهاني اول و يا آغاز جنگ جهاني دوم، كه عصر ايجاد نظامهاي فني بنيادي ارتباطات و تحقق اصل آزادي مبادلات، به شمار ميرود، توجه ميشود.
براي مطالعة تحول ارتباطات در اين دوره، ميتوان نخستين كوششهاي راهبردي كشورهاي غربي براي كاربرد علم و خرد در ايجاد فضاي ملي مبادلات بازرگاني، از طريق برقراري يك نظام مشخص راههاي ارتباطي را، كه به ويژه در فرانسه از اهميت زيادي برخوردار بوده است، مورد نظر قرار داد. اوج پيشرفت اين كوششها، در اوايل قرن بيستم، زماني كه مديريت صنعتي و اقتصادي كارخانهها رو به پيشرفت ميگذارد و به منظور پيشبرد مطالعات بازار به تقسيمبندي جغرافيايي ايالات متحدة آمريكا در جهت برقراري ارتباط گسترده با بازارهاي محلي ايالتها، توجه خاص معطوف ميگردد، صورت ميپذيرد. در اين زمان، ارتباطات امكان پيدا ميكنند كه زمينههاي مناسب براي توليد زنجيرهاي محصولات صنعتي يكنواخت و مصرف انبوه اين محصولات و همچنين تنظيم اوقات كار و برنامههاي سرگرمي نمايشي اوقات فراغت افراد را فراهم سازند و به موازات آنها، براي مديريت فني «عقايد عمومي» (افكار عمومي) نيز كوششهاي وسيع لازم را معمول دارند. (3)
ب- ارتباطات و سازماندهي اجتماعي
براي درك بهتر جايگاه و نقش اجتماعي ارتباطات در دورة معاصر، بررسي انديشههاي «چارلز هورتون كولي»، جامعهشناس مشهور آمريكايي، كه در بالا از او نام برده شد، به لحاظ تقدم تاريخي ارائة آنها، جالب توجه است. وي در سال 1901، در حدود ده سال قبل از تولد «مارشال مك لوهان» كانادايي، نظريهپرداز معروف «كهكشانهاي ارتباطي» و «دهكدةجهاني» و دهها سال، پيش از آن كه متفكران ديگر غربي بتوانند راجع به تأثير تكنولوژيهاي نوين ارتباطي در تحولات جامعة صنعتي در حال پيدايش و گسترش، اظهارنظر كنند، در كتاب خود با نام «سازمان اجتماعي»[17] چنين گفته بود:
«... اگر نتوانيم چگونگي تأثيري را كه انقلاب ارتباطات در ايجاد دنياي جديد ما پديد آورده است، به خوبي بشناسيم، نخواهيم توانست از عصر مدرن هيچ چيز درك كنيم ...»
«چارلز كولي»، به دنبال ديدگاه مذكور، تعريف جامعي از «ارتباط»، نيز عرضه كرده بود و مشخصات آن را برشمرده بود.
به عقيدة او، «... ارتباط مكانيسمي است كه جامعه از طريق آن، سازماندهي ميشود و به كمك آن، امكان ايجاد و توسعة روابط انساني فراهم ميگردد ...». وي براي اين مكانيسم جنبههاي دو گانه قائل است. يك جنبة آن، «ارتباط فيزيكي يا مادي» است كه به حمل و نقل مربوط ميشود و در سازمان فيزيكي جامعه مشاركت دارد. جنبة ديگر آن، «ارتباط رواني» است كه عامل واقعي سازماندهي اجتماعي جامعه به شمار ميرود. ارتباط اخير، نمادها و همچنين تمام امكاناتي كه حفظ و انتقال آنها را ميسر ميسازند، در بر ميگيرد. بر اين اساس، حوزة شمول ارتباط، حالت چهره، نگرش، حركات بدن، آوا و صدا، كلمات، نوشتة دستي و اثر چاپي، راهآهن، تلگراف، تلفن و به طور خلاصه، تمام چيزهايي را كه ناشي از تسلط انسان بر مكان و زمان است، شامل ميشود. (4)
اين دنياي نوين ارتباطي، به عقيدة «چارلز كولي»، سبب دگرگوني بنيادي طرز تفكر انسانها ميگردد. به بيان ديگر، ارتباطات چشمانداز ذهني را توسعه ميدهد و انديشه را كه بر اثر روبرو شدن با نوآوريها رو به رشد ميگذارد، به تحرك وا ميدارد. اين وضع جديد، از استفادة افراد از وسايل ارتباطي نوين سرچشمه ميگيرد و تحت تأثير نقشهاي چهارگانهاي كه او براي اين وسايل قائل است، بهبود و گسترش مييابد.
وي اين نقشها را چنين معرفي ميكند:
1- بيان، يا تنوع افكار و احساسات كه به ديگران انتقال مييابند.
2- تداوم به خاطر ماندن يا پيروزي بر زمان
3- سرعت، يا غلبه بر مكان
4- انتشار، يا دسترسي تمام طبقات انساني
كولي در عين حال خاطر نشان ميسازد كه اين نوآوري، آثار و عوارض متقابلي هم در بردارد. زيرا افرادي كه در برابر فشار شرايط جديد زندگي قرار ميگيرند و باجريان رو به افزايش انديشهها و تصويرها روبرو ميشوند، در معرض خطرات تازه هستند. او در ميان اين خطرات، سطحيگرايي و تنشزائي را كه از دشواري درك نوآوريها و هماهنگي و همراهي با آنها، ناشي ميگردند.، نام ميبرد. به اين گونه، به عقيدة او خطر گسست شخصيتي و به ويژه، افسردگي و حتي خودكشي يا ديوانگي نيز بوجود ميآيد.
ديدگاه اين جامعهشناس آمريكايي، راجع به گروههاي اوليه و ثانويه، كه در صفحات پيش به آنها اشاره شد، نيز از جهت مطالعات ارتباطي، جالب توجه است.
او، «گروههاي اوليه» را شامل افرادي مانند اعضاي خانواده و جوانان محله، كه روابط مستقيم چهره به چهره دارند و به همراهي و همكاري متقابل ميپردازند، معرفي ميكند. به عقيدة وي، روابط دروني اين گروهها اهميت اساسي دارند. زيرا خصوصيات «طبيعت انسانها»، از طريق اين روابط و در حيطة فرايند ارتباطات، شكل ميگيرند و احساسات و انگيزههاي آنها و از جمله عشق، غرور، بيهودگي، كيش قهرمانيجوبي، و حساسيتهاي آنان دربارة درست يا نادرست بودن موضوعهاي اجتماعي، نيز بر مبناي چگونگي اين فرايند ارتباطي، به خودنمايي ميپردازند. در مجموع، آن چه شوق و محبت و به بيان ديگر، نزديكي ذهني افراد نسبت به انديشههاي ديگران را پديد ميآورد و به اشتراك روحي و تقسيم ادراكات باديگران، منتهي ميگردد، بر ارتباطات استوار است.
در عين حال، «چارلز كولي»، از آسيبپذيري گروههاي اوليه در برابر شهرسازي رو به گسترش كنوني، ابراز نگراني ميكند. به همين جهت، به بررسي تواناييهاي گروههاي خانوادگي يا جوانان محله، براي انطباق آنان با اوضاع و احوال جديد و مقابلة آنها با شرايط بينام و نشاني افراد در جامعة مدرن نيز توجه ويژهاي دارد. (5)
پ- ارتباطات و نظم نوين اجتماعي
«چارلز كولي»، به رغم تنشها و پيچيدگيهايي كه وسايل ارتباطي نوين با آنها روبرو هستند، نسبت به ارتباطات جديد خوشبيني كامل نشان ميدهد و با انديشة اصلاحگري خاص خود، به اين ارتباطات به عنوان ابزارهاي ضروري براي رسيدن به يك عصر پيشرفت اخلاقي، مينگرد. هدف او آن است كه از طريق ارتباطات يك احساس مشترك تعلق به انسانيت در سطح جهاني پديد آيد و عدالت بسيار گسترده و بيانتها برقرار شود. به عبارت ديگر، وي معتقد است كه ارتباطات بايد نظم اجتماعي قديم را از ميان بردارد و به جاي آن، نظم نويني ايجاد كند كه انسانها در آن بتوانند صميمتها و علاقههاي متقابل خود را گسترش دهند.
اين متفكر آمريكايي، مدتها پيش از آن كه زمينههاي نخستين ديدگاههاي خود دربارة نقش ارتباطات در شيوة جديد سازماندهي اجتماعي را آماده سازد، دو مطالعة علمي مهم انجام داده بود. يكي از اين مطالعات، براي كميسيوني كه به تازگي به منظور مقرراتگذاري امور خطوط راه آهن ايالات متحده ايجاد شده بود، صورت گرفت و مطالعة ديگر، براي مؤسسة آمار و سرشماري اين كشور، تحقق يافت. هدف نخستين مطالعة ياد شده، جستوجوي شيوههاي صحيح مديريت راهآهن براي جلوگيري از تصادفات بود و دومين مطالعة مورد نظر هم، بررسي اهميت و نقش اجتماعي خطوط ترامواي شهري را طرف توجه قرار داده بود.
بايد در نظر داشت كه «چارلز كولي»، اولين كتاب خود را با عنوان «نظرية حمل و نقل»[18] در سال 1894 منتشر كرده بود. اين كتاب، در واقع رسالة دكتراي او بود كه در يك هيأت داوري علمي مركب از استادان برجستة آن زمان دانشگاه ميشيگان و به ويژه دو چهرة مشهور محيط آكادميك آمريكا، «جان ديويي»، استاد فلسفة اجتماعي و «جرج هربرت ميد»، استاد روانشناسي اجتماعي، از آن دفاع كرده بود.
جالب آن كه در تاريخ علوماجتماعي ايالات متحدة ْآمريكا، اين سه چهره –چارلز كولي، جان ديويي، جرج هربرت ميد- در اميدوار بودن به ايفاي نقش خاص ارتباطات براي تجديد حيات دموكراسي آن كشور، اشتراك نظر داشتند و از اين جهت، نمايندگان سنت اصلاحطلبي انتقادنگر آمريكا، شناخته ميشدند.
ديدگاه «چارلز كولي» دربارة ارتباطات و به ويژه، تكية او بر دو جنبة مادي و رواني آن، از دو لحاظ، قابل توجه است:
1- تفكيك «ارتباط فيزيكي يا مادي» از «ارتباط رواني»، نشانة آن است كه وي موضوع هماهنگي و همبستگي سطحهاي مختلف بررسي و تحليل ارتباطات را دشوار ميشناسد و دربارة فاصلهگيري دو قطب متمايز مادي و رواني آن، كه در تاريخ عرضة نظريههاي ارتباطات درعصر تكنيكهاي جديد، چندين بار روي داده است، با احتياط برخورد ميكند.
براي درك اهميت شناخت اين فاصلهگيري، بايد در نظر داشت كه پيش از آن، «كارل ماركس» كوشش كرده بود تا در چارچوب نظرية جهاني خود در مورد جامعة معاصر و تفكيك دو وجهي «زيرساخت» (جنبههاي اقتصادي) و «روساخت» (جنبههاي ايدئولوژيك)، آن، براي مسألة فاصلهگيري قطبهاي دوگانة مذكور، راه حل ارائه دهد.
البته، ديدگاه اخير، كه بر معرفي نوعي واقعيت، به صورت هرمي شكل و مشتمل بر طبقهها و سطحهاي مختلف استوار است، منشآ مناقشههاي فراوان در ميان پيروان و هواداران اين ديدگاه شده است و تفاوت نظرهاي متعددي در مورد فرهنگ و فعاليتهاي نمادين جامعه، پديد آورده است. به طوري كه به سبب تكية انحصاري بر يكي از جنبههاي مادي يا نمادين و ترجيح يكي از جنبههاي دو گانة ياد شده در بررسيها و تحليلهاي اجتماعي و وجود موارد بسيار محدود استناد به هر دو جنبة مادي و رواني در اين بررسيها و تحليلها، اختلاف در شناخت ماهيت ارتباطات، همچنان پا برجاست و تا زماني كه فاصلهگيري مربوط به دو جنبة ارتباطات ادامه داشته باشد و در مورد مفاهيم آن، در ميان طرفداران بررسي ابعاد روانشناسي فردي و هواداران طرد جنبههاي مختلف زندگي فردي از حوزة مطالعات روابط اجتماعي، مناقشه وجود داشته باشد، امكان توافق در اين زمينه، ايجاد نخواهد شد. در حالي كه به عقيدة كولي، «جامعه شناسي» به آن سبب شايستة اين نام شده است كه خود را به عنوان علم مطالعة «روابط فردي»، هم از لحاظ جنبههاي اولية آنها و هم جنبههاي ثانوية آنها، مانند گروهها، نهادها و فرايندها، تعريف كرده است.
2- ويژگي ديگر تفكيك «چارلز كولي» در مورد ارتباطات مادي از ارتباطات رواني، آن است كه مشخص ميسازد چه گونه ارتباطات، از همان آغاز دگرگونيهاي فني جديد، سبب ايجاد آرزوها و اميدهاي فراوان در زمينة انقلاب اجتماعي شدهاند. به عبارت ديگر، وي معتقد است كه ارتباطات نوين در دنياي امروز، نقش زمينهساز ايفا ميكنند و ميتوانند نويدهاي تازهاي براي كمك به پديد آوردن يك وفاق جديد و يك اجتماع جديد، در برداشته باشند. (6)
2- ديدگاههاي جغرافيايي دربارة ارتباطات
مطالعات ارتباطي با ديدگاه جغرافيايي، در دهههاي اخير طرف توجه فراوان قرار گرفتهاند. به همين لحاظ، مقالهها و كتابهايي كه به طور ويژه، زمينههاي ارتباطات و جغرافيا را در برگرفته باشند، هنوز محدوداند. اما در بسياري از آثار مربوط به تاريخ و جغرافيا و تحولات سياسي، اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي جوامع ملي و جامعة جهاني و همچنين مقالهها و كتابهاي راجع به ارتباطات، معمولاً فصلها، و بخشهاي خاصي در مورد وضعيت جغرافيايي ارتباطات زميني، دريايي و هوايي و وسايل ارتباطي مختلف مانند مطبوعات، سينما، راديو و تلويزيون، تلفن و رايانه، اطلاعات جالب توجهي وجود دارند كه به مطالعات ارتباطي با ديدگاه جغرافيايي، كمك ميكنند.
به عنوان مثال، در كتاب «فرنان برودل»، محقق معروف فرانسوي، تحت عنوان «سرمايهداري و حيات مادي: 1400 تا 1800»، كه تاريخ تحول نظام سرمايهداري را مورد بررسي قرار داده است، در بخش مربوط به «گسترش تكنولوژي: انقلابها و تأخيرها»، اطلاعات مهمي دربارة كاغذ و چاپ، (چگونگي كشف حروف متحرك و نقش چاپ در مسير اصلي تاريخ)، دستآورد غرب در اقيانوس پيمايي، توسعة حمل و نقل آبي و راههاي دريايي، بهبود و گسترش راههاي داخلي و منطقهاي و حمل و نقل زميني، اختراع ماشين بخار و تهية مقدمات ايجاد قطارهاي راهآهن و كشتيهاي بخار، ارائه شدهاند. (7)
الف- بررسيهاي جغرافيايي پژوهشگران ارتباطي
در ميان محققان ارتباطي معاصر غربي كه در آثار تخصصي خود در چند دهة گذشته، به ابعاد جغرافيايي ارتباطات هم توجه ويژه معطوف داشتهاند، ميتوان به كتابهاي «آرمان ماتلار»، استاد فرانسوي بلژيكي تبار علوم ارتباطات دانشگاه پاريس 8 اشاره كرد.
اين پژوهشگر، در يك كتاب خود با عنوان «اختراع ارتباطات»، قسمتي از قسمتهاي چهارگانة آن را به «فضاي جغرافياي سياسي»، اختصاص داده است و ضمن فصلهاي سه گانة اين قسمت، كه در آنها به بررسي نابرابري جغرافيايي ارتباطات و اطلاعات جهاني و سلطه و وابستگي كشورهاي مركزي و كشورهاي پيراموني سرمايهداري در اين زمينه پرداخته شده است، خلاصهاي از ديدگاههاي ارتباطي «فردريخ راتزل»، آلماني، مؤلف كتاب مشهور«جغرافياي سياسي»، را نيز معرفي كرده است. (8)
وي در كتاب ديگري، راجع به «جهانيسازي ارتباطات» هم فصلي از فصول هفتگانة آن را به «جغرافياي سياسي دوقطبي تكنولوژيها» و فصل ديگري را به «فرامليسازي و منطق جغرافياي اقتصادي»، اختصاص داده است.(9)
او همچنين در يك كتاب خويش با نام «تاريخ ناكجا آباد جهاني: از مدينة پيامبري تا جامعةجهاني»، بخشي از قسمت دوم اين اثر را كه براي گفتمانهاي جديد جهانگرا و به ويژه، جامعة اطلاعاتي در نظر گرفته است، به بررسي «امپرياليسم و جغرافياي سياسي جامعة جهاني»، معطوف ساخته است. (10)
«پروفسور» آرمان ماتلار، در يك كتاب ديگر خود راجع به «تاريخ جامعةاطلاعاتي»، يكي از قسمتهاي شش گانة آن را به «جامعة اطلاعاتي جهاني: يك هدف جغرافيايي سياسي» تخصيص داده است و ضمن آن، مباحثي شامل «جنگ و صلح در دنياي يك قطبي»، «مانيفست سرمايهداري بيمعارض» و «مجمعالجزاير مقاومتها» را بررسي كرده است. (11)
- اين متفكر فرانسوي در يكي از آخرين كتابهاي خود، كه در سال 2005 با عنوان «گوناگوني فرهنگي و جهانيسازي»، منتشر نموده است نيز يك قسمت از قسمتهاي شش گانة آن را براي مطالعه راجع به «جغرافياي سياسي: گوناگوني هدفهاي تمدني» مطرح كرده است و در آن، طي بخش خاصي «سياستهاي ضروري در برابر نظام محيطهاي فرهنگي» و «گوناگوني براي كدام نظم جهاني شبكهاي؟» را طرف توجه قرار داده است. (12)
محققان ارتباطي آمريكايي و انگليسي هم در سالهاي اخير، ضمن مطالعات عمومي خود دربارة ارتباطات و روابط بينالمللي، جنبههاي مختلف جغرافياي ارتباطات را بررسي كردهاند.
- كتاب «تكنولوژيهاي اطلاعات و سياستهاي جهاني»، كه با سرپرستي مشترك «جيمز روزنو» و «جي.پي.سينگ» در سال 2002، از سوي دانشگاه ايالتي نيويورك، راجع به نقش اين تكنولوژيها در روابط بينالمللي به چاپ رسيده است، از لحاظ ابعاد جغرافياي سياسي ارتباطات، قابل توجه است. (13)
- در اثر ديگري با عنوان «نبرد براي كنترل ارتباطات جهاني»، كه در سال 2002، به وسيلة خانم «جيل هيل»، محقق ارتباطي انتقادنگر انگليسي در مورد چگونگي توسعة بازار ارتباطات و مقرراتگذاري ارتباطات بين المللي در فاصلة سالهاي دهة 1840 تا جنگ جهاني اول، منتشر شده است نيز از جهت مطالعة جغرافياي سياسي و همچنين جغرافياي اقتصادي شبكههاي ارتباطي و مخصوصاً خطوط تلگرافي و تلفني و تلگراف بيسيم و رسانههاي همگاني (مطبوعات، خبرگزاريها، راديو و فيلمسينمايي)، از اهميت زيادي برخوردار است.(14)
ب- مطالعات اختصاصي ارتباطات و جغرافيا
بررسيهاي ويژهاي هم در چند دهةگذشته، در مورد ابعاد و جنبههاي جغرافيايي ارتباطات در كشورهاي اروپايي و آمريكايي صورت گرفتهاند، كه خلاصههاي برخي از آنها در اين جا معرفي ميشوند:
I. جغرافياي سياسي اطلاعات
يكي از نخستين كتابهايي كه در مورد جغرافياي سياسي اطلاعات در كشورهاي غربي منتشر شده است، متعلق به «آنتوني اسميت»، محقق انگليسي ارتباطات و روابط بينالمللي است. اين كتاب با عنوان «ژئوپوليتيك اطلاعات: چگونگي سلطة فرهنگي غرب بر جهان»، در سال 1980 در لندن به چاپ رسيده است و به زبان فارسي نيز ترجمه گرديده است.
كتاب مذكور داراي مقدمهاي است كه در آن موضوعهاي نابرابري جهاني ارتباطات و عدم تعادل بينالمللي اطلاعات و مباحثههاي دهههاي 1970 و 1980 يونسكو دربارة ضرورت برقراري «نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات» و گزارش كميسيون بينالمللي مك برايد در اين زمينهها، مطرح شدهاند.
فصل يكم اين كتاب، به بررسي «نظام قديم اطلاعات در جهان» و ضرورت استقرار نظمي جديد به جاي آن، اختصاص يافته است و در اين باره از آرمانهاي جهان سوم براي از ميان بردن سلطة ارتباطي و اطلاعات جهاني دفاع گرديده است.
در فصل دوم، انواع وابستگيهاي كشورهاي در حال توسعه در زمينة اطلاعات و ارتباطات، مورد مطالعه قرار گرفتهاند و عملكردهاي سلطهآميز آمريكا و ساير كشورهاي بزرگ غربي در كنترل خبرگزاريها و وسايل ارتباط جمعي در سراسر جهان و اقدامهاي مقابلهآميز كشورهاي جهان سوم براي نيل به استقلال ارتباطي و اطلاعاتي آنها، تشريح شدهاند.
در فصل سوم كتاب «ژئوپولتيك اطلاعات»، عملكردهاي «امپرياليسم خبري»، از زمان تأسيس نخستين خبرگزاريهاي غربي در نيمة اول قرن نوزدهم تا دورة بعد از جنگ جهاني دوم، بررسي گرديدهاند و شيوههاي خاص آنها براي تحريف خبري و تصويرسازي غيرواقعي دربارة رويدادها و دگرگونيهاي جهان سوم، مورد انتقاد واقع شدهاند.
فصل چهارم اين كتاب، به بررسي ويژگيهاي «نظام الكتروني نوين جهاني» پرداخته است و بر امكانات شگرف ارتباطات ماهوارهاي و ارتباطات رايانهاي براي تأثير در دگرگونيهاي آيندة دنيا و به ويژه كشورهاي در حال توسعه، تأكيد گذاشته است.
در فصل پنجم كتاب «ژئوپوليتيك اطلاعات»، معيارهاي دو گانة آزادي در جهان معرفي گرديدهاند و طي آن، شيوههاي روزنامهنگاري تجارتي كشورهاي غربي و روزنامهنگاري توسعهاي كشورهاي جهان سوم، تجزيه و تحليل شدهاند.
نتيجهگيري كتاب مذكور هم با تأكيد بر اهميت گزارش نهايي كميسيون بينالمللي يونسكو براي مطالعه دربارة مسائل ارتباطات در جهان (كميسيون مك برايد)، كه در آغاز سال 1980 با عنوان «يك جهان و چندين صدا: به سوي نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات» از سوي دبيرخانة يونسكو انتشار يافت، چگونگي چشمانداز آينده براي تحقق آرمانهاي كشورهاي در حال توسعه در اين زمينه را مطرح كرده است. (5)
II. ارتباطات دور و جغرافيا
كتابي كه «آهارون كلرمان»، محقق آمريكائي، با عنوان «ارتباطات دور و جغرافيا»، در سال 1993، منتشر كرده است، نيز در ميان آثار اختصاصي مربوط به ديدگاههاي جغرافيايي ارتباطات، حائز اهميت است. در اين كتاب به توسعة ارتباطات دور و به ويژه تلفن و فاكس، توجه ويژهاي معطوف گرديده است. در عين حال، بررسي مؤلف آن در مورد ارتباطات دور، بيشتر بر وضع كشورهاي پيشرفته، مانند ژاپن، اروپاي غربي و ايالات متحدة آمريكا، تمركز يافته است و به كشورهاي در حال توسعه، كمتر پرداخته شده است. (16)
III. ارتباطات جهاني و جغرافياي سياسي
«پيتر هوگيل»، محقق جغرافياي تاريخي و استاد دانشگاه «جونزهاپكينس» آمريكا هم در كتابي تحت عنوان «ارتباطات جهاني، از سال 1844: جغرافياي سياسي و تكنولوژي»، چگونگي ايجاد و تحول چهار تكنولوژي مهم ارتباطي، شامل تلگراف، تلفن، راديو و رادار در كشورهاي ايالات متحدة آمريكا، انگلستان، و آلمان در فاصله 1842 تا 1945 را بررسي كرده است. وي در اين كتاب، با تأكيد بر ضرورت شناخت جغرافياي سياسي پيشرفت و گسرش اين تكنولوژيها در كشورهاي هستة مركزي سرمايهداري و تأثير آنها در كشورهاي پيراموني آن، نكات زير را مورد توجه قرار داده است:
«... در طول پانصد سال گذشته، در تاريخ انساني، نوعي قاعدهمندي جالب توجه، كه از طريق تكنولوژيهاي انتقال افراد، كالاها، اطلاعات و انديشهها، مورد كنترل قرار ميگرفتند، وجود داشتهاست و به چند جهت، تكنولوژي حمل و نقل هميشه در تجارت جهاني، از جايگاه برجستهاي برخوردار بوده و در انتقال افراد و كالاها، نقش مهمي ايفا كرده است. در دنياي امروز هم انتقال اطلاعات و انديشهها اهميت فروان يافته است و به ويژه تكنولوژي ارتباطات دور در 150 سال اخير، به صورت تكنولوژي كليدي سياستهاي جهاني در آمده است. به گونهاي كه ميتوان گفت: اگر در نظر داشته باشيم كه اطلاعات، قدرت است، بنابراين، هر قدرتي كه بر سيستم ارتباطات دور حاكم باشد، بر جهان نيز حكومت ميكند. به همين لحاظ، مدت زمان بين سال 1844، كه تلگراف برقي براي ارتباطات فواصل طولاني در آمريكا، به صورت تجارتي مورد استفاده قرار گرفت، تا سال 1945 كه كشورهاي متحد غربي در جنگ عليه قدرت نظامي كشورهاي آلمان و ايتاليا و ژاپن، از راديو و رادار كمك گرفتند، يك قرن بسيار حساس شناخته ميشود...»
به عقيدة اين نويسنده، نقش مهم و برجستة تلگراف و راديو و رادار در تركيب قدرت نگلستان در دو جنگ جهاني اول و دوم، از مجموعة امكانات سياسي، نظامي و اقتصادي اين كشور بيشتر بوده است. در اين زمينه، او در واقع ديدگاههاي «دانيل هيدريك»[19]، استاد انگليسي تاريخ ارتباطات نوين را كه در كتابهاي خود، به ابعاد سياسي تكنولوژيهاي ارتباطات دور، توجه ويژهاي معطوف كرده است، مورد تأييد قرار ميدهد. هرگيل معتقد است كه انگلستان در جنگ جهاني اول، افول تدريجي قدرت نظامي و سياسي خود را با استفاده از وضعيت حاكم خويش بر ارتباطات دور، كه به اين كشور امكان ميداد از مضمون تمام پيامهاي تلگرافي جهان، اطلاع حاصل كند، جبران نمود و در جنگ جهاني دوم هم با تكيه بر برتري خود در تكنولوژي رادار، در نبرد هوائي آلمان عليه اين كشور، بر نيروي مهاجم غلبه كرد.
نويسندة آمريكايي، در كتاب خود همچنين خاطر نشان كرده است: ايالات متحده، كه از سال 1917 در جايگاه نخست اقتصاد كشورهاي جهان قرار گرفته بود و در سال 1945، در پايان جنگ جهاني دوم، به عنوان بزرگترين قدرت نظامي دنيا شناخته شد، تنها از سالهاي دهة 1950 موفق گرديد وضعيت مسلط انگلستان بر ارتباطات دور جهان را به خود اختصاص دهد. (17)
IV. جغرافياي اطلاعات
«هنري باكيس»، محقق فرانسوي ارتباطات نيز از پيشگامان مطالعات جغرافيائي ارتباطات و اطلاعات، به شمار ميرود. وي در سال 1984، كتابي تحت عنوان «جغرافياي ارتباطات دور» منتشر كرده است و در سال 1987، كتاب ديگري به نام «جغرافياي سياسي اطلاعات» انتشار داده است. (18)
كتاب اخير «هنري باكيس»، داراي مقدمه، سه قسمت و شش فصل است. در مقدمة كتاب، مؤلف از نقش مهم ارتباطات در ايجاد امپراتوريها، جنگهاي نظامي، دگرگونيهاي تاريخي و روابط بينالمللي، سخن گفته است و بر اهميت بيش از پيش تكنولوژيهاي نوين ارتباطي در توسعة ملي كشورها و سياستهاي جهاني، تأكيد كرده است.
در قسمت يكم كتاب، كه به اطلاعات و قدرت سرزميني اختصاص يافته است، طي دو فصل، به ترتيب «اطلاعات و جنگ» و «كنترل دولت بر شبكههاي اطلاعاتي» مطرح شدهاند. در فصل يكم اين قسمت، ابتدا ضمن بررسي نقش تاريخي ارتباطات در مخاصمههاي نظامي و جايگاه ارتباطات دور در فرماندهي جنگها، كوششهاي داريوش بزرگ، براي فرستادن پيكهاي سريع به تمام شهرهاي بزرگ امپراتوري، با استفاده از 111 ايستگاه پستي سرتاسري ايران، به منظور گردهمايي نيروهاي نظامي در جهت مقابله با سپاهيان يونان معرفي شدهاند، سپس چگونگي تحول تكنولوژيهاي ارتباطي، از تلگراف بصري، تلگراف برقي و كابلهاي تلگرافي زيردريايي تا ماهوارههاي ارتباطي و شبكههاي ارتباطي رايانهاي و همچنين سيستمهاي پرتاب موشك ودفاع ضدموشكي، تشريح گرديدهاند. فصل دوم قسمت مذكور، در مورد كنترل دولت بر شبكههاي اطلاعات، مطالبي راجع به سير تحول سياستهاي دولتي در زمينة تأسيس و ادارة شبكههاي انتقال اطلاعات در بردارد و در اين زمينه، بيشتر از تجربههاي طولاني دولت فرانسه در ممانعت براي استفادة بخش خصوصي از شبكههاي تلگرافي بصري و برقي، سخن به ميان آمده است.
قسمت دوم كتاب، دربارة «اطلاعات و قدرت اقتصادي» است. در فصل يكم اين قسمت راجع به «استراتژيهاي اطلاعاتي دولتها، مسائل سلطه و وابستگي در زمينة تكنولوژي، استعمار الكتروني و امپرياليسم اطلاعاتي»، مسائل جهاني مربوط به ماهوارههاي ارتباطي و مسائل نابرابري ارتباطات و عدم تعادل اطلاعات بين كشورهاي شمال و جنوب مورد بررسي قرار گرفتهاند و در فصل دوم آن دربارة «استراتژيهاي اطلاعاتي كمپانيهاي فراملي»، مسائل مربوط به معيارها و استانداردهاي كاربرد دستگاههاي رايانهاي، جريان فرامرزي دادهها و نقش شبكههاي جهاني ارتباطات دور در توسعة قدرت اقتصادي كمپانيهاي فراملي، مطرح گرديدهاند.
در قسمت سوم كتاب «جغرافياي سياسي اطلاعات»، كه براي مطالعه در مورد «اطلاعات، فرهنگ و جامعه»، در نظر گرفته شده است، دو فصل پيشبيني گرديدهاند. در فصل يكم آن، «ابعاد فرهنگي» گسترش ارتباطات و اطلاعات، اهميت خاص «پايگاهها و بانكهاي دادهها»، «مبادلة فرهگي نابرابر» و «تحول فني و بينالملليسازي ارتباطات سمعي و بصري» بررسي شدهاند و در فصل دوم اين قسمت راجع به «زمينههاي اجتماعي و سياسي فعاليت شبكههاي اطلاعاتي»، مسائل مربوط به«تلماتيك و آزادي»، «اطلاعات، رسانهها و عينيگرايي خبري» و «اطلاعات و وابستگي»، مورد مطالعه قرار گرفتهاند. (19)
V. جغرافياي اقتصادي رسانهها
«ژاك بارا»، استاد «انستيتوي مطبوعات و علوماطلاعات و ارتباطات» دانشگاه پاريس 2، در كتابي تحت عنوان «جغرافياي اقتصادي رسانهها»، كه در سال 1994 در دو جلد، راجع به «رسانهها و توسعه» و «گوناگوني جهان سومها» منتشر كرده است، مباحث متعددي به بررسي وضع ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي در كشورهاي توسعهيافته و كشورهاي در حال توسعه، اختصاص داده است.
اين مؤلف فرانسوي، عنوان يكم جلد اول كتاب را كه داراي چهار فصل است، به نابرابريهاي ارتباطي شمال – جنوب، شمال-شمال و جنوب- جنوب، اختصاص داده است و در عنوان دوم آن، طي سه فصل، عوامل تاريخي و فرهنگي برتري ارتباطي و اطلاعاتي جهاني غرب را بررسي كرده است. وي در عنوان سوم جلد اول كتاب، «عقبماندگيها و بازماندگيهاي مختلف» فضاهاي جغرافيايي شاخص توسعهنيافتگي را در طول سه فصل معرفي نموده است و در آنها از تأثيرپذيري شديد رسانههاي نوين از قدرتهاي استعماري گذشته و نظامهاي سياسي كنوني كشورهاي جهان سوم و نقش ارتباطات در توسعة اين كشورها سخن گفته است. در عنوان چهارم كتاب، از نوميدي انديشههاي جهان سوم در كاربرد رسانهها به مثابة ابزارهاي توسعه، سخن به ميان آمده است و كوششهاي كشورهاي در حال توسعه، در دهههاي 1970 و 1980 براي برقراي «نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات»، به سبب عدم توجه به واقعيتگرايي و پيروي از ايدئولوژيگرايي، مورد انتقاد قرار گرفته است.
«ژاك بارا»، در جلد دوم كتاب كه داراي سه عنوان عمده و چندين فصل است، وضع ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي در كشورهاي آمريكاي لاتين، كشورهاي آسيايي، كشورهاي آفريقايي وكشورهاي مسلمان را تشريح كرده است.
در عنوان نخست جلد دوم كتاب مذكور و طي سه فصل، پيشرفت تدريجي كوششهاي كشورهاي آمريكايي لاتين براي جبران عقبماندگيهاي ارتباطي رسانههاي آنها، از كشورهاي پيشرفتةغربي، سابقة تاريخي و استقلال نسبي مطبوعات كشورهاي آمريكاي لاتين، مشكلات اقتصادي و سياسي رسانههاي اين كشورها به سبب دگرگونيهاي حكومتي دهههاي اخير و نقش يونسكو در موفقيتهاي رسانههاي ياد شده، بررسي شدهاند.
عنوان دوم اين جلد كتاب كه داراي سه فصل است، به عدم مشابهتهاي توسعة ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي كشورهاي مختلف آسيايي، اختصاص يافته است و در آنها، به ترتيب، پيشرفت غرب مدار رسانههاي خبري در كشورهاي آسياي شرقي و كشورهاي آسيايي جنوب شرقي و همچنين مقام برجستة سينماي هند در سطح جهاني و جايگاه ممتاز ارتباطات سمعي و بصري در چين، بررسي شدهاند.
در عنوان سوم جلد دوم كتاب «جغرافياي اقتصادي رسانهها»، پيچيدگي ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي در دنياي مسلمان و ناتوانيهاي رسانهها در كشورهاي آفريقايي، مورد مطالعه قرار گرفتهاند. در فصل يكم اين عنوان، از گوناگوني وضع رسانهها در كشورهاي اسلامي به ويژه، كشورهاي عرب، در فصل دوم آن، از آيندة رسانههاي الجزاير و در فصل سوم آن، از عقبماندگيهاي كشورهاي آفريقا، سخن گفته شده است.
مؤلف در نتيجهگيري پايان كتاب هم گوناگوني وضع ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي كشورهاي در حال توسعه را به چگونگي نظامهاي سياسي و سطح توسعة اجتماعي آنها و مخصوصاً ميزان با سوادي، سطح زندگي و قدرت خريد، شرايط فرهنگي و گشودگي به روي جهان، آزادي و محدوديت رسانهها، وضعيت حقوقي استقلال حرفة روزنامهنگاري و اجراي حق دسترسي آزاد همگاني به اطلاعات، مربوط شناخته است و به طور كلي، جغرافياي ارتباطات را جغرافياي نابرابري ارتباطي و رسانهاي معرفي كرده است. (20)
3- جغرافياي نابرابريهاي ارتباطي
جغرافياي ارتباطات در اين سالهاي نخست قرن بيست و يكم، بيش از هر چيز، جغرافياي نابرابريهاي ارتباطي و اطلاعاتي در سطح جهاني است. اين نابرابريها نه تنها بين كشورهاي ثروتمند و فقير شمال و جنوب، بلكه در ميان مجموعة كشورهاي شمال و همچنين مجموعة كشورهاي جنوب، نيز وجود دارند. نابرابريهاي مذكور، به ويژه نابرابريهاي شمال و جنوب، بسيار آشكار و گستردهاند و آثار وعوارض منفي فراواني در بردارند. اين نابرابريها، هم در سطح زيرساختهاي فني ضروري براي فعاليت رسانهها و ساير امكانات ارتباطي، به چشم ميخورند و هم در سطح توليد محتواهاي مطبوعاتي، برنامههاي راديويي و تلويزيوني، فيلمهاي سينمايي و پيام رايانهاي، خودنمايي ميكنند. به طوري كه تحت تأثير نابرابريهاي موجود، در زمينة جريان اطلاعات و معرفتها و چگونگي استفاده از محتواهاي چاپي و برنامههاي ارتباطي سمعي و بصري و رايانهاي نيز بين كشورهاي توليدكننده و كشورهاي مصرفكنندة آنها، فاصلههاي عميق و وسيع، پديد ميآيند.
در اين ميان، برتري ارتباطي و اطلاعاتي شمال بر جنوب، به سبب سلطة خبرگزاريهاي بزرگ كشورهاي غربي بر بازار خبري دنيا، چه در كشورهاي توسعهيافته و چه در كشورهاي در حال توسعه هم نابرابريهاي ياد شده را تشديد ميكند.
نابرابريهاي ارتباطي و اطلاعاتي موجود بين كشورهاي شمال نيز، با توجه به پديدههاي ناشي از نابرابريهاي اقتصادي و تسلط ديرين قدرتهاي بزرگ غربي و شركتهاي خصوصي آنها بر تكنولوژيهاي ساختاري و توليد و توزيع محتواهاي رسانهاي، بسيار پيچيدهاند و بايد با در نظر گرفتن تفاوت هدفها، رويكردها و كاربردهاي آنها در سياستها و برنامههاي رسانهاي كشورهاي پرقدرت و وضعيت اقتصاد نيرومند آنها، مورد بررسي قرار گيرند. از اين لحاظ، بدون ترديد، بزرگي و كوچكي كشورها و ميزان جمعيت آنان وهمچنين تواناييهاي تكنولوژيك و كميت ثروت اقتصادي و توانايي مالي بازارهاي آنها، از عوامل تعيينكننده و بسيار مؤثر پيشرفت يا عدم پيشرفت ارتباطات و اطلاعات به شمار ميروند.
اين نابرابريهاي ارتباطي و اطلاعاتي، بين كشورهاي مختلف جنوب هم وجود دارند. نابرابريهاي اخير كه به نابرابريهاي جنوب/جنوب معروفاند، با توجه به تفاوت سطح رشد اقتصادي و ميزان توسعة سياسي و فرهنگي هر كدام از كشورها، ويژگيهاي خود را دارا هستند. نابرابريهاي جنوب/جنوب، با در نظر گرفتن معيارها و ضابطههاي مختلفي مانند ميزان سواد و آموزش، سطح زندگي، قدرت خريد، طرز تعامل با معتقدات ديني، نگرشهاي فرهنگي، چگونگي گشودگي در برابر كشورهاي خارجي، امكانات دسترسي به اطلاعات، محدوديت و سانسور رسانهاي، شيوههاي تبليغات سياسي حكومتي، مقررات حاكم بر فعاليت وسايل ارتباط جمعي، استقلال حرفهاي و امنيت شغلي روزنامهنگاران و اجرا يا عدم اجراي حق افراد براي برخورداري از آزادي بيان و نظاير آنها، شرايط متفاوتي پيدا ميكنند.
در اين ميان، با وجود پيشرفتهاي فراواني كه در دورة پس از جنگ جهاني دوم، بر اثر دگرگونيهاي تكنولوژيك و به ويژه همگرايي ارتباطات دور، ارتباطات رايانهاي و ارتباطات سمعي و بصري، در جهان پديد آمدهاند، كشورهاي جنوب، به سبب شكافهاي اقتصادي شديدي كه بين كشورهاي توسعهيافته و كشورهاي توسعهنيافته، از لحاظ امكانات ارتباطي، وجود دارند، نتوانستهاند، از مزاياي تكنولوژيهاي نوين اطلاعات و ارتباطات در چند دهة گذشته بهرهمند شوند. به همين جهت، كشورهاي اخير نه تنها در توسعة ارتباطات و استفاده از ارتباطات در خدمت توسعه، به موفقيتهاي لازم دست نيافتهاند، بلكه در برخي زمينهها، شكافهاي ارتباطي و اطلاعاتي قبلي اين كشورهاي پيراموني با كشورهاي پيشرفتة صنعتي، افزايش پيدا كردهاند. (21)
براي شناخت بيشتر نابرابريهاي ارتباطي و اطلاعاتي موجود بين كشورهاي شمال و جنوب، در اين بخش ابتدا شكافهاي مربوط به زيرساختهاي ارتباطات و اطلاعات، مانند امكانات توليد كاغذ و تأسيس و ادارة فرستندههاي راديويي و تلويزيوني بررسي ميشوند و سپس شكافهاي راجع به توليد و مصرف پيامهاي ارتباطي، محتواهاي اطلاعاتي، مثل روزنامههاي روزانه و ساير نشريات دورهاي، فيلمهاي سينمايي و برنامههاي راديويي و تلويزيوني، مورد مطالعه قرار ميگيرند.
الف- نابرابريهاي ساختاري
كشورهاي در حال توسعه، در زمينة برخورداري از زيرساختهاي تأسيسات ارتباطي و به ويژه امكانات توليد كاغذ فرهنگي و كاغذ روزنامه و همچنين فرستندههاي راديويي و تلويزيوني از كشورهاي توسعهيافته، فاصلههاي زيادي دارند.
I. توليد كاغذ
در مورد توليد كاغذ فرهنگي (كاغذ مورد استفاده در آموزش و زمينههاي مشابه)، در اوايل دهة 1990، نابرابري كشورهاي پيشرفته و كشورهاي عقبمانده بسيار فاحش بوده است. به طوري كه 85 درصد كاغذ توليدي جهان را كشورهاي صنعتي توليد كردهاند و كشورهاي غير صنعتي ففط 15 درصد آن را تأمين نمودهاند.
وضع توليد كاغد روزنامه، در اوايل دهة مذكور، از كاغذ فرهنگي هم نامتعادل تر بوده است و كشورهاي جهان سوم، تنها 7 درصد كاغذ روزنامة مورد نياز دنيا را تدارك ديدهاند. ضمناً بايد يادآوري كرد كه در همان زمان، ايالات متحدةآمريكا و كانادا در ميان كشورهاي غربي توليد كنندة كاغذ روزنامه، بيشترين سهم را دارا بودهاند. به گونهاي كه 52 درصد توليد اين نوع كاغذ به دو كشور مذكور تعلق داشته است. پس از اين دو كشور، كشورهاي اروپايي با 31 درصد توليد و كشورهاي آسيايي با 5/13 درصد توليد جهاني كاغذ روزنامه، پس از كشورهاي آمريكايي ياد شده قرار داشتهاند. در حالي كه كشورهاي اقيانوسيه و كشورهاي آفريقايي هم به ترتيب تنها 5/2 درصد و يك درصد كاغذ روزنامه در جهان را تأمين نمودهاند.
II. فرستندههاي راديو و تلويزيون
شكاف كشورهاي شمال و كشورهاي جنوب در زمينة فرستندههاي راديويي و تلويزيوني هم با وجود پيشرفتهايي كشورهاي در حال توسعه در دهههاي اخير، همچنان ادامه يافته است. به عنوان نمونه، در حالي كه در اواسط دهة 1980، تعداد فرستندههاي راديويي و تلويزيوني جهان به سه برابر تعداد آنها در اواخر دهة 1970، افزايش يافته بود و در قارة اروپا به سبب مقرراتزدايي و خصوصيسازي ارتباطات سمعي و بصري، تعداد فرستندهها، افزايش سريع و وسيعي پيدا كرده بود، قارة آفريقا، كمتر از 2 درصد فرستندههاي راديويي جهان را در اختيار داشت.
در عين حال، در فاصلة سالهاي 1985 و 1990، در كشورهاي در حال توسعة آسيايي و آمريكاي لاتين، توسعة تعداد فرستندههاي راديويي و تلويزيوني به طور نسبي افزايش يافت. به طوري كه در سال 1990، كشورهاي توسعه يافته 7/65 درصد و كشورهاي در حال توسعه، 3/34 درصد فرستندههاي راديويي دنيا را دارا بودند و در همان سال، با توجه به تقسيمات جغرافيايي جهان، قارة آمريكا 5/49 درصد، قارة اروپا 33 درصد، قارة آسيا 9/19 درصد، قارة اقيانوسيه 6/3 درصد و قارة آفريقا 3 درصد فرستندههاي راديويي را در اختيار داشتند.
بايد در نظر داشت كه در دهة 1990، در زمينة فرستندههاي تلويزيوني، امكانات كاهش شكاف بين كشورهاي شمال و جنوب افزايش يافتند و با آن كه در اين دهه، برتري وضعيت كشورهاي توسعه يافته بر كشورهاي در حال توسعه، از لحاظ تعداد فرستندههاي مذكور پا بر جا ماند، كشورهاي در حال توسعه توانستند براي افزايش تعداد فرستندههاي تلويزيوني خود، اقدامات سريع و مهمي انجام دهند.
بررسي مقايسهاي افزايش فرستندههاي تلويزيوني در فاصلةسالهاي 1965 و 1990، واقعيتهاي مربوط به شكاف كشورهاي توسعه يافته و كشورهاي در حال توسعه را در اين مورد، مشخص ميسازد. اين بررسي نشان ميدهد كه كشورهاي اروپايي در اين مدت، تعداد فرستندههاي تلويزيوني خود را 7 برابر كردهاند و نصف كل اين فرستندهها در سراسر جهان را دارا شدهاند. در صورتي كه كشورهاي آمريكاي شمالي، با وجود افزايش تعداد فرستندههاي آنها در 25 سال مورد نظر، در سطح كل دنيا از اين لحاظ با نوعي ركود روبرو گرديدهاند و سهم جهاني آنها در اين زمينه 10 درصد كاهش يافته است. البته ميتوان يكي از علل مهم اين ركود را استفادة بيش از پيش كشورهاي آمريكاي شمالي از تلويزيونهاي كابلي و ماهوارهاي در دهههاي 1980 و 1990، به شمار آورد.
در طول مدت مذكور، كشورهاي آسيايي، تعداد فرستندههاي تلويزيوني خود را 20 برابر كردهاند و به اين ترتيب، يك سوم فرستندههاي تلويزيوني جهان را دارا شدهاند. اما كشورهاي آفريقايي، با وجود اهميت وسعت و جمعيت اين قاره و ضرورتهاي توسعة آن، در زمينة فرستندههاي تلويزيوني نسبت به كشورهاي آسيايي، پيشرفت كمتري داشتهاند و با وجود آن كه در طول 25 سال ياد شده، تعداد اين فرستندهها را به 5 برابر رساندهاند، همچنان از ساير كشورهاي جهان سوم در آمريكاي لاتين و آسيا و اقيانوسيه، عقب ماندهتراند.
بررسي آمارهاي سالانة «يونسكو» در مورد چگونگي توسعة تعداد فرستندههاي تلويزيوني جهاني، مشخص ميسازد كه در سال 1990، 3/54 درصد فرستندههاي مذكور به كشورهاي توسعه يافته و 7/45 درصد آنها به كشورهاي در حال توسعه تعلق داشتهاند.
بايد خاطر نشان كرد كه فاصلة بين كشورهاي توسعهيافته و كشورهاي در حال توسعه، از جهت دارا بودن زيرساختهاي ضروري براي توليد و توزيع اطلاعات و استفاده از رسانههاي نوين مانند تلويزيونهاي ماهوارهاي، تلويزيونهاي كابلي و دستگاههاي پخش تصاوير ويديوئي نيز وسيع و عميق است و حتي در زمينة تلويزيون كابلي بين كشورهاي توسعهيافته نيز تفاوت كلي وجود دارد. به طوري كه در دهة 1990، كشورهاي آمريكاي شمالي (ايالات متحده و كانادا) و چند كشور كوچك اروپايي، مانند هلند، بلژيك و سويس، از لحاظ برخورداري از تلويزيونهاي كابلي، در ميان كشورهاي پيشرفته، مقام اول را داشتهاند و بيش از 45 درصد خانوادهاي آنها از برنامههاي اين گونه تلويزيونها، بهرهمند بودهاند. چند كشور ديگر غربي، مثل دانمارك، نروژ و تا حدودي جمهوري فدرال آلمان و فنلاند، از جهت برخورداري از تلويزيونهاي كابلي، مقام دوم را دارا بودهاند و بين 10 تا 45 درصد خانوادههاي آنها، از اين نوع تلويزيونها، استفاده ميكردهاند. در همان سالها، چند كشور پيشرفتة ديگر مانند فرانسه، انگلستان، اتريش و ژاپن، به علل مختلف ( شرايط فرهنگي نامساعد، دشواريهاي برنامهريزي راهبردي براي توسعه و توانايي استفاه از تلويزيونهاي داراي امواج مغناطيسي)، در مورد تلويزيونهاي كابلي، در وضعيت ضعيفتري قرار داشتهاند. (22)
ب نابرابريهاي اطلاعات و معرفتها
در زمينة توليد امكانات استفاده از وسايل ارتباط جمعي، مانند كتاب و مطبوعات، دستگاههاي گيرنده و برنامههاي راديو و تلويزيون، فيلمهاي سينمايي، دستگاههاي رايانهاي و برنامههاي اينترنتي هم، كه منتشر كنندة معرفتها و اطلاعات مورد نياز جوامع معاصراند، بين كشورهاي شمال و جنوب، فاصلههاي زيادي وجود دارند.
I. چگونگي انتشار كتاب
از لحاظ نشر كتاب، در چند دهة اخير پيشرفت و گسترش فراواني در سطح جهاني پديد آمدهاند. به گونهاي كه تعداد عنوانهاي كتابهاي منتشر شده در دنيا، كه در سال 1955 در حدود 270 هزار بود، در سال 1986 به 800 هزار بالغ شده بود. در اين زمينه، كشورهاي شمال، همچنان برتري خود را حفظ كرده بودند و سه برابر كشورهاي جنوب، كتاب انتشار داده بودند. در ميان اين كشورها، با توجه به تقسيمبنديهاي جغرافيايي، قارة اروپا در سطح نخست، قارة آسيا در سطح دوم و آمريكاي شمالي در سطح سوم قرار داشتند و پس از آنها، كل كشورهاي آفريقايي (با 10 هزار عنوان كتاب در سال)، در رديفهاي بعد جاي گرفته بودند.
بررسي مقايسهاي وضعيت انتشار كتاب در كشورهاي توسعه يافته و كشورهاي در حال توسعه ، در فاصلة حدود سي سال ياد شده، نشان ميدهد كه كشورهاي اخير كه در سال 1955 (سال تشكيل كنفرانس همبستگي ملل آسيايي و آفريقايي در باند ونگاندونزي)، 16 درصد عنوانهاي كتابهاي انتشار يافته در جهان را دارا بودند، در سال 1986، سهم خود را در اين زمينه به 30 درصد رساندهاند و به عبارت ديگر، سطح توسعة توليد كتاب را به حدود دو برابر افزايش دادهاند.
در مورد توليد كتاب، اگر تعداد عنوانهاي كتابهاي منتشر شده در هر سال براي هر يك ميليون نفر جمعيت كشور، كه معيار جهاني توسعة كتاب به شمار ميرود، مورد مطالعه واقع شود، مشخص ميگردد كه كشورهاي پيشرفته در سال 1990، براي هر يك ميليون نفر جمعيت خود بيش از 500 كتاب انتشار دادهاند. در حالي كه كشورهاي آفريقايي در آن سال 24 عنوان كتاب و كشورهاي عربي 36 عنوان كتاب براي هر يك ميليون نفر جمعيت منتشر كردهاند و حد متوسط انتشار كتاب براي هر يك ميليون نفر جمعيت در كل كشورهاي در حال توسعه نيز در حدود 60 عنوان براي هر يك ميليون نفر جمعيت بوده است. اين آمارها، شكاف عميق موجود بين كشورهاي پيشرفته و كشورهاي عقبمانده در زمينة نشر كتاب را، كه يكي از عوامل مهم توسعة فرهنگي است، به خوبي آشكار ميسازند.
II. وضع مطبوعات: تعداد و تيراژ
بررسي تعداد روزنامههاي روزانة منتشر شده در جهان، مشخص ميكند كه در اين زمينه نيز مانند كتاب، كشورهاي شمال نسبت به كشورهاي جنوب، از برتري برخوردارند. هر چند در فاصلة سالهاي 1975 تا 1990، برتري اين كشورها كاهش پيدا كرده است و از در اختيار داشتن بيش از 58 درصد روزنامههاي جهان در سال 1975 به 51 درصد آنها در سال 1990، تنزل يافته است. در اين فاصلة 15 ساله، كشورهاي جهان سوم به استثناي آفريقاي سياه و كشورهاي عربي، در مورد انتشار روزنامههاي روزانه موفقيتهاي نسبتاً خوبي به دست آوردهاند و به ويژه، كشورهاي آسياي شرقي و آمريكاي لاتين در اين زمينه از ساير كشورهاي در حال توسعه، پيشرفت بيشتري كردهاند.
مقايسة تيراژ روزنامههاي روزانة دنيا در سال 1990، با در نظر گرفتن معيار تعداد تيراژ آنها براي هر يك هزار نفر جمعيت، نشان ميدهد كه از اين لحاظ، فاصلة كشورهاي شمال و جنوب بسيار فاحش بوده است. به طوري كه در برابر تعداد 319 نسخه روزنامة روزانة منتشر شده براي هر يك هزار نفر جمعيت در كشورهاي پيشرفتة شمالي، كشورهاي عقبماندة جنوب، تنها در حدود 33 روزنامة روزانه براي هر يك هزار نفر جمعيت دارا بودهاند. به عبارت روشنتر، كشورهاي توسعهيافته در حدود 10 برابر كشورهاي در حال توسعه، روزنامةروزانه منتشر كردهاند.
بررسي مقايسهاي نشريات دورهاي غيرروزانة جهان در سال 1990 هم مشخص ميسازد كه نزديك به دو سوم عنوانهاي نشريههاي مذكور، در كشورهاي شمال و بيشتر در كشورهاي اروپايي، كشورهاي آمريكايي و كشورهاي آسيايي (از بيروت تا توكيو) انتشار يافتهاند. همچنين اين بررسي نشان ميدهد كه در مناطق سه گانة مذكور، اتحاد جماهير شوروي سابق و كشورهاي عضو اتحادية اروپايي، ايالات متحدة آمريكا و كانادا و همچنين چين و ژاپن، از جهت انتشار نشريات دورهاي از ساير كشورهاي اين مناطق پيشرفت بيشتري داشتهاند.
مقايسة مورد نظر آشكار ميسازد كه از حيث تيراژ نشريات دورهاي هم بين كشورهاي شمال و جنوب، شكاف عميق وجود دارد. به اين صورت كه كشورهاي در حال توسعه، فقط 13 درصد تيراژ اين نشريات را در سال 1990 دارا بودهاند، درحالي كه كشورهاي اروپايي، در اين زمينه وضع بسيار برجستهاي پيدا كردهاند و 85 درصد كل تيراژ نشريههاي دورهاي سراسر جهان را به خود اختصاص دادهاند.
III. توليد فيلمهاي سينمايي
در مورد توليد فيلمهاي سينمايي، برخلاف كتاب و مطبوعات، بين كشورهاي شمال و جنوب، از اواسط دهة 1980 نوعي تعادل برقرار شده است. كشورهاي در حال توسعه كه در سال 1984، كمتر از 45 درصد فيلمهاي سينمايي دنيا را توليد ميكردند، در سال 1990، توانستهاند در حدود 60 درصد توليدات سينمايي جهان را تأمين كنند. در عين حال، قارة آفريقا برخلاف آسيا و آمريكاي لاتين، اگر چه براي توسعة توليد فيلمهاي سينمايي از آغاز دهة 1990 كوششهاي مهمي به عمل آورده است، اما نسبت به دو قارة ياد شده، پيشرفت قابل ملاحظهاي نداشته است.
در اين ميان، توليدات سينمايي كشورهاي اروپايي در طول 25 سال (از 1965 تا 1990)، از 31 درصد كل توليد فيلمهاي جهان، به 23 درصد آنها، تقليل يافته است. وضع برتر توليدات سينمايي قارة آسيا در اين مدت نسبتاً ثابت مانده است و آمريكاي شمالي هم ميزان توليد فيلمهاي سينمايي خود را از 7 درصد كل توليد سينمايي دنيا، به 12 درصد آن، افزايش داده است.
برتري كمي توليدات سينمايي قارة آسيا را ميتوان ناشي از عوامل چندگانة زير دانست:
1. برتري كمي عظيم توليد فيلمهاي سينمايي در شبه قارة هند
2. عظمت توليدات سينمايي چين
3. اهميت پيشرفت و گسترش توليد فيلمهاي سينمايي ژاپن
بايد در نظر داشت كه ركود سينماي اروپا از عوامل مختلفي سرچشمه گرفته است. مهمترين آنها، سقوط نظام سياسي اتحاد جماهير شوروي سابق و تأثير آن بر كاهش توليدات سينمايي آن كشور و از رونق افتادن صنايع سينمايي ايتاليا و فرانسهاند.
همچنين بايد دانست كه سينماي قارة آفريقا، اگر چه در دههاي اخير از لحاظ كمي به پيشرفت زيادي قائل نشده است، از حيث بهبود كيفيت فيلمهاي سينمايي، كوششهاي جالب توجهي داشته است.
IV. توليد و تدارك برنامههاي راديويي و تلويزيوني
دربارة توليد برنامههاي راديويي و تلويزيوني در سطح جهان، معمولاً آمارهاي دقيق و قابل اعتماد وجود ندارند و مطالعات و تحقيقاتي كه راجع به آنها انجام شدهاند، بيشتر چگونگي صادرات و واردات اين برنامهها را طرف توجه قرار دادهاند. در عين حال ميتوان دربارة توليدات مذكور، از اطلاعات كلي و برآوردهاي تقريبي استفاده كرد.
در دهههاي اخير، ايالات متحدة آمريكا، بدون ترديد نخستين توليدكننده و تأمينكنندة برنامههاي راديويي- تلويزيوني و به ويژه برنامههاي تلويزيوني جهان بوده است و كشورهاي اروپاي غربي پس از آن، مقام دوم را دارا بودهاند. كشورهاي ژاپن، برزيل و مكزيك نيز از اواخر دهة 1980 در توليد برنامههاي تلويزيوني پيشرفتهاي قابل ملاحظهاي داشتهاند. اما اكثر كشورهاي جهان سوم، به سبب مسائل و مشكلات مختلف و به ويژه هزينههاي سنگين توليد اين برنامهها، از تدارك فرآوردههاي ملي در اين زمينه بازماندهاند و همچنان نيازهاي خود در مورد برنامههاي تلويزيوني را از طريق واردات و مخصوصاً ورود سريالهاي تصويري آمريكايي، تأمين ميكنند. (23)
پ- امكانات و وسايل استفاده از ارتباطات رسانهاي
بررسي راجع به امكانات و وسايل مورد نياز مخاطبان ارتباطات جمعي براي استفاده از محتواهاي آنها، شناخت زيرساختها و تجهيزات ضروري در اين زمينه را ايجاب ميكند. به اين منظور بايد، تعداد سالنهاي نمايش فيلمهاي سينمايي، تعداد گيرندههاي راديويي و تلويزيوني و تعداد كتابها، روزنامهها و مجلههاي مورد استفاده در سطحهاي ملي، منطقهاي و جهاني، مشخص شوند و امكانات بهرهبرداري از آنها طرف توجه قرار گيرند.
در اين زمينه، معمولاً تعيين تعداد سالنهاي سينما، تعداد گيرندههاي راديو و تلويزيون، تعداد دستگاههاي ضبط و پخش صدا و تصوير و همچنين دستگاههاي رايانهاي ضروري براي بهرهمندي از برنامههاي شبكههاي اطلاعاتي، امري ساده به نظر ميرسد و ميتوان با استفاده از آمارهاي مختلف مربوط به آنها، اطلاعات لازم دربارة هر كدام را به دست آورد. اما كسب اطلاعات در زمينة امكانات استفاده از كتابها و روزنامهها و مجلهها، اغلب با دشواريهاي گوناگون روبرو ميشود. مخصوصاً كه در مورد اخير، علاوه بر مشكل تعيين وضعيت كمي كتابها و مطبوعات، شناخت عادات مطالعة مخاطبان، كه بيشتر براساس نظرسنجي امكان پذير است و در بسياري موارد به سبب پيچيدگي موضوع، نتايج صحيحي به دست نميدهد، نيز دشوار است. در اين زمينه، دستيابي به اطلاعات ضروري براي تعيين وضع خوانندگان واقعي روزنامهها و مجلهها هم به علت مبهم بودن تيراژ آنها و عدم انطباق تعداد نسخههاي چاپي اعلام شده با تيراژ واقعي، به ويژه در كشورهاي جهان سوم، با مشكل مواجه ميشود.
براي شناخت مخاطبان راديوها يا تلويزيونها نيز بيشتر از آمارهاي برآوردهاي تخميني، كه غالباً در كشورهاي توسعهنيافته در مقايسه با كشورهاي توسعهيافته، اعتبار كمتري دارا هستند، استفاده ميگردد. البته، در كشورهاي پيشرفته، به سبب نياز مؤسسات بازاريابي و آگهي هاي بازرگاني به شناخت مخاطبان راديو و تلويزيون، در جهت تشويق آنان به خريد و مصرف كالاها و خدمات مورد تبليغ، نظرسنجيهاي مربوط به برنامههاي ارتباطي سمعي و بصري، از اعتبار بيشتري برخوردارند.
I. مطالعة كتاب و مطبوعات
بررسي وضع زيرساختهاي مطالعة كتاب، معمولاً با دشواري امكانپذير است و در صورتي كه امكان آن از طريق شناخت تطبيقي مجموع جلدهاي كتابهاي كتابخانهها و كتابفروشيها و چگونگي طبقهبندي آنها هم وجود داشته باشد، نميتواند سودمند واقع شود و فقط ممكن است تعداد كتابهاي تخصصي موجود در رشتههاي علمي مختلف در هر كدام از آنا را مشخص سازد. در صورتي كه اگر به جاي آن، به بررسي وضع مصرف كاغذ فرهنگي و همچنين كاغذ روزنامه در كشورهاي دنيا پرداخته شود، تفاوت فاحش آن در ميان كشورهاي شمال و جنوب آشكار مي گردد.
توجه به ميزان مصرف كاغذ در كشورهاي جهان، اختلاف سطح توسعة فرهنگي كشورهاي توسعهيافته و كشورهاي در حال توسعه را به خوبي روشن ميكند و نشان ميدهد كه كشورهاي بزرگ توليدكنندة كاغذهاي فرهنگي و روزنامهاي، بزرگترين مصرفكنندگان آنها هم به شمار ميروند. به طوري كه در سال 1990، در حدود 93 درصد توليد كاغذ دنيا در كشورهاي پيشرفته به مصرف رسيده است و ايالات متحدة آمريكا به تنهايي مصرفكنندة نصف كاغذ جهان بوده است. همچنين بايد اضافه شود كه در همان سال، دو كشور ايالات متحده و كانادا، در حدود ده برابر تمام كشورهاي آمريكاي لاتين، كاغذ مصرف كردهاند.
بررسي چگونگي مطالعة كتابها، روزنامهها و ساير نشريههاي دورهاي در كشورهاي پيشرفته غربي، به سبب اهميت و ضرورت شناخت بازار كتاب و مطبوعات، مورد توجه فراوان مالكان و مديران مؤسسات انتشاراتي و مطبوعاتي قرار دارد. يكي از نمونههاي جالب اين بررسيها، تحقيقي است كه روزنامة «لوموند» فرانسه، در اواسط دهة 1960 انجام داد و گزارش آن را با عنوان «لوموند و خوانندگان آن» منتشر كرد. اين گزارش، اطلاعات بسيار سفيدي دربارة خصوصيات خوانندگان اين روزنامه در برداشت.
در دو دهة اخير هم بسياري از مؤسسات مطبوعاتي غربي، براساس سياستهاي بازاريابي خود، براي شناخت خوانندگان بالقوة نشريات خويش، به پژوهشهاي ويژه از طريق نظرسنجي دست زدهاند. همچنين برخي از مؤسسات نشر كتاب، بااستفاده از پرسشنامههاي حاوي چندين سؤال دربارة «چه كسي ميخواند؟، چه ميخواند؟ چه زماني ميخواند؟ چرا ميخواند؟»، به بررسي نيازها و علاقههاي خوانندان بالقوةكتابها پرداختهاند تا بتوانند بر مبناي پاسخهاي آنان، آثاري منطبق با خواستهاي آنها منتشر كنند.
اما بايد در نظر داشت كه اين گونه پژوهشها، با توجه به معيارهاي ملي خاصي كه در كشورهاي پيشرفته براي آنها به كار برده ميشوند و تفاوتهاي فرهنگي گوناگوني كه بين اين كشورها و كشورهاي در حال توسعه وجود دارند، در تمام كشورها قابل تعميم نيستند و كشورهاي جهان سوم، با در نظر گرفتن شرايط اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ويژة خود، بايد در اين زمينه شيوههاي مناسب و مطلوب خويش را پيدا كنند.
II. سالنهاي سينما و تماشاگران فيلمهاي سينمايي
سينما تنها رسانهاي است كه چگونگي استفاده از آن، به سبب سهولت شناخت تعداد سالنهاي نمايش عمومي فيلمها، صندليها و تماشاگران آنها در هر كشور، به طور سريع و دقيق امكانپذير است.
بررسي مقايسهاي تعداد سالنهاي عمومي نمايش فيلم در كشورهاي شمال و جنوب، نشان ميدهد كه از اين لحاظ، كشورهاي توسعه يافته، با وجود كاهش تماشاگران آنها، در دهههاي اخير همچنان از كشورهاي در حال توسعه پيشرفتهتراند و اگر چه تعداد مشتريان اين سالنها به علت گسترش برنامههاي تلويزيوني و تصويرهاي ويدئويي، به طور قابل ملاحظهاي تقليل يافتهاند، اما صنعت سينماي كشورهاي شمال همچنان در حال رونق است.
با مقايسة وضع كمي سالنهاي سينما و تعداد صندليهاي آنها در كشورهاي جهان ، كه به موجب توصيههاي اوايل دهة 1960 يونسكو، حداقل 50 صندلي براي هر يك هزار نفر جمعيت در نظر گرفته شده است، مشخص ميگردد كه در آغاز دهة 1990، در كشورهاي آسيايي و آفريقايي و كشورهاي عربي، ثبات تعداد سالنهاي مذكور و صندليهاي آنها، پا بر جا بوده است. درحالي كه در همان زمان، در اقيانوسيه به سبب توجه بسيار فراوان به برنامههاي راديويي و تلويزيوني، تعداد اين سالنها كاهش شديدي پيدا كرده است و كشورهاي اروپايي، برعكس، از اوايل دهة 1980 - تعداد سالنهاي ياد شده را تا حد كمي افزايش دادهاند. همچنين كشورهاي آمريكاي شمالي نيز به رغم كاهش تعداد سالنهاي سينماي آنها در اوايل دهة 1960، در آغاز دهة 1990 در اين زمينه وضع ثابتي داشتهاند.
آمارهاي موجود نشان ميدهند كه تعداد تماشاگران سينماهاي كشورهاي پيشرفته، كه در سال 1965 سه چهارم تعداد تماشاگران سالنهاي سينما در سراسر جهان بود، در سال 1990 به نصف اين تعداد كاهش يافته است. در صورتي كه در بسياري از كشورهاي در حال توسعة آسيايي و آفريقايي، در اين فاصلة 25 ساله، بر تعداد صندليهاي سينما براي هر يك هزار نفر جمعيت افزوده شده است. آمريكاي لاتين در اين زمينه، وضع ثابتي داشته است، در آمريكاي شمالي، اروپا و اقيانوسيه هم تعداد تماشاگران تقليل پيدا كرده است و در كشورهاي عربي نيز با وجود توسعة تعداد سالنهاي سينما تا سال 1975، در پانزده سال بعد از آن، از تعداد تماشاگران كاسته شده است.
دربارة علل كاهش تماشاگران سالنهاي سينما در كشورهاي مناطق مختلف دنيا، بايد خاطر نشان ساخت كه علاوه بر تأثير شديد گسترش برنامههاي تلويزيوني در كاهش مشتريان آنها، عوامل ديگري مانند پائين آمدن سطح كيفي فيلمهاي سينمايي، مديريت نامناسب سالنهاي نمايش فيلم، ضرورت انتظار تماشاگران در صفهاي طولاني خريد بليط ورودي، عدم معرفي مطلوب فيلمهاي جديد، عدم امنيت رو به فزون رفت و آمد در بسياري از شهرهاي بزرگ و قاچاق نوارهاي تصويري ويدئويي، در اين باره تأثيرات منفي فراواني داشتهاند.
III. گيرندههاي راديو و تلويزيون
دامنة فراگيري جهاني استفاده از دستگاههاي گيرندة راديو و تلويزيون، كه تا دهة 1960، كشورهاي پيشرفتة غربي بيش از همة كشورهاي ديگر از آنها برخوردار بودند، در دو دهة اخير بسيار گستردهتر شده است. به طوري كه كشورهاي در حال توسعه، به موجب آمارهاي سالانة «يونسكو»، در اوايل دهة 1990، بيش از يك سوم گيرندههاي مذكور را در اختيار داشتهاند.
بررسي آمارهاي موجود مشخص ميسازد كه برتري جهاني قبلي كشورهاي آمريكاي شمالي در بهرهمندي از گيرندههاي راديو و تلويزيون، از اواخر دهة 1980 از ميان رفته است. وضعيت كشورهاي اروپايي هم كه از آغاز سالهاي 1960 در مورد استفاده از اين گيرندهها، به حد اشباح رسيده بود، تغييري نكرده است. همچنين با اين بررسي معلوم ميشود، كه در دهة 1980، كشورهاي آفريقايي براي نخستين بار توانستهاند تعداد دستگاههاي گيرندة خود را از حد يك درصد كل راديوها و تلويزيونهاي دنيا، بالاتر ببرند و كشورهاي آسيايي هم بيش از يك چهارم اين گيرندهها در سطح جهان را دارا شدهاند.
به همين لحاظ، برخي از محققان ارتباطي، راديو را به عنوان بهترين و كارآمدترين وسيلة ارتباط جمعي كشورهاي قارة آفريقا و همچنين ساير كشورهاي در حال توسعه معرفي ميكنند و معتقدند كه در اين كشورها به سبب تداوم شرايط اقتصادي و اجتماعي سنتي، وجود گروههاي وسيع افراد بيسواد و اوضاع جغرافيايي نامساعد محيط زندگي جمعي، راديو مفيدترين و مؤثرترين رسانة همگاني به شمار ميرود و به ويژه، كاربرد راديوي ترانزيستور، كه هم ارزان است. هم با مشكل نبود برق در بسياري از روستاهاي آفريقا برخورد نميكند، اهميت اين وسيلة مهم ارتباطي در كشورهاي مذكور را بسيار بالا برده است.
براساس اطلاعات مندرج در سالنامههاي آماري يونسكو، ميزان برخورداري كشورهاي شمال وجنوب و به عبارت ديگر، كشورهاي توسعه يافته و توسعهنيافته از گيرندههاي راديويي در سالهاي 1970 و 1990 به اين ترتيب بوده است:
- در سال 1970، كشورهاي توسعهيافته 8/84 درصد و كشورهاي توسعهنيافته 2/15 درصد گيرندههاي مذكور را دارا بودهاند و از لحاظ تقسيمات جهاني مناطق مختلف جغرافيائي، به ترتيب كشورهاي آمريكاي شمالي 6/41 درصد، كشورهاي اروپايي 5/38 درصد، كشورهاي آسيايي 3/9 درصد، كشورهاي آمريكاي لاتين 9/6 درصد، كشورهاي عربي، 4/1 درصد كشورهاي اقيانوسيه 2/1 درصد، و كشورهاي آفريقايي 1/1 درصد اين گيرندهها را در اختيار داشتهاند.
- در سال 1990، كشورهاي توسعهيافته، از 3/64 درصد و كشورهاي توسعه نيافته، از 7/35 درصد گيرندههاي راديويي جهان برخوردار بودهاند و در تقسيمبندي جغرافيايي مناطق دنيا هم به ترتيب، كشورهاي آمريكاي شمالي 8/28 درصد، كشورهاي اروپايي 1/28 درصد، كشورهاي آسيايي 9/27 درصد، كشورهاي آمريكاي لاتين 7/7 درصد، كشورهاي آفريقايي 5/3 درصد، كشورهاي عربي 7/2 درصد و كشورهاي اقيانوسيه 3/1 گيرندههاي راديويي جهان را دارا بودهاند.
بنابراين، در طول دو دهة ياد شده، چگونگي نابرابريهاي مربوط به گيرندههاي راديويي به كلي تغيير كرده است و كشورهاي جنوب در مناطق مختلف جغرافيايي، از وضعيت مناسبتري برخوردار شدهاند. به اين معنا كه كشورهاي صنعتي شمال در آمريكا و اروپا، سطح برتري بسيار بالاي قبلي را از دست دادهاند و كشورهاي آسيايي، رشد قابل ملاحظهاي پيدا كردهاند.
در مورد دستگاههاي گيرندة تلويزيون هم چگونگي برخورداري كشورهاي پيشرفته و كشورهاي عقبمانده از اين وسيلة بسيار جذاب ارتباطي، قابل توجه است. بايد در نظر داشت كه از دهة 1960، سهم برخورداري كشورهاي جهان سوم از گيرندههاي تلويزيوني جهان افزايش يافته است. اما در اين زمينه برخلاف راديو، به سبب گراني دستگاههاي گيرندة تلويزيون، اين رسانة جديد ارتباطي بيشتر از سوي جمعيتهاي مرفه شهر نشين، مورد استقبال قرار گرفته است.
بررسي اطلاعات مندرج در سالنامههاي آماري يونسكو مشخص ميسازد، كه در دهة 1960، با توجه به معيار چگونگي برخورداري هر يكهزار نفر جمعيت كشورها از گيرندهاي تلويزيوني، كشورهاي آمريكاي شمالي، برتري بسيار بالايي دارا بودهاند و كشورهاي اروپايي و كشورهاي اقيانوسيه هم پس از كشورهاي مذكور، در سطح نسبتاً برجستهاي قرار داشتهاند. در اين ميان، در دهههاي 1960 و 1970، وضع كشورهاي در حال توسعة آسيايي و آفريقايي و آمريكاي لاتين، در بهرهمندي از اين گيرندهها بسيار نامساعد بوده است. به طوري كه در دهة 1970، براي هر يكهزار نفر جمعيت تنها 13 دستگاه گيرندة تلويزيون در اختيار داشتهاند.
بر مبناي اطلاعات سالنامة آماري يونسكو، در سال 1990، كشورهاي توسعةيافتة شمال 4/77 درصد گيرندههاي تلويزيوني جهان را دارا بودهاند و در مقابل آن، كشورهاي توسعهنيافته از 6/22 درصد اين گيرندهها برخوردار بودهاند. به موجب همين اطلاعات، در همان سال، كشورهاي اروپاي غربي و اروپاي شرقي و اتحاد جماهير شوروي سابق، از 3/38 درصد، كشورهاي آمريكاي شمالي، از 3/28 درصد، كشورهاي آسيايي از 2/21 درصد، كشورهاي آمريكاي لاتين از 5/8 درصد و كشورهاي اقيانوسيه و كشورهاي آفريقايي، در مجموع از 7/3 درصد دستگاههاي گيرندة تلويزيوني جهان، بهرهمند بودهاند. (24)
* * * * *
در مورد تلويزيون، توجه به مسائل مربوط به چگونگي تأمين برنامههاي تصويري عرضه شده به بينندگان، از لحاظ توليد داخلي يا ورود آنها از كشورهاي ديگر، وضع دستگاههاي ضبط و پخش برنامههاي ويدئويي، استفاده از برنامههاي تلويزيونهاي كابلي يا تلويزيونهاي ماهوارهاي و همچنين چگونگي كمي و كيفي استفادة مخاطبان از برنامههاي تلويزيوني (مدت تماشاي روزانه و انواع برنامهها) نيز اهميت فراواني دارند.
در واقع، مسائل مذكور، در دهههاي اخير هم در سطح ملي كشورها، هم در سطح منطقهاي و هم در سطح جهاني توجه زيادي به خود جلب كردهاند. به گونهاي كه سلطه و وابستگي تلويزيوني ناشي از صدور سريالهاي آمريكايي و ساير كشورهاي صنعتي بزرگ غربي به كشورهاي در حال توسعه و همچنين توليد و توزيع دستگاههاي ويدئويي و جهانيسازي برنامههاي تلويزيوني ماهوارهاي در تمام كشورهاي دنيا، علاوه بر بحث و بررسيهاي مربوط به آنها در داخل كشورها و همچنين در سطح همكاريهاي منطقهاي كشورها (مانند شوراي اروپا و اتحاديةاروپايي)، به ويژه در سطح بينالمللي (در مباحثههاي بينالمللي پر سروصداي اجلاسيههاي كنفرانسهاي عمومي يونسكو در دهههاي 1970 و 1980)، به مناقشهها و معارضههاي شديد كشورهاي در حال توسعه با كشورهاي بزرگ صادركنندة برنامهها و سريالهاي تلويزيوني كه تأمينكننده برنامههاي تلويزيوني پخش مستقيم ماهوارهاي هم به شمار ميروند منجر شدهاند و در طرح خواستهاي خاص ممالك جهان سوم براي مقابله با «تهاجم فرهنگي» و «سلطة ارتباطي» و برقراري يك «نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات»، جايگاه مهمي داشتهاند. اين مسائل و مسائل جديد مربوط به چگونگي برخورداري كشورهاي جهان از تكنولوژيهاي نوين اطلاعات و ارتباطات، از اوايل دهة 1990 با شيوههاي ديگري طرف توجه قرار گرفتهاند و بيشتر در چارچوب برنامههاي بينالمللي و منطقهاي تدارك و تشكيل نشستهاي «اجلاس جهاني سران دربارة جامعة اطلاعاتي» (ژنو: دسامبر 2003، تونس: نوامبر 2005)، در جهت مقابله با «شكاف ديجيتال» و تجديد نظر در «راهبري اينترنت» دنبال شدهاند.
* استاد دانشكدة علومارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي
مآخذ
1. Armand Mattelart. L’Invention de la Communication. Paris: La Découverte, 1994, PP.7.8
2. Armand Mattelart. La Communication-Monde : Histoire des Idees et des Stratégies. Paris : La Découverte, 1991,PP.37-41
3. Ibid.PP.55-59
4. Charles H.Cooley. Social Organization. New York: Charles Scribner’s Sons, 1901, P.65
5. Ibid.P.61
6. Charles H.Cooley. The Theory of Transaction. New York, 1894
فرنان برودل. سرمايهداري و حيات مادي: 1800-1400. ترجمة بهزادباشي با مقدمة دكتر پرويز پيران. تهران: نشر ني، 1372، صفحههاي 383 تا 432
7. Armand Mattelart. L’Invention de la Communication. PP.185-245
8. Armand Mattelart. La Mondialisation de la Communication. Paris : P.U.F, Collection »Que Sais-Je«, 1996, PP.55-84
9. Armand Mattelart. Histoire de l’ Utopie Planétaire : De la Cité Prophétique à la Société Globale. Paris : La Decouverte, 2000, PP 305-320
10. Armand Mattelart. Histoire de la Société de l’Information. Paris : La Découverte, Collection »Repéres«, 2001, PP.92-104
11. Armand Mattelart. Diversité Culturelle et Mondialisation. Paris : La Découverte , Collection »Repéres, 2005, PP.92-103
12. James N.Rosna and J.P.Sing (eds). Information Technologies and Global Politics. Albany, N.Y: University of New York Press, 2002
13. Jill Hills. The Struggle for Control of Global Communication: The Formative Century. Urbana and Chicago: University of Illinois Press, 2002
14. Anthony Smith. Geopolitics of Information: How Western Culture Dominates the World. New York: Oxford University Press, 1980
- آنتوني اسميت، ژئوپوليتيك اطلاعات: شيوههاي سلطهجويي فرهنگي استعمار در جهان از طريق رسانههاي همگاني. ترجمة فريدون شيرواني. تهران: انتشارات سروش، 1364
15. Aharon Kellerman. Telecommunications and Geography. New York: Belhaven, 1993
16. Peter J.Hugill. Global Communication Since 1844: Geopolitics and Technology. Baltimore: The Johns Hopkins University Press, 1999
17. Henry Bakis. Géopolitique de l’Information. Paris : P.U.F., Collection »Que Sais-Je?«, 1987
18. Henry Bakis. Géographie des Télécommunications. Paris : P.U.F., Collection »Que Sais –Je?«. 1984
19. Jacques Barrat. Géographie Economique des Médias. 2 Tomes. Tome 1: Médias et Développement. Tome2 : Diversité des Tiers Mondes. Paris: Litec Economie, 1992, 521 PP et 467 PP
20. Jacques Barrat. Géographie Economique des Médias. Tome1. PP. 9-135
21. Ibid.PP.9-24
22. Ibid.PP.25-54
23. Ibid.PP.56-91
* اين مقاله به عنوان مقدمهي كتاب« جغرافياي سياسي اطلاعات و ارتباطات» تأليف آقاي دكتر اسدالله آزاد، استاد علوم كتابداري دانشگاه فردوسي مشهد، كه تا چند هفته ديگر به وسيله موسسه «نشر كتابدار» انتشار مييابد، تهيه شده است.
مقدمه
ارتباطات و جغرافيا در محيط زندگي انساني هميشه در تقابل و تعامل بودهاند. ضرورتهاي زندگي جمعي انسانها براي گذر از شرايط زيست خانوادگي و قبيلهاي و مكانهاي محدود مساعد براي ادامة حيات گروههاي اولية كوچك انساني (برخوردار از ارتباطات مستقيم و چهره به چهرة سنتي)، به سوي اوضاع و احوال خاص مكانهاي جديد محل زندگي گروههاي ثانوي بزرگ شهرنشين (بهرهمند از ارتباطات غيرمستقيم مبتني بر امكانات نوشتاري، شنيداري و ديداري)، در طول قرنهاي طولاني، سبب شدهاند كه براي مقابله با موانع طبيعي جغرافيايي محيطهاي وسيع زندگي جمعيتهاي كثير و غلبه بر محدوديتهاي مكاني و زماني ارتباطات اجتماعي، به چارهانديشي بپردازند و به اين منظور با گسترش كاربرد نوشتارهاي دستي، تأسيس سرويسهاي پستي، ساخت كاغذ، اختراع چاپ، ايجاد راهآهن و كشتي بخار، اختراع تلگراف، تلفن بيسيم و راديو، فيلم سينمائي، ساخت اتوموبيل و هواپيما و ايجاد ماهواره و رايانه، انواع گوناگون و فراوان امكانات و وسايل ارتباطي را مورد استفاده قرار دهند.
پيشرفت و گسترش تكنولوژيهاي جديد ارتباطي، از زمان اختراع تلگراف برقي، در اواسط قرن نوزدهم، شرايط خاصي پديد آوردند كه انسان با استفاده از آنها، براي نخستين بار در تاريخ زندگي جمعي خود توانست بر موانع جغرافيايي مربوط به دوري مكانهاي ارسال و دريافت پيامها و دشواريهاي انتقال آنها از فاصلههاي طولاني، غلبه كند. به عبارت ديگر، اين وسيلة جديد ارتباطي، باعث شد تا انتقال پيامها كه پيش از آن به كمك عوامل واسط انساني و استفاده از وسائط مختلف حمل و نقل صورت ميگرفت، جنبة مستقيم و فوري پيدا كند. يا به طور دقيقتر، با از ميان رفتن عامل «مكان» و عامل «زمان» در ارتباطات انساني، امكان بازدارندگي فضاي دور و گستردة جغرافيايي محيط زندگي و زمان دراز ضروري براي ارسال، انتقال و دريافت پيامهاي ارتباطي، از ميان برداشته شود.
به اين ترتيب، از نيمة دوم قرن نوزدهم با غلبة انسان بر عوامل جغرافيايي ممانعت و محدوديت جريان اطلاعات، ارتباطات از قيد و بندهاي ديرين جغرافياي طبيعي آزاد شدند و خود، به عوامل و عناصر مؤثر در جغرافياي انساني، جغرافياي اقتصادي، جغرافياي سياسي و جغرافياي فرهنگي، تبديل گرديدند.
ضرورت «تحرك جغرافيايي» انسانها، به منظور ترك محيط زندگي روستايي يا قبيلهاي قبلي و جايگزيني آن با محيط زندگي شهري جديد و نياز مبرم آنها به استفاده از امكانات ارتباطات غيرمستقيم و به ويژه ارتباطات جمعي، براي مشاركت در فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي جوامع معاصر، سبب شدهاند كه در دو قرن اخير، چند تن از جامعهشناسان بزرگ غربي، راجع به چگونگي ايجاد جوامع نوين به جاي جوامع سنتي و نقش دگرگوني امكانات ارتباطي شفاهي به ارتباطات رسانهاي در اين تحول بزرگ تاريخي، ديدگاههاي ويژهاي مطرح كنند.
- نظرية «اميل دوركهايم»، جامعهشناس معروف فرانسوي دربارة تفكيك «همبستگي مكانيكي»[1] محيط زندگي سنتي و «همبستگي ارگانيك»[2] مورد نياز در محيط زندگي صنعتي، يكي از نمونههاي مهم انديشهگري براي شناخت دگرگوني ارتباطات در جوامع قديم و جديد است.
- ديدگاه خاص «ماكس وبر»، فيلسوف و جامعهشناس مشهور آلماني در طبقهبندي اقتدارها در جوامع مختلف انساني، شامل «اقتدار سنتي»[3]، «اقتدار مبتني بر جاذبة فرهي»[4] و «اقتدار عقلايي»[5] را هم ميتوان به نحوي معرف ويژگيهاي ارتباطي دورههاي خاص زندگي جمعي انسانها، به شمار آورد.
- نظرية «فرديناند تونيس»، جامعهشناس معروف ديگر آلماني راجع به تمايز ويژگيهاي زندگي جمعي گروههاي انساني در دورههاي تاريخي قبلي و كنوني، از طريق نامگذاري آنها با دو واژة «اجتماع»[6] و «جامعه»[7]، هم معرف تفاوت ساختارها و شيوههاي ارتباطي در گذشته و زمان حاضر است.
- نظرية «چارلز كولي»، جامعهشناس مشهور آمريكايي دربارة تفاوتهاي ارتباطات در «گروههاي اوليه»[8] و «گروههاي ثانوية»[9] انساني، كه در بالا به آنها اشاره شد، نيز در انطباق با متفاوت بودن شيوهها و زمينههاي ارتباطات در تحول جوامع انساني عرضه شده است.
- تأكيد «دانيل لرنر»، جامعهشناس و سياستشناس معاصر آمريكايي و مؤلف كتاب معروف «گذر از جامعة سنتي: نوسازي خاورميانه» در مورد نقطههاي ضعف و محدوديتهاي «ارتباطات شفاهي»[10] سنتي و نقطههاي قدرت و آزاديهاي «ارتباطات رسانهاي»[11] نوين هم نمونة ديگري از توجه به سير تحول ارتباطات در كشورهاي توسعهنيافته و توسعهيافته، محسوب ميشود.
1- مفاهيم ارتباط و ارتباطات
¨
¨
براي شناخت تقابل و تعامل ارتباطات و جغرافيا، توجه به تعاريف و مفاهيم واژة «ارتباط» يا «ارتباطات»[12] و ويژگيهاي آن ضروري است. بايد در نظر داشت كه معرفي مفهوم «ارتباط»، از سابقة تاريخي نسبتاً طولاني برخوردار است. يكي از نخستين تعريفهاي جامع اين واژه، متعلق به «دنيس ديدرو»[13]، متفكر و فيلسوف مشهور فرانسوي است. وي در سال 1753، به هنگام همكاري با «دائره المعارف» فرانسه، كه خود او از مؤسسان و تدوينكنندگان اصلي آن بود، ضمن مقالة شخصي خويش در مدخل «ارتباط»، تأكيد كرده بود كه واژة «ارتباط» داراي معاني متعدد است و علوم و هنرها و حرفههاي مختلفي مانند شاهكارهاي ادبي، فيزيك، دينشناسي، علم ساختن استحكامات ، دادرسي كيفري و راههاي آبي را در بر ميگيرد. وي همچنين خاطر نشان نموده بود كه واژة مذكور، انديشههاي تقسيم، توزيع، اشتراك، تداوم، فراگيري و نمايش را به ذهن ميرساند.
اين فيلسوف معروف عصر روشنگري، در عين حال، در مدخل ديگري از دائره المعارف ياد شده نيز يادآور شده بود كه در زمان حاضر، جنبة منفي واژة «ارتباط»، بيش از جنبة مثبت آن طرف توجه قرار دارد. به اين معنا كه مقامات روحاني كليساي كاتوليك، با استفاده از واژة «طرد ارتباط»[14]، براي معرفي مورد «كنارگذاري ارتباط يا تجارت با شخصي» كه قبلاً با او ارتباط يا تجارت برقرار بوده است، جنبة منفي آن را رواج دادهاند. به بيان ديگر، «دنيس ديدرو» عقيده داشت كه براساس معناي منفي «ارتباط»، هر فرد يا هيأتي كه از يك جامعه يا يك هيأت طرد ميگردد و اعضاي آن جامعه يا هيأت، ديگر با او يا آنان، ارتباط ندارند، ميتواند «قطع ارتباط شده»، يا «طرد شده»[15] تلقي شود. بنابراين، استفادة مثبت يا منفي از واژة «ارتباط»، اين امكان را فراهم ميآورد كه ماهيت «گفتمان ارتباطي»، بر مبناي هدف مورد نظر در به كارگيري آن، مشخص گردد.
¨
فيلسوف فرانسوي، علاوه بر ذكر مفاهيم مختلف «ارتباطات»، به طور غيرمستقيم به آن چه امروز «علم ارتباط» ناميده ميشود، نيز توجه كرده بود و در زنجيرة معناهاي متعدد اين واژه، كه در «دائره المعارف» ياد شده ارائه گرديدهاند، تنها براي «معاني و بيان»[16]، به عنوان «شيوة تفهيم از طريق عقل»، امتياز برخورداري از شمول اين علم را قائل شده بود. (1)
به طور كلي بايد در نظر داشت كه در هر دورة تاريخي و در هر جامعه، صورتبندي مفاهيم ارتباطي شايستة آن دوره و جامعه، مورد توجه واقع ميشود و اين صورتبندي، در زمينههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فني و فكري و همچنين در سطحهاي مختلف محلي، ملي، منطقهاي يا بينالمللي، مربوط به آن، به ايجاد يك مفهوم ارتباطي مسلط منتهي ميگردد. به همين جهت، در گذر از يك صورتبندي مفهومي ارتباطي به صورتبندي ديگر، شناخت تداومها و انقطاعهاي آن، اهميت فراوان پيدا ميكند. بررسي تاريخي در اين راه، به خوبي مشخص ميسازد كه در هر دوره، صورتبندي مفهوم ارتباطات، بدون آن كه به عناصر موجود در تركيب قبلي شيوة ارتباطي لطمهاي وارد شود، چند بار مورد تغيير و تجديد قرار گرفته است.
بنابراين، ميتوان گفت كه براي شناخت تاريخ ايجاد و تحول ارتباطات و به عبارت ديگر، تاريخ «اختراع ارتباطات»، بايد مسيري متفاوت با مسير معمول در شناخت ارتباطات رسانهاي، طرف توجه واقع شود. چنين رويكردي سبب ميگردد كه «ارتباطات» با ديدگاهي بسيار گستردهتر، در زمينة شبكههاي متعدد مبادله و جريان اموال، اشخاص و پيامها نگريسته شود. اين ديدگاه ميتواند در عين حال، مطالعه دربارة راههاي ارتباطي، شبكههاي انتقال پيامها در فواصل دور و وسايل مبادلة نمادين، مانند نمايشگاههاي جهاني، فرهنگ، دين، زبان و به طور قطع رسانهها را در برگيرد و دكترينها و نظريههاي مختلفي را كه به تفكر علمي در زمينه اين پديدهها، كمك كردهاند نيز مورد توجه قرار دهد. (2)
الف- تحول ارتباطات
«آرمان ماتلار»، انديشهگر انتقادنگر و استاد فرانسوي علومارتباطات، كه در يكي از كتابهاي خود به نام «اختراع ارتباطات»، سير تحول ارتباطات و وسايل ارتباطي در دورة معاصر را به طور مفصل و دقيق بررسي كرده است، تأكيد ميكند كه تاريخ «اختراع ارتباطات»، در واقع از قرن هفدهم ميلادي، در دورهاي كه نه رسانهها و نه آزادي مطبوعات وجود داشتند، آغاز ميشود و تا دهة سوم قرن بيستم، زماني كه تازه واژههاي «رسانههاي همگاني»، «ارتباطات» و «فرهنگ توده»، خودنمايي مي كنند، ادامه مييابد. در بررسي اين دورة طولاني، بيشتر به قرن نوزدهم و بنا به شيوة بسياري از مورخان، به فاصلة زماني ميان وقوع انقلاب 1789 فرانسه و شروع جنگ جهاني اول و يا آغاز جنگ جهاني دوم، كه عصر ايجاد نظامهاي فني بنيادي ارتباطات و تحقق اصل آزادي مبادلات، به شمار ميرود، توجه ميشود.
براي مطالعة تحول ارتباطات در اين دوره، ميتوان نخستين كوششهاي راهبردي كشورهاي غربي براي كاربرد علم و خرد در ايجاد فضاي ملي مبادلات بازرگاني، از طريق برقراري يك نظام مشخص راههاي ارتباطي را، كه به ويژه در فرانسه از اهميت زيادي برخوردار بوده است، مورد نظر قرار داد. اوج پيشرفت اين كوششها، در اوايل قرن بيستم، زماني كه مديريت صنعتي و اقتصادي كارخانهها رو به پيشرفت ميگذارد و به منظور پيشبرد مطالعات بازار به تقسيمبندي جغرافيايي ايالات متحدة آمريكا در جهت برقراري ارتباط گسترده با بازارهاي محلي ايالتها، توجه خاص معطوف ميگردد، صورت ميپذيرد. در اين زمان، ارتباطات امكان پيدا ميكنند كه زمينههاي مناسب براي توليد زنجيرهاي محصولات صنعتي يكنواخت و مصرف انبوه اين محصولات و همچنين تنظيم اوقات كار و برنامههاي سرگرمي نمايشي اوقات فراغت افراد را فراهم سازند و به موازات آنها، براي مديريت فني «عقايد عمومي» (افكار عمومي) نيز كوششهاي وسيع لازم را معمول دارند. (3)
ب- ارتباطات و سازماندهي اجتماعي
براي درك بهتر جايگاه و نقش اجتماعي ارتباطات در دورة معاصر، بررسي انديشههاي «چارلز هورتون كولي»، جامعهشناس مشهور آمريكايي، كه در بالا از او نام برده شد، به لحاظ تقدم تاريخي ارائة آنها، جالب توجه است. وي در سال 1901، در حدود ده سال قبل از تولد «مارشال مك لوهان» كانادايي، نظريهپرداز معروف «كهكشانهاي ارتباطي» و «دهكدةجهاني» و دهها سال، پيش از آن كه متفكران ديگر غربي بتوانند راجع به تأثير تكنولوژيهاي نوين ارتباطي در تحولات جامعة صنعتي در حال پيدايش و گسترش، اظهارنظر كنند، در كتاب خود با نام «سازمان اجتماعي»[17] چنين گفته بود:
«... اگر نتوانيم چگونگي تأثيري را كه انقلاب ارتباطات در ايجاد دنياي جديد ما پديد آورده است، به خوبي بشناسيم، نخواهيم توانست از عصر مدرن هيچ چيز درك كنيم ...»
«چارلز كولي»، به دنبال ديدگاه مذكور، تعريف جامعي از «ارتباط»، نيز عرضه كرده بود و مشخصات آن را برشمرده بود.
به عقيدة او، «... ارتباط مكانيسمي است كه جامعه از طريق آن، سازماندهي ميشود و به كمك آن، امكان ايجاد و توسعة روابط انساني فراهم ميگردد ...». وي براي اين مكانيسم جنبههاي دو گانه قائل است. يك جنبة آن، «ارتباط فيزيكي يا مادي» است كه به حمل و نقل مربوط ميشود و در سازمان فيزيكي جامعه مشاركت دارد. جنبة ديگر آن، «ارتباط رواني» است كه عامل واقعي سازماندهي اجتماعي جامعه به شمار ميرود. ارتباط اخير، نمادها و همچنين تمام امكاناتي كه حفظ و انتقال آنها را ميسر ميسازند، در بر ميگيرد. بر اين اساس، حوزة شمول ارتباط، حالت چهره، نگرش، حركات بدن، آوا و صدا، كلمات، نوشتة دستي و اثر چاپي، راهآهن، تلگراف، تلفن و به طور خلاصه، تمام چيزهايي را كه ناشي از تسلط انسان بر مكان و زمان است، شامل ميشود. (4)
اين دنياي نوين ارتباطي، به عقيدة «چارلز كولي»، سبب دگرگوني بنيادي طرز تفكر انسانها ميگردد. به بيان ديگر، ارتباطات چشمانداز ذهني را توسعه ميدهد و انديشه را كه بر اثر روبرو شدن با نوآوريها رو به رشد ميگذارد، به تحرك وا ميدارد. اين وضع جديد، از استفادة افراد از وسايل ارتباطي نوين سرچشمه ميگيرد و تحت تأثير نقشهاي چهارگانهاي كه او براي اين وسايل قائل است، بهبود و گسترش مييابد.
وي اين نقشها را چنين معرفي ميكند:
1- بيان، يا تنوع افكار و احساسات كه به ديگران انتقال مييابند.
2- تداوم به خاطر ماندن يا پيروزي بر زمان
3- سرعت، يا غلبه بر مكان
4- انتشار، يا دسترسي تمام طبقات انساني
كولي در عين حال خاطر نشان ميسازد كه اين نوآوري، آثار و عوارض متقابلي هم در بردارد. زيرا افرادي كه در برابر فشار شرايط جديد زندگي قرار ميگيرند و باجريان رو به افزايش انديشهها و تصويرها روبرو ميشوند، در معرض خطرات تازه هستند. او در ميان اين خطرات، سطحيگرايي و تنشزائي را كه از دشواري درك نوآوريها و هماهنگي و همراهي با آنها، ناشي ميگردند.، نام ميبرد. به اين گونه، به عقيدة او خطر گسست شخصيتي و به ويژه، افسردگي و حتي خودكشي يا ديوانگي نيز بوجود ميآيد.
ديدگاه اين جامعهشناس آمريكايي، راجع به گروههاي اوليه و ثانويه، كه در صفحات پيش به آنها اشاره شد، نيز از جهت مطالعات ارتباطي، جالب توجه است.
او، «گروههاي اوليه» را شامل افرادي مانند اعضاي خانواده و جوانان محله، كه روابط مستقيم چهره به چهره دارند و به همراهي و همكاري متقابل ميپردازند، معرفي ميكند. به عقيدة وي، روابط دروني اين گروهها اهميت اساسي دارند. زيرا خصوصيات «طبيعت انسانها»، از طريق اين روابط و در حيطة فرايند ارتباطات، شكل ميگيرند و احساسات و انگيزههاي آنها و از جمله عشق، غرور، بيهودگي، كيش قهرمانيجوبي، و حساسيتهاي آنان دربارة درست يا نادرست بودن موضوعهاي اجتماعي، نيز بر مبناي چگونگي اين فرايند ارتباطي، به خودنمايي ميپردازند. در مجموع، آن چه شوق و محبت و به بيان ديگر، نزديكي ذهني افراد نسبت به انديشههاي ديگران را پديد ميآورد و به اشتراك روحي و تقسيم ادراكات باديگران، منتهي ميگردد، بر ارتباطات استوار است.
در عين حال، «چارلز كولي»، از آسيبپذيري گروههاي اوليه در برابر شهرسازي رو به گسترش كنوني، ابراز نگراني ميكند. به همين جهت، به بررسي تواناييهاي گروههاي خانوادگي يا جوانان محله، براي انطباق آنان با اوضاع و احوال جديد و مقابلة آنها با شرايط بينام و نشاني افراد در جامعة مدرن نيز توجه ويژهاي دارد. (5)
پ- ارتباطات و نظم نوين اجتماعي
«چارلز كولي»، به رغم تنشها و پيچيدگيهايي كه وسايل ارتباطي نوين با آنها روبرو هستند، نسبت به ارتباطات جديد خوشبيني كامل نشان ميدهد و با انديشة اصلاحگري خاص خود، به اين ارتباطات به عنوان ابزارهاي ضروري براي رسيدن به يك عصر پيشرفت اخلاقي، مينگرد. هدف او آن است كه از طريق ارتباطات يك احساس مشترك تعلق به انسانيت در سطح جهاني پديد آيد و عدالت بسيار گسترده و بيانتها برقرار شود. به عبارت ديگر، وي معتقد است كه ارتباطات بايد نظم اجتماعي قديم را از ميان بردارد و به جاي آن، نظم نويني ايجاد كند كه انسانها در آن بتوانند صميمتها و علاقههاي متقابل خود را گسترش دهند.
اين متفكر آمريكايي، مدتها پيش از آن كه زمينههاي نخستين ديدگاههاي خود دربارة نقش ارتباطات در شيوة جديد سازماندهي اجتماعي را آماده سازد، دو مطالعة علمي مهم انجام داده بود. يكي از اين مطالعات، براي كميسيوني كه به تازگي به منظور مقرراتگذاري امور خطوط راه آهن ايالات متحده ايجاد شده بود، صورت گرفت و مطالعة ديگر، براي مؤسسة آمار و سرشماري اين كشور، تحقق يافت. هدف نخستين مطالعة ياد شده، جستوجوي شيوههاي صحيح مديريت راهآهن براي جلوگيري از تصادفات بود و دومين مطالعة مورد نظر هم، بررسي اهميت و نقش اجتماعي خطوط ترامواي شهري را طرف توجه قرار داده بود.
بايد در نظر داشت كه «چارلز كولي»، اولين كتاب خود را با عنوان «نظرية حمل و نقل»[18] در سال 1894 منتشر كرده بود. اين كتاب، در واقع رسالة دكتراي او بود كه در يك هيأت داوري علمي مركب از استادان برجستة آن زمان دانشگاه ميشيگان و به ويژه دو چهرة مشهور محيط آكادميك آمريكا، «جان ديويي»، استاد فلسفة اجتماعي و «جرج هربرت ميد»، استاد روانشناسي اجتماعي، از آن دفاع كرده بود.
جالب آن كه در تاريخ علوماجتماعي ايالات متحدة ْآمريكا، اين سه چهره –چارلز كولي، جان ديويي، جرج هربرت ميد- در اميدوار بودن به ايفاي نقش خاص ارتباطات براي تجديد حيات دموكراسي آن كشور، اشتراك نظر داشتند و از اين جهت، نمايندگان سنت اصلاحطلبي انتقادنگر آمريكا، شناخته ميشدند.
ديدگاه «چارلز كولي» دربارة ارتباطات و به ويژه، تكية او بر دو جنبة مادي و رواني آن، از دو لحاظ، قابل توجه است:
1- تفكيك «ارتباط فيزيكي يا مادي» از «ارتباط رواني»، نشانة آن است كه وي موضوع هماهنگي و همبستگي سطحهاي مختلف بررسي و تحليل ارتباطات را دشوار ميشناسد و دربارة فاصلهگيري دو قطب متمايز مادي و رواني آن، كه در تاريخ عرضة نظريههاي ارتباطات درعصر تكنيكهاي جديد، چندين بار روي داده است، با احتياط برخورد ميكند.
براي درك اهميت شناخت اين فاصلهگيري، بايد در نظر داشت كه پيش از آن، «كارل ماركس» كوشش كرده بود تا در چارچوب نظرية جهاني خود در مورد جامعة معاصر و تفكيك دو وجهي «زيرساخت» (جنبههاي اقتصادي) و «روساخت» (جنبههاي ايدئولوژيك)، آن، براي مسألة فاصلهگيري قطبهاي دوگانة مذكور، راه حل ارائه دهد.
البته، ديدگاه اخير، كه بر معرفي نوعي واقعيت، به صورت هرمي شكل و مشتمل بر طبقهها و سطحهاي مختلف استوار است، منشآ مناقشههاي فراوان در ميان پيروان و هواداران اين ديدگاه شده است و تفاوت نظرهاي متعددي در مورد فرهنگ و فعاليتهاي نمادين جامعه، پديد آورده است. به طوري كه به سبب تكية انحصاري بر يكي از جنبههاي مادي يا نمادين و ترجيح يكي از جنبههاي دو گانة ياد شده در بررسيها و تحليلهاي اجتماعي و وجود موارد بسيار محدود استناد به هر دو جنبة مادي و رواني در اين بررسيها و تحليلها، اختلاف در شناخت ماهيت ارتباطات، همچنان پا برجاست و تا زماني كه فاصلهگيري مربوط به دو جنبة ارتباطات ادامه داشته باشد و در مورد مفاهيم آن، در ميان طرفداران بررسي ابعاد روانشناسي فردي و هواداران طرد جنبههاي مختلف زندگي فردي از حوزة مطالعات روابط اجتماعي، مناقشه وجود داشته باشد، امكان توافق در اين زمينه، ايجاد نخواهد شد. در حالي كه به عقيدة كولي، «جامعه شناسي» به آن سبب شايستة اين نام شده است كه خود را به عنوان علم مطالعة «روابط فردي»، هم از لحاظ جنبههاي اولية آنها و هم جنبههاي ثانوية آنها، مانند گروهها، نهادها و فرايندها، تعريف كرده است.
2- ويژگي ديگر تفكيك «چارلز كولي» در مورد ارتباطات مادي از ارتباطات رواني، آن است كه مشخص ميسازد چه گونه ارتباطات، از همان آغاز دگرگونيهاي فني جديد، سبب ايجاد آرزوها و اميدهاي فراوان در زمينة انقلاب اجتماعي شدهاند. به عبارت ديگر، وي معتقد است كه ارتباطات نوين در دنياي امروز، نقش زمينهساز ايفا ميكنند و ميتوانند نويدهاي تازهاي براي كمك به پديد آوردن يك وفاق جديد و يك اجتماع جديد، در برداشته باشند. (6)
2- ديدگاههاي جغرافيايي دربارة ارتباطات
مطالعات ارتباطي با ديدگاه جغرافيايي، در دهههاي اخير طرف توجه فراوان قرار گرفتهاند. به همين لحاظ، مقالهها و كتابهايي كه به طور ويژه، زمينههاي ارتباطات و جغرافيا را در برگرفته باشند، هنوز محدوداند. اما در بسياري از آثار مربوط به تاريخ و جغرافيا و تحولات سياسي، اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي جوامع ملي و جامعة جهاني و همچنين مقالهها و كتابهاي راجع به ارتباطات، معمولاً فصلها، و بخشهاي خاصي در مورد وضعيت جغرافيايي ارتباطات زميني، دريايي و هوايي و وسايل ارتباطي مختلف مانند مطبوعات، سينما، راديو و تلويزيون، تلفن و رايانه، اطلاعات جالب توجهي وجود دارند كه به مطالعات ارتباطي با ديدگاه جغرافيايي، كمك ميكنند.
به عنوان مثال، در كتاب «فرنان برودل»، محقق معروف فرانسوي، تحت عنوان «سرمايهداري و حيات مادي: 1400 تا 1800»، كه تاريخ تحول نظام سرمايهداري را مورد بررسي قرار داده است، در بخش مربوط به «گسترش تكنولوژي: انقلابها و تأخيرها»، اطلاعات مهمي دربارة كاغذ و چاپ، (چگونگي كشف حروف متحرك و نقش چاپ در مسير اصلي تاريخ)، دستآورد غرب در اقيانوس پيمايي، توسعة حمل و نقل آبي و راههاي دريايي، بهبود و گسترش راههاي داخلي و منطقهاي و حمل و نقل زميني، اختراع ماشين بخار و تهية مقدمات ايجاد قطارهاي راهآهن و كشتيهاي بخار، ارائه شدهاند. (7)
الف- بررسيهاي جغرافيايي پژوهشگران ارتباطي
در ميان محققان ارتباطي معاصر غربي كه در آثار تخصصي خود در چند دهة گذشته، به ابعاد جغرافيايي ارتباطات هم توجه ويژه معطوف داشتهاند، ميتوان به كتابهاي «آرمان ماتلار»، استاد فرانسوي بلژيكي تبار علوم ارتباطات دانشگاه پاريس 8 اشاره كرد.
اين پژوهشگر، در يك كتاب خود با عنوان «اختراع ارتباطات»، قسمتي از قسمتهاي چهارگانة آن را به «فضاي جغرافياي سياسي»، اختصاص داده است و ضمن فصلهاي سه گانة اين قسمت، كه در آنها به بررسي نابرابري جغرافيايي ارتباطات و اطلاعات جهاني و سلطه و وابستگي كشورهاي مركزي و كشورهاي پيراموني سرمايهداري در اين زمينه پرداخته شده است، خلاصهاي از ديدگاههاي ارتباطي «فردريخ راتزل»، آلماني، مؤلف كتاب مشهور«جغرافياي سياسي»، را نيز معرفي كرده است. (8)
وي در كتاب ديگري، راجع به «جهانيسازي ارتباطات» هم فصلي از فصول هفتگانة آن را به «جغرافياي سياسي دوقطبي تكنولوژيها» و فصل ديگري را به «فرامليسازي و منطق جغرافياي اقتصادي»، اختصاص داده است.(9)
او همچنين در يك كتاب خويش با نام «تاريخ ناكجا آباد جهاني: از مدينة پيامبري تا جامعةجهاني»، بخشي از قسمت دوم اين اثر را كه براي گفتمانهاي جديد جهانگرا و به ويژه، جامعة اطلاعاتي در نظر گرفته است، به بررسي «امپرياليسم و جغرافياي سياسي جامعة جهاني»، معطوف ساخته است. (10)
«پروفسور» آرمان ماتلار، در يك كتاب ديگر خود راجع به «تاريخ جامعةاطلاعاتي»، يكي از قسمتهاي شش گانة آن را به «جامعة اطلاعاتي جهاني: يك هدف جغرافيايي سياسي» تخصيص داده است و ضمن آن، مباحثي شامل «جنگ و صلح در دنياي يك قطبي»، «مانيفست سرمايهداري بيمعارض» و «مجمعالجزاير مقاومتها» را بررسي كرده است. (11)
- اين متفكر فرانسوي در يكي از آخرين كتابهاي خود، كه در سال 2005 با عنوان «گوناگوني فرهنگي و جهانيسازي»، منتشر نموده است نيز يك قسمت از قسمتهاي شش گانة آن را براي مطالعه راجع به «جغرافياي سياسي: گوناگوني هدفهاي تمدني» مطرح كرده است و در آن، طي بخش خاصي «سياستهاي ضروري در برابر نظام محيطهاي فرهنگي» و «گوناگوني براي كدام نظم جهاني شبكهاي؟» را طرف توجه قرار داده است. (12)
محققان ارتباطي آمريكايي و انگليسي هم در سالهاي اخير، ضمن مطالعات عمومي خود دربارة ارتباطات و روابط بينالمللي، جنبههاي مختلف جغرافياي ارتباطات را بررسي كردهاند.
- كتاب «تكنولوژيهاي اطلاعات و سياستهاي جهاني»، كه با سرپرستي مشترك «جيمز روزنو» و «جي.پي.سينگ» در سال 2002، از سوي دانشگاه ايالتي نيويورك، راجع به نقش اين تكنولوژيها در روابط بينالمللي به چاپ رسيده است، از لحاظ ابعاد جغرافياي سياسي ارتباطات، قابل توجه است. (13)
- در اثر ديگري با عنوان «نبرد براي كنترل ارتباطات جهاني»، كه در سال 2002، به وسيلة خانم «جيل هيل»، محقق ارتباطي انتقادنگر انگليسي در مورد چگونگي توسعة بازار ارتباطات و مقرراتگذاري ارتباطات بين المللي در فاصلة سالهاي دهة 1840 تا جنگ جهاني اول، منتشر شده است نيز از جهت مطالعة جغرافياي سياسي و همچنين جغرافياي اقتصادي شبكههاي ارتباطي و مخصوصاً خطوط تلگرافي و تلفني و تلگراف بيسيم و رسانههاي همگاني (مطبوعات، خبرگزاريها، راديو و فيلمسينمايي)، از اهميت زيادي برخوردار است.(14)
ب- مطالعات اختصاصي ارتباطات و جغرافيا
بررسيهاي ويژهاي هم در چند دهةگذشته، در مورد ابعاد و جنبههاي جغرافيايي ارتباطات در كشورهاي اروپايي و آمريكايي صورت گرفتهاند، كه خلاصههاي برخي از آنها در اين جا معرفي ميشوند:
I. جغرافياي سياسي اطلاعات
يكي از نخستين كتابهايي كه در مورد جغرافياي سياسي اطلاعات در كشورهاي غربي منتشر شده است، متعلق به «آنتوني اسميت»، محقق انگليسي ارتباطات و روابط بينالمللي است. اين كتاب با عنوان «ژئوپوليتيك اطلاعات: چگونگي سلطة فرهنگي غرب بر جهان»، در سال 1980 در لندن به چاپ رسيده است و به زبان فارسي نيز ترجمه گرديده است.
كتاب مذكور داراي مقدمهاي است كه در آن موضوعهاي نابرابري جهاني ارتباطات و عدم تعادل بينالمللي اطلاعات و مباحثههاي دهههاي 1970 و 1980 يونسكو دربارة ضرورت برقراري «نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات» و گزارش كميسيون بينالمللي مك برايد در اين زمينهها، مطرح شدهاند.
فصل يكم اين كتاب، به بررسي «نظام قديم اطلاعات در جهان» و ضرورت استقرار نظمي جديد به جاي آن، اختصاص يافته است و در اين باره از آرمانهاي جهان سوم براي از ميان بردن سلطة ارتباطي و اطلاعات جهاني دفاع گرديده است.
در فصل دوم، انواع وابستگيهاي كشورهاي در حال توسعه در زمينة اطلاعات و ارتباطات، مورد مطالعه قرار گرفتهاند و عملكردهاي سلطهآميز آمريكا و ساير كشورهاي بزرگ غربي در كنترل خبرگزاريها و وسايل ارتباط جمعي در سراسر جهان و اقدامهاي مقابلهآميز كشورهاي جهان سوم براي نيل به استقلال ارتباطي و اطلاعاتي آنها، تشريح شدهاند.
در فصل سوم كتاب «ژئوپولتيك اطلاعات»، عملكردهاي «امپرياليسم خبري»، از زمان تأسيس نخستين خبرگزاريهاي غربي در نيمة اول قرن نوزدهم تا دورة بعد از جنگ جهاني دوم، بررسي گرديدهاند و شيوههاي خاص آنها براي تحريف خبري و تصويرسازي غيرواقعي دربارة رويدادها و دگرگونيهاي جهان سوم، مورد انتقاد واقع شدهاند.
فصل چهارم اين كتاب، به بررسي ويژگيهاي «نظام الكتروني نوين جهاني» پرداخته است و بر امكانات شگرف ارتباطات ماهوارهاي و ارتباطات رايانهاي براي تأثير در دگرگونيهاي آيندة دنيا و به ويژه كشورهاي در حال توسعه، تأكيد گذاشته است.
در فصل پنجم كتاب «ژئوپوليتيك اطلاعات»، معيارهاي دو گانة آزادي در جهان معرفي گرديدهاند و طي آن، شيوههاي روزنامهنگاري تجارتي كشورهاي غربي و روزنامهنگاري توسعهاي كشورهاي جهان سوم، تجزيه و تحليل شدهاند.
نتيجهگيري كتاب مذكور هم با تأكيد بر اهميت گزارش نهايي كميسيون بينالمللي يونسكو براي مطالعه دربارة مسائل ارتباطات در جهان (كميسيون مك برايد)، كه در آغاز سال 1980 با عنوان «يك جهان و چندين صدا: به سوي نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات» از سوي دبيرخانة يونسكو انتشار يافت، چگونگي چشمانداز آينده براي تحقق آرمانهاي كشورهاي در حال توسعه در اين زمينه را مطرح كرده است. (5)
II. ارتباطات دور و جغرافيا
كتابي كه «آهارون كلرمان»، محقق آمريكائي، با عنوان «ارتباطات دور و جغرافيا»، در سال 1993، منتشر كرده است، نيز در ميان آثار اختصاصي مربوط به ديدگاههاي جغرافيايي ارتباطات، حائز اهميت است. در اين كتاب به توسعة ارتباطات دور و به ويژه تلفن و فاكس، توجه ويژهاي معطوف گرديده است. در عين حال، بررسي مؤلف آن در مورد ارتباطات دور، بيشتر بر وضع كشورهاي پيشرفته، مانند ژاپن، اروپاي غربي و ايالات متحدة آمريكا، تمركز يافته است و به كشورهاي در حال توسعه، كمتر پرداخته شده است. (16)
III. ارتباطات جهاني و جغرافياي سياسي
«پيتر هوگيل»، محقق جغرافياي تاريخي و استاد دانشگاه «جونزهاپكينس» آمريكا هم در كتابي تحت عنوان «ارتباطات جهاني، از سال 1844: جغرافياي سياسي و تكنولوژي»، چگونگي ايجاد و تحول چهار تكنولوژي مهم ارتباطي، شامل تلگراف، تلفن، راديو و رادار در كشورهاي ايالات متحدة آمريكا، انگلستان، و آلمان در فاصله 1842 تا 1945 را بررسي كرده است. وي در اين كتاب، با تأكيد بر ضرورت شناخت جغرافياي سياسي پيشرفت و گسرش اين تكنولوژيها در كشورهاي هستة مركزي سرمايهداري و تأثير آنها در كشورهاي پيراموني آن، نكات زير را مورد توجه قرار داده است:
«... در طول پانصد سال گذشته، در تاريخ انساني، نوعي قاعدهمندي جالب توجه، كه از طريق تكنولوژيهاي انتقال افراد، كالاها، اطلاعات و انديشهها، مورد كنترل قرار ميگرفتند، وجود داشتهاست و به چند جهت، تكنولوژي حمل و نقل هميشه در تجارت جهاني، از جايگاه برجستهاي برخوردار بوده و در انتقال افراد و كالاها، نقش مهمي ايفا كرده است. در دنياي امروز هم انتقال اطلاعات و انديشهها اهميت فروان يافته است و به ويژه تكنولوژي ارتباطات دور در 150 سال اخير، به صورت تكنولوژي كليدي سياستهاي جهاني در آمده است. به گونهاي كه ميتوان گفت: اگر در نظر داشته باشيم كه اطلاعات، قدرت است، بنابراين، هر قدرتي كه بر سيستم ارتباطات دور حاكم باشد، بر جهان نيز حكومت ميكند. به همين لحاظ، مدت زمان بين سال 1844، كه تلگراف برقي براي ارتباطات فواصل طولاني در آمريكا، به صورت تجارتي مورد استفاده قرار گرفت، تا سال 1945 كه كشورهاي متحد غربي در جنگ عليه قدرت نظامي كشورهاي آلمان و ايتاليا و ژاپن، از راديو و رادار كمك گرفتند، يك قرن بسيار حساس شناخته ميشود...»
به عقيدة اين نويسنده، نقش مهم و برجستة تلگراف و راديو و رادار در تركيب قدرت نگلستان در دو جنگ جهاني اول و دوم، از مجموعة امكانات سياسي، نظامي و اقتصادي اين كشور بيشتر بوده است. در اين زمينه، او در واقع ديدگاههاي «دانيل هيدريك»[19]، استاد انگليسي تاريخ ارتباطات نوين را كه در كتابهاي خود، به ابعاد سياسي تكنولوژيهاي ارتباطات دور، توجه ويژهاي معطوف كرده است، مورد تأييد قرار ميدهد. هرگيل معتقد است كه انگلستان در جنگ جهاني اول، افول تدريجي قدرت نظامي و سياسي خود را با استفاده از وضعيت حاكم خويش بر ارتباطات دور، كه به اين كشور امكان ميداد از مضمون تمام پيامهاي تلگرافي جهان، اطلاع حاصل كند، جبران نمود و در جنگ جهاني دوم هم با تكيه بر برتري خود در تكنولوژي رادار، در نبرد هوائي آلمان عليه اين كشور، بر نيروي مهاجم غلبه كرد.
نويسندة آمريكايي، در كتاب خود همچنين خاطر نشان كرده است: ايالات متحده، كه از سال 1917 در جايگاه نخست اقتصاد كشورهاي جهان قرار گرفته بود و در سال 1945، در پايان جنگ جهاني دوم، به عنوان بزرگترين قدرت نظامي دنيا شناخته شد، تنها از سالهاي دهة 1950 موفق گرديد وضعيت مسلط انگلستان بر ارتباطات دور جهان را به خود اختصاص دهد. (17)
IV. جغرافياي اطلاعات
«هنري باكيس»، محقق فرانسوي ارتباطات نيز از پيشگامان مطالعات جغرافيائي ارتباطات و اطلاعات، به شمار ميرود. وي در سال 1984، كتابي تحت عنوان «جغرافياي ارتباطات دور» منتشر كرده است و در سال 1987، كتاب ديگري به نام «جغرافياي سياسي اطلاعات» انتشار داده است. (18)
كتاب اخير «هنري باكيس»، داراي مقدمه، سه قسمت و شش فصل است. در مقدمة كتاب، مؤلف از نقش مهم ارتباطات در ايجاد امپراتوريها، جنگهاي نظامي، دگرگونيهاي تاريخي و روابط بينالمللي، سخن گفته است و بر اهميت بيش از پيش تكنولوژيهاي نوين ارتباطي در توسعة ملي كشورها و سياستهاي جهاني، تأكيد كرده است.
در قسمت يكم كتاب، كه به اطلاعات و قدرت سرزميني اختصاص يافته است، طي دو فصل، به ترتيب «اطلاعات و جنگ» و «كنترل دولت بر شبكههاي اطلاعاتي» مطرح شدهاند. در فصل يكم اين قسمت، ابتدا ضمن بررسي نقش تاريخي ارتباطات در مخاصمههاي نظامي و جايگاه ارتباطات دور در فرماندهي جنگها، كوششهاي داريوش بزرگ، براي فرستادن پيكهاي سريع به تمام شهرهاي بزرگ امپراتوري، با استفاده از 111 ايستگاه پستي سرتاسري ايران، به منظور گردهمايي نيروهاي نظامي در جهت مقابله با سپاهيان يونان معرفي شدهاند، سپس چگونگي تحول تكنولوژيهاي ارتباطي، از تلگراف بصري، تلگراف برقي و كابلهاي تلگرافي زيردريايي تا ماهوارههاي ارتباطي و شبكههاي ارتباطي رايانهاي و همچنين سيستمهاي پرتاب موشك ودفاع ضدموشكي، تشريح گرديدهاند. فصل دوم قسمت مذكور، در مورد كنترل دولت بر شبكههاي اطلاعات، مطالبي راجع به سير تحول سياستهاي دولتي در زمينة تأسيس و ادارة شبكههاي انتقال اطلاعات در بردارد و در اين زمينه، بيشتر از تجربههاي طولاني دولت فرانسه در ممانعت براي استفادة بخش خصوصي از شبكههاي تلگرافي بصري و برقي، سخن به ميان آمده است.
قسمت دوم كتاب، دربارة «اطلاعات و قدرت اقتصادي» است. در فصل يكم اين قسمت راجع به «استراتژيهاي اطلاعاتي دولتها، مسائل سلطه و وابستگي در زمينة تكنولوژي، استعمار الكتروني و امپرياليسم اطلاعاتي»، مسائل جهاني مربوط به ماهوارههاي ارتباطي و مسائل نابرابري ارتباطات و عدم تعادل اطلاعات بين كشورهاي شمال و جنوب مورد بررسي قرار گرفتهاند و در فصل دوم آن دربارة «استراتژيهاي اطلاعاتي كمپانيهاي فراملي»، مسائل مربوط به معيارها و استانداردهاي كاربرد دستگاههاي رايانهاي، جريان فرامرزي دادهها و نقش شبكههاي جهاني ارتباطات دور در توسعة قدرت اقتصادي كمپانيهاي فراملي، مطرح گرديدهاند.
در قسمت سوم كتاب «جغرافياي سياسي اطلاعات»، كه براي مطالعه در مورد «اطلاعات، فرهنگ و جامعه»، در نظر گرفته شده است، دو فصل پيشبيني گرديدهاند. در فصل يكم آن، «ابعاد فرهنگي» گسترش ارتباطات و اطلاعات، اهميت خاص «پايگاهها و بانكهاي دادهها»، «مبادلة فرهگي نابرابر» و «تحول فني و بينالملليسازي ارتباطات سمعي و بصري» بررسي شدهاند و در فصل دوم اين قسمت راجع به «زمينههاي اجتماعي و سياسي فعاليت شبكههاي اطلاعاتي»، مسائل مربوط به«تلماتيك و آزادي»، «اطلاعات، رسانهها و عينيگرايي خبري» و «اطلاعات و وابستگي»، مورد مطالعه قرار گرفتهاند. (19)
V. جغرافياي اقتصادي رسانهها
«ژاك بارا»، استاد «انستيتوي مطبوعات و علوماطلاعات و ارتباطات» دانشگاه پاريس 2، در كتابي تحت عنوان «جغرافياي اقتصادي رسانهها»، كه در سال 1994 در دو جلد، راجع به «رسانهها و توسعه» و «گوناگوني جهان سومها» منتشر كرده است، مباحث متعددي به بررسي وضع ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي در كشورهاي توسعهيافته و كشورهاي در حال توسعه، اختصاص داده است.
اين مؤلف فرانسوي، عنوان يكم جلد اول كتاب را كه داراي چهار فصل است، به نابرابريهاي ارتباطي شمال – جنوب، شمال-شمال و جنوب- جنوب، اختصاص داده است و در عنوان دوم آن، طي سه فصل، عوامل تاريخي و فرهنگي برتري ارتباطي و اطلاعاتي جهاني غرب را بررسي كرده است. وي در عنوان سوم جلد اول كتاب، «عقبماندگيها و بازماندگيهاي مختلف» فضاهاي جغرافيايي شاخص توسعهنيافتگي را در طول سه فصل معرفي نموده است و در آنها از تأثيرپذيري شديد رسانههاي نوين از قدرتهاي استعماري گذشته و نظامهاي سياسي كنوني كشورهاي جهان سوم و نقش ارتباطات در توسعة اين كشورها سخن گفته است. در عنوان چهارم كتاب، از نوميدي انديشههاي جهان سوم در كاربرد رسانهها به مثابة ابزارهاي توسعه، سخن به ميان آمده است و كوششهاي كشورهاي در حال توسعه، در دهههاي 1970 و 1980 براي برقراي «نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات»، به سبب عدم توجه به واقعيتگرايي و پيروي از ايدئولوژيگرايي، مورد انتقاد قرار گرفته است.
«ژاك بارا»، در جلد دوم كتاب كه داراي سه عنوان عمده و چندين فصل است، وضع ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي در كشورهاي آمريكاي لاتين، كشورهاي آسيايي، كشورهاي آفريقايي وكشورهاي مسلمان را تشريح كرده است.
در عنوان نخست جلد دوم كتاب مذكور و طي سه فصل، پيشرفت تدريجي كوششهاي كشورهاي آمريكايي لاتين براي جبران عقبماندگيهاي ارتباطي رسانههاي آنها، از كشورهاي پيشرفتةغربي، سابقة تاريخي و استقلال نسبي مطبوعات كشورهاي آمريكاي لاتين، مشكلات اقتصادي و سياسي رسانههاي اين كشورها به سبب دگرگونيهاي حكومتي دهههاي اخير و نقش يونسكو در موفقيتهاي رسانههاي ياد شده، بررسي شدهاند.
عنوان دوم اين جلد كتاب كه داراي سه فصل است، به عدم مشابهتهاي توسعة ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي كشورهاي مختلف آسيايي، اختصاص يافته است و در آنها، به ترتيب، پيشرفت غرب مدار رسانههاي خبري در كشورهاي آسياي شرقي و كشورهاي آسيايي جنوب شرقي و همچنين مقام برجستة سينماي هند در سطح جهاني و جايگاه ممتاز ارتباطات سمعي و بصري در چين، بررسي شدهاند.
در عنوان سوم جلد دوم كتاب «جغرافياي اقتصادي رسانهها»، پيچيدگي ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي در دنياي مسلمان و ناتوانيهاي رسانهها در كشورهاي آفريقايي، مورد مطالعه قرار گرفتهاند. در فصل يكم اين عنوان، از گوناگوني وضع رسانهها در كشورهاي اسلامي به ويژه، كشورهاي عرب، در فصل دوم آن، از آيندة رسانههاي الجزاير و در فصل سوم آن، از عقبماندگيهاي كشورهاي آفريقا، سخن گفته شده است.
مؤلف در نتيجهگيري پايان كتاب هم گوناگوني وضع ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي كشورهاي در حال توسعه را به چگونگي نظامهاي سياسي و سطح توسعة اجتماعي آنها و مخصوصاً ميزان با سوادي، سطح زندگي و قدرت خريد، شرايط فرهنگي و گشودگي به روي جهان، آزادي و محدوديت رسانهها، وضعيت حقوقي استقلال حرفة روزنامهنگاري و اجراي حق دسترسي آزاد همگاني به اطلاعات، مربوط شناخته است و به طور كلي، جغرافياي ارتباطات را جغرافياي نابرابري ارتباطي و رسانهاي معرفي كرده است. (20)
3- جغرافياي نابرابريهاي ارتباطي
جغرافياي ارتباطات در اين سالهاي نخست قرن بيست و يكم، بيش از هر چيز، جغرافياي نابرابريهاي ارتباطي و اطلاعاتي در سطح جهاني است. اين نابرابريها نه تنها بين كشورهاي ثروتمند و فقير شمال و جنوب، بلكه در ميان مجموعة كشورهاي شمال و همچنين مجموعة كشورهاي جنوب، نيز وجود دارند. نابرابريهاي مذكور، به ويژه نابرابريهاي شمال و جنوب، بسيار آشكار و گستردهاند و آثار وعوارض منفي فراواني در بردارند. اين نابرابريها، هم در سطح زيرساختهاي فني ضروري براي فعاليت رسانهها و ساير امكانات ارتباطي، به چشم ميخورند و هم در سطح توليد محتواهاي مطبوعاتي، برنامههاي راديويي و تلويزيوني، فيلمهاي سينمايي و پيام رايانهاي، خودنمايي ميكنند. به طوري كه تحت تأثير نابرابريهاي موجود، در زمينة جريان اطلاعات و معرفتها و چگونگي استفاده از محتواهاي چاپي و برنامههاي ارتباطي سمعي و بصري و رايانهاي نيز بين كشورهاي توليدكننده و كشورهاي مصرفكنندة آنها، فاصلههاي عميق و وسيع، پديد ميآيند.
در اين ميان، برتري ارتباطي و اطلاعاتي شمال بر جنوب، به سبب سلطة خبرگزاريهاي بزرگ كشورهاي غربي بر بازار خبري دنيا، چه در كشورهاي توسعهيافته و چه در كشورهاي در حال توسعه هم نابرابريهاي ياد شده را تشديد ميكند.
نابرابريهاي ارتباطي و اطلاعاتي موجود بين كشورهاي شمال نيز، با توجه به پديدههاي ناشي از نابرابريهاي اقتصادي و تسلط ديرين قدرتهاي بزرگ غربي و شركتهاي خصوصي آنها بر تكنولوژيهاي ساختاري و توليد و توزيع محتواهاي رسانهاي، بسيار پيچيدهاند و بايد با در نظر گرفتن تفاوت هدفها، رويكردها و كاربردهاي آنها در سياستها و برنامههاي رسانهاي كشورهاي پرقدرت و وضعيت اقتصاد نيرومند آنها، مورد بررسي قرار گيرند. از اين لحاظ، بدون ترديد، بزرگي و كوچكي كشورها و ميزان جمعيت آنان وهمچنين تواناييهاي تكنولوژيك و كميت ثروت اقتصادي و توانايي مالي بازارهاي آنها، از عوامل تعيينكننده و بسيار مؤثر پيشرفت يا عدم پيشرفت ارتباطات و اطلاعات به شمار ميروند.
اين نابرابريهاي ارتباطي و اطلاعاتي، بين كشورهاي مختلف جنوب هم وجود دارند. نابرابريهاي اخير كه به نابرابريهاي جنوب/جنوب معروفاند، با توجه به تفاوت سطح رشد اقتصادي و ميزان توسعة سياسي و فرهنگي هر كدام از كشورها، ويژگيهاي خود را دارا هستند. نابرابريهاي جنوب/جنوب، با در نظر گرفتن معيارها و ضابطههاي مختلفي مانند ميزان سواد و آموزش، سطح زندگي، قدرت خريد، طرز تعامل با معتقدات ديني، نگرشهاي فرهنگي، چگونگي گشودگي در برابر كشورهاي خارجي، امكانات دسترسي به اطلاعات، محدوديت و سانسور رسانهاي، شيوههاي تبليغات سياسي حكومتي، مقررات حاكم بر فعاليت وسايل ارتباط جمعي، استقلال حرفهاي و امنيت شغلي روزنامهنگاران و اجرا يا عدم اجراي حق افراد براي برخورداري از آزادي بيان و نظاير آنها، شرايط متفاوتي پيدا ميكنند.
در اين ميان، با وجود پيشرفتهاي فراواني كه در دورة پس از جنگ جهاني دوم، بر اثر دگرگونيهاي تكنولوژيك و به ويژه همگرايي ارتباطات دور، ارتباطات رايانهاي و ارتباطات سمعي و بصري، در جهان پديد آمدهاند، كشورهاي جنوب، به سبب شكافهاي اقتصادي شديدي كه بين كشورهاي توسعهيافته و كشورهاي توسعهنيافته، از لحاظ امكانات ارتباطي، وجود دارند، نتوانستهاند، از مزاياي تكنولوژيهاي نوين اطلاعات و ارتباطات در چند دهة گذشته بهرهمند شوند. به همين جهت، كشورهاي اخير نه تنها در توسعة ارتباطات و استفاده از ارتباطات در خدمت توسعه، به موفقيتهاي لازم دست نيافتهاند، بلكه در برخي زمينهها، شكافهاي ارتباطي و اطلاعاتي قبلي اين كشورهاي پيراموني با كشورهاي پيشرفتة صنعتي، افزايش پيدا كردهاند. (21)
براي شناخت بيشتر نابرابريهاي ارتباطي و اطلاعاتي موجود بين كشورهاي شمال و جنوب، در اين بخش ابتدا شكافهاي مربوط به زيرساختهاي ارتباطات و اطلاعات، مانند امكانات توليد كاغذ و تأسيس و ادارة فرستندههاي راديويي و تلويزيوني بررسي ميشوند و سپس شكافهاي راجع به توليد و مصرف پيامهاي ارتباطي، محتواهاي اطلاعاتي، مثل روزنامههاي روزانه و ساير نشريات دورهاي، فيلمهاي سينمايي و برنامههاي راديويي و تلويزيوني، مورد مطالعه قرار ميگيرند.
الف- نابرابريهاي ساختاري
كشورهاي در حال توسعه، در زمينة برخورداري از زيرساختهاي تأسيسات ارتباطي و به ويژه امكانات توليد كاغذ فرهنگي و كاغذ روزنامه و همچنين فرستندههاي راديويي و تلويزيوني از كشورهاي توسعهيافته، فاصلههاي زيادي دارند.
I. توليد كاغذ
در مورد توليد كاغذ فرهنگي (كاغذ مورد استفاده در آموزش و زمينههاي مشابه)، در اوايل دهة 1990، نابرابري كشورهاي پيشرفته و كشورهاي عقبمانده بسيار فاحش بوده است. به طوري كه 85 درصد كاغذ توليدي جهان را كشورهاي صنعتي توليد كردهاند و كشورهاي غير صنعتي ففط 15 درصد آن را تأمين نمودهاند.
وضع توليد كاغد روزنامه، در اوايل دهة مذكور، از كاغذ فرهنگي هم نامتعادل تر بوده است و كشورهاي جهان سوم، تنها 7 درصد كاغذ روزنامة مورد نياز دنيا را تدارك ديدهاند. ضمناً بايد يادآوري كرد كه در همان زمان، ايالات متحدةآمريكا و كانادا در ميان كشورهاي غربي توليد كنندة كاغذ روزنامه، بيشترين سهم را دارا بودهاند. به گونهاي كه 52 درصد توليد اين نوع كاغذ به دو كشور مذكور تعلق داشته است. پس از اين دو كشور، كشورهاي اروپايي با 31 درصد توليد و كشورهاي آسيايي با 5/13 درصد توليد جهاني كاغذ روزنامه، پس از كشورهاي آمريكايي ياد شده قرار داشتهاند. در حالي كه كشورهاي اقيانوسيه و كشورهاي آفريقايي هم به ترتيب تنها 5/2 درصد و يك درصد كاغذ روزنامه در جهان را تأمين نمودهاند.
II. فرستندههاي راديو و تلويزيون
شكاف كشورهاي شمال و كشورهاي جنوب در زمينة فرستندههاي راديويي و تلويزيوني هم با وجود پيشرفتهايي كشورهاي در حال توسعه در دهههاي اخير، همچنان ادامه يافته است. به عنوان نمونه، در حالي كه در اواسط دهة 1980، تعداد فرستندههاي راديويي و تلويزيوني جهان به سه برابر تعداد آنها در اواخر دهة 1970، افزايش يافته بود و در قارة اروپا به سبب مقرراتزدايي و خصوصيسازي ارتباطات سمعي و بصري، تعداد فرستندهها، افزايش سريع و وسيعي پيدا كرده بود، قارة آفريقا، كمتر از 2 درصد فرستندههاي راديويي جهان را در اختيار داشت.
در عين حال، در فاصلة سالهاي 1985 و 1990، در كشورهاي در حال توسعة آسيايي و آمريكاي لاتين، توسعة تعداد فرستندههاي راديويي و تلويزيوني به طور نسبي افزايش يافت. به طوري كه در سال 1990، كشورهاي توسعه يافته 7/65 درصد و كشورهاي در حال توسعه، 3/34 درصد فرستندههاي راديويي دنيا را دارا بودند و در همان سال، با توجه به تقسيمات جغرافيايي جهان، قارة آمريكا 5/49 درصد، قارة اروپا 33 درصد، قارة آسيا 9/19 درصد، قارة اقيانوسيه 6/3 درصد و قارة آفريقا 3 درصد فرستندههاي راديويي را در اختيار داشتند.
بايد در نظر داشت كه در دهة 1990، در زمينة فرستندههاي تلويزيوني، امكانات كاهش شكاف بين كشورهاي شمال و جنوب افزايش يافتند و با آن كه در اين دهه، برتري وضعيت كشورهاي توسعه يافته بر كشورهاي در حال توسعه، از لحاظ تعداد فرستندههاي مذكور پا بر جا ماند، كشورهاي در حال توسعه توانستند براي افزايش تعداد فرستندههاي تلويزيوني خود، اقدامات سريع و مهمي انجام دهند.
بررسي مقايسهاي افزايش فرستندههاي تلويزيوني در فاصلةسالهاي 1965 و 1990، واقعيتهاي مربوط به شكاف كشورهاي توسعه يافته و كشورهاي در حال توسعه را در اين مورد، مشخص ميسازد. اين بررسي نشان ميدهد كه كشورهاي اروپايي در اين مدت، تعداد فرستندههاي تلويزيوني خود را 7 برابر كردهاند و نصف كل اين فرستندهها در سراسر جهان را دارا شدهاند. در صورتي كه كشورهاي آمريكاي شمالي، با وجود افزايش تعداد فرستندههاي آنها در 25 سال مورد نظر، در سطح كل دنيا از اين لحاظ با نوعي ركود روبرو گرديدهاند و سهم جهاني آنها در اين زمينه 10 درصد كاهش يافته است. البته ميتوان يكي از علل مهم اين ركود را استفادة بيش از پيش كشورهاي آمريكاي شمالي از تلويزيونهاي كابلي و ماهوارهاي در دهههاي 1980 و 1990، به شمار آورد.
در طول مدت مذكور، كشورهاي آسيايي، تعداد فرستندههاي تلويزيوني خود را 20 برابر كردهاند و به اين ترتيب، يك سوم فرستندههاي تلويزيوني جهان را دارا شدهاند. اما كشورهاي آفريقايي، با وجود اهميت وسعت و جمعيت اين قاره و ضرورتهاي توسعة آن، در زمينة فرستندههاي تلويزيوني نسبت به كشورهاي آسيايي، پيشرفت كمتري داشتهاند و با وجود آن كه در طول 25 سال ياد شده، تعداد اين فرستندهها را به 5 برابر رساندهاند، همچنان از ساير كشورهاي جهان سوم در آمريكاي لاتين و آسيا و اقيانوسيه، عقب ماندهتراند.
بررسي آمارهاي سالانة «يونسكو» در مورد چگونگي توسعة تعداد فرستندههاي تلويزيوني جهاني، مشخص ميسازد كه در سال 1990، 3/54 درصد فرستندههاي مذكور به كشورهاي توسعه يافته و 7/45 درصد آنها به كشورهاي در حال توسعه تعلق داشتهاند.
بايد خاطر نشان كرد كه فاصلة بين كشورهاي توسعهيافته و كشورهاي در حال توسعه، از جهت دارا بودن زيرساختهاي ضروري براي توليد و توزيع اطلاعات و استفاده از رسانههاي نوين مانند تلويزيونهاي ماهوارهاي، تلويزيونهاي كابلي و دستگاههاي پخش تصاوير ويديوئي نيز وسيع و عميق است و حتي در زمينة تلويزيون كابلي بين كشورهاي توسعهيافته نيز تفاوت كلي وجود دارد. به طوري كه در دهة 1990، كشورهاي آمريكاي شمالي (ايالات متحده و كانادا) و چند كشور كوچك اروپايي، مانند هلند، بلژيك و سويس، از لحاظ برخورداري از تلويزيونهاي كابلي، در ميان كشورهاي پيشرفته، مقام اول را داشتهاند و بيش از 45 درصد خانوادهاي آنها از برنامههاي اين گونه تلويزيونها، بهرهمند بودهاند. چند كشور ديگر غربي، مثل دانمارك، نروژ و تا حدودي جمهوري فدرال آلمان و فنلاند، از جهت برخورداري از تلويزيونهاي كابلي، مقام دوم را دارا بودهاند و بين 10 تا 45 درصد خانوادههاي آنها، از اين نوع تلويزيونها، استفاده ميكردهاند. در همان سالها، چند كشور پيشرفتة ديگر مانند فرانسه، انگلستان، اتريش و ژاپن، به علل مختلف ( شرايط فرهنگي نامساعد، دشواريهاي برنامهريزي راهبردي براي توسعه و توانايي استفاه از تلويزيونهاي داراي امواج مغناطيسي)، در مورد تلويزيونهاي كابلي، در وضعيت ضعيفتري قرار داشتهاند. (22)
ب نابرابريهاي اطلاعات و معرفتها
در زمينة توليد امكانات استفاده از وسايل ارتباط جمعي، مانند كتاب و مطبوعات، دستگاههاي گيرنده و برنامههاي راديو و تلويزيون، فيلمهاي سينمايي، دستگاههاي رايانهاي و برنامههاي اينترنتي هم، كه منتشر كنندة معرفتها و اطلاعات مورد نياز جوامع معاصراند، بين كشورهاي شمال و جنوب، فاصلههاي زيادي وجود دارند.
I. چگونگي انتشار كتاب
از لحاظ نشر كتاب، در چند دهة اخير پيشرفت و گسترش فراواني در سطح جهاني پديد آمدهاند. به گونهاي كه تعداد عنوانهاي كتابهاي منتشر شده در دنيا، كه در سال 1955 در حدود 270 هزار بود، در سال 1986 به 800 هزار بالغ شده بود. در اين زمينه، كشورهاي شمال، همچنان برتري خود را حفظ كرده بودند و سه برابر كشورهاي جنوب، كتاب انتشار داده بودند. در ميان اين كشورها، با توجه به تقسيمبنديهاي جغرافيايي، قارة اروپا در سطح نخست، قارة آسيا در سطح دوم و آمريكاي شمالي در سطح سوم قرار داشتند و پس از آنها، كل كشورهاي آفريقايي (با 10 هزار عنوان كتاب در سال)، در رديفهاي بعد جاي گرفته بودند.
بررسي مقايسهاي وضعيت انتشار كتاب در كشورهاي توسعه يافته و كشورهاي در حال توسعه ، در فاصلة حدود سي سال ياد شده، نشان ميدهد كه كشورهاي اخير كه در سال 1955 (سال تشكيل كنفرانس همبستگي ملل آسيايي و آفريقايي در باند ونگاندونزي)، 16 درصد عنوانهاي كتابهاي انتشار يافته در جهان را دارا بودند، در سال 1986، سهم خود را در اين زمينه به 30 درصد رساندهاند و به عبارت ديگر، سطح توسعة توليد كتاب را به حدود دو برابر افزايش دادهاند.
در مورد توليد كتاب، اگر تعداد عنوانهاي كتابهاي منتشر شده در هر سال براي هر يك ميليون نفر جمعيت كشور، كه معيار جهاني توسعة كتاب به شمار ميرود، مورد مطالعه واقع شود، مشخص ميگردد كه كشورهاي پيشرفته در سال 1990، براي هر يك ميليون نفر جمعيت خود بيش از 500 كتاب انتشار دادهاند. در حالي كه كشورهاي آفريقايي در آن سال 24 عنوان كتاب و كشورهاي عربي 36 عنوان كتاب براي هر يك ميليون نفر جمعيت منتشر كردهاند و حد متوسط انتشار كتاب براي هر يك ميليون نفر جمعيت در كل كشورهاي در حال توسعه نيز در حدود 60 عنوان براي هر يك ميليون نفر جمعيت بوده است. اين آمارها، شكاف عميق موجود بين كشورهاي پيشرفته و كشورهاي عقبمانده در زمينة نشر كتاب را، كه يكي از عوامل مهم توسعة فرهنگي است، به خوبي آشكار ميسازند.
II. وضع مطبوعات: تعداد و تيراژ
بررسي تعداد روزنامههاي روزانة منتشر شده در جهان، مشخص ميكند كه در اين زمينه نيز مانند كتاب، كشورهاي شمال نسبت به كشورهاي جنوب، از برتري برخوردارند. هر چند در فاصلة سالهاي 1975 تا 1990، برتري اين كشورها كاهش پيدا كرده است و از در اختيار داشتن بيش از 58 درصد روزنامههاي جهان در سال 1975 به 51 درصد آنها در سال 1990، تنزل يافته است. در اين فاصلة 15 ساله، كشورهاي جهان سوم به استثناي آفريقاي سياه و كشورهاي عربي، در مورد انتشار روزنامههاي روزانه موفقيتهاي نسبتاً خوبي به دست آوردهاند و به ويژه، كشورهاي آسياي شرقي و آمريكاي لاتين در اين زمينه از ساير كشورهاي در حال توسعه، پيشرفت بيشتري كردهاند.
مقايسة تيراژ روزنامههاي روزانة دنيا در سال 1990، با در نظر گرفتن معيار تعداد تيراژ آنها براي هر يك هزار نفر جمعيت، نشان ميدهد كه از اين لحاظ، فاصلة كشورهاي شمال و جنوب بسيار فاحش بوده است. به طوري كه در برابر تعداد 319 نسخه روزنامة روزانة منتشر شده براي هر يك هزار نفر جمعيت در كشورهاي پيشرفتة شمالي، كشورهاي عقبماندة جنوب، تنها در حدود 33 روزنامة روزانه براي هر يك هزار نفر جمعيت دارا بودهاند. به عبارت روشنتر، كشورهاي توسعهيافته در حدود 10 برابر كشورهاي در حال توسعه، روزنامةروزانه منتشر كردهاند.
بررسي مقايسهاي نشريات دورهاي غيرروزانة جهان در سال 1990 هم مشخص ميسازد كه نزديك به دو سوم عنوانهاي نشريههاي مذكور، در كشورهاي شمال و بيشتر در كشورهاي اروپايي، كشورهاي آمريكايي و كشورهاي آسيايي (از بيروت تا توكيو) انتشار يافتهاند. همچنين اين بررسي نشان ميدهد كه در مناطق سه گانة مذكور، اتحاد جماهير شوروي سابق و كشورهاي عضو اتحادية اروپايي، ايالات متحدة آمريكا و كانادا و همچنين چين و ژاپن، از جهت انتشار نشريات دورهاي از ساير كشورهاي اين مناطق پيشرفت بيشتري داشتهاند.
مقايسة مورد نظر آشكار ميسازد كه از حيث تيراژ نشريات دورهاي هم بين كشورهاي شمال و جنوب، شكاف عميق وجود دارد. به اين صورت كه كشورهاي در حال توسعه، فقط 13 درصد تيراژ اين نشريات را در سال 1990 دارا بودهاند، درحالي كه كشورهاي اروپايي، در اين زمينه وضع بسيار برجستهاي پيدا كردهاند و 85 درصد كل تيراژ نشريههاي دورهاي سراسر جهان را به خود اختصاص دادهاند.
III. توليد فيلمهاي سينمايي
در مورد توليد فيلمهاي سينمايي، برخلاف كتاب و مطبوعات، بين كشورهاي شمال و جنوب، از اواسط دهة 1980 نوعي تعادل برقرار شده است. كشورهاي در حال توسعه كه در سال 1984، كمتر از 45 درصد فيلمهاي سينمايي دنيا را توليد ميكردند، در سال 1990، توانستهاند در حدود 60 درصد توليدات سينمايي جهان را تأمين كنند. در عين حال، قارة آفريقا برخلاف آسيا و آمريكاي لاتين، اگر چه براي توسعة توليد فيلمهاي سينمايي از آغاز دهة 1990 كوششهاي مهمي به عمل آورده است، اما نسبت به دو قارة ياد شده، پيشرفت قابل ملاحظهاي نداشته است.
در اين ميان، توليدات سينمايي كشورهاي اروپايي در طول 25 سال (از 1965 تا 1990)، از 31 درصد كل توليد فيلمهاي جهان، به 23 درصد آنها، تقليل يافته است. وضع برتر توليدات سينمايي قارة آسيا در اين مدت نسبتاً ثابت مانده است و آمريكاي شمالي هم ميزان توليد فيلمهاي سينمايي خود را از 7 درصد كل توليد سينمايي دنيا، به 12 درصد آن، افزايش داده است.
برتري كمي توليدات سينمايي قارة آسيا را ميتوان ناشي از عوامل چندگانة زير دانست:
1. برتري كمي عظيم توليد فيلمهاي سينمايي در شبه قارة هند
2. عظمت توليدات سينمايي چين
3. اهميت پيشرفت و گسترش توليد فيلمهاي سينمايي ژاپن
بايد در نظر داشت كه ركود سينماي اروپا از عوامل مختلفي سرچشمه گرفته است. مهمترين آنها، سقوط نظام سياسي اتحاد جماهير شوروي سابق و تأثير آن بر كاهش توليدات سينمايي آن كشور و از رونق افتادن صنايع سينمايي ايتاليا و فرانسهاند.
همچنين بايد دانست كه سينماي قارة آفريقا، اگر چه در دههاي اخير از لحاظ كمي به پيشرفت زيادي قائل نشده است، از حيث بهبود كيفيت فيلمهاي سينمايي، كوششهاي جالب توجهي داشته است.
IV. توليد و تدارك برنامههاي راديويي و تلويزيوني
دربارة توليد برنامههاي راديويي و تلويزيوني در سطح جهان، معمولاً آمارهاي دقيق و قابل اعتماد وجود ندارند و مطالعات و تحقيقاتي كه راجع به آنها انجام شدهاند، بيشتر چگونگي صادرات و واردات اين برنامهها را طرف توجه قرار دادهاند. در عين حال ميتوان دربارة توليدات مذكور، از اطلاعات كلي و برآوردهاي تقريبي استفاده كرد.
در دهههاي اخير، ايالات متحدة آمريكا، بدون ترديد نخستين توليدكننده و تأمينكنندة برنامههاي راديويي- تلويزيوني و به ويژه برنامههاي تلويزيوني جهان بوده است و كشورهاي اروپاي غربي پس از آن، مقام دوم را دارا بودهاند. كشورهاي ژاپن، برزيل و مكزيك نيز از اواخر دهة 1980 در توليد برنامههاي تلويزيوني پيشرفتهاي قابل ملاحظهاي داشتهاند. اما اكثر كشورهاي جهان سوم، به سبب مسائل و مشكلات مختلف و به ويژه هزينههاي سنگين توليد اين برنامهها، از تدارك فرآوردههاي ملي در اين زمينه بازماندهاند و همچنان نيازهاي خود در مورد برنامههاي تلويزيوني را از طريق واردات و مخصوصاً ورود سريالهاي تصويري آمريكايي، تأمين ميكنند. (23)
پ- امكانات و وسايل استفاده از ارتباطات رسانهاي
بررسي راجع به امكانات و وسايل مورد نياز مخاطبان ارتباطات جمعي براي استفاده از محتواهاي آنها، شناخت زيرساختها و تجهيزات ضروري در اين زمينه را ايجاب ميكند. به اين منظور بايد، تعداد سالنهاي نمايش فيلمهاي سينمايي، تعداد گيرندههاي راديويي و تلويزيوني و تعداد كتابها، روزنامهها و مجلههاي مورد استفاده در سطحهاي ملي، منطقهاي و جهاني، مشخص شوند و امكانات بهرهبرداري از آنها طرف توجه قرار گيرند.
در اين زمينه، معمولاً تعيين تعداد سالنهاي سينما، تعداد گيرندههاي راديو و تلويزيون، تعداد دستگاههاي ضبط و پخش صدا و تصوير و همچنين دستگاههاي رايانهاي ضروري براي بهرهمندي از برنامههاي شبكههاي اطلاعاتي، امري ساده به نظر ميرسد و ميتوان با استفاده از آمارهاي مختلف مربوط به آنها، اطلاعات لازم دربارة هر كدام را به دست آورد. اما كسب اطلاعات در زمينة امكانات استفاده از كتابها و روزنامهها و مجلهها، اغلب با دشواريهاي گوناگون روبرو ميشود. مخصوصاً كه در مورد اخير، علاوه بر مشكل تعيين وضعيت كمي كتابها و مطبوعات، شناخت عادات مطالعة مخاطبان، كه بيشتر براساس نظرسنجي امكان پذير است و در بسياري موارد به سبب پيچيدگي موضوع، نتايج صحيحي به دست نميدهد، نيز دشوار است. در اين زمينه، دستيابي به اطلاعات ضروري براي تعيين وضع خوانندگان واقعي روزنامهها و مجلهها هم به علت مبهم بودن تيراژ آنها و عدم انطباق تعداد نسخههاي چاپي اعلام شده با تيراژ واقعي، به ويژه در كشورهاي جهان سوم، با مشكل مواجه ميشود.
براي شناخت مخاطبان راديوها يا تلويزيونها نيز بيشتر از آمارهاي برآوردهاي تخميني، كه غالباً در كشورهاي توسعهنيافته در مقايسه با كشورهاي توسعهيافته، اعتبار كمتري دارا هستند، استفاده ميگردد. البته، در كشورهاي پيشرفته، به سبب نياز مؤسسات بازاريابي و آگهي هاي بازرگاني به شناخت مخاطبان راديو و تلويزيون، در جهت تشويق آنان به خريد و مصرف كالاها و خدمات مورد تبليغ، نظرسنجيهاي مربوط به برنامههاي ارتباطي سمعي و بصري، از اعتبار بيشتري برخوردارند.
I. مطالعة كتاب و مطبوعات
بررسي وضع زيرساختهاي مطالعة كتاب، معمولاً با دشواري امكانپذير است و در صورتي كه امكان آن از طريق شناخت تطبيقي مجموع جلدهاي كتابهاي كتابخانهها و كتابفروشيها و چگونگي طبقهبندي آنها هم وجود داشته باشد، نميتواند سودمند واقع شود و فقط ممكن است تعداد كتابهاي تخصصي موجود در رشتههاي علمي مختلف در هر كدام از آنا را مشخص سازد. در صورتي كه اگر به جاي آن، به بررسي وضع مصرف كاغذ فرهنگي و همچنين كاغذ روزنامه در كشورهاي دنيا پرداخته شود، تفاوت فاحش آن در ميان كشورهاي شمال و جنوب آشكار مي گردد.
توجه به ميزان مصرف كاغذ در كشورهاي جهان، اختلاف سطح توسعة فرهنگي كشورهاي توسعهيافته و كشورهاي در حال توسعه را به خوبي روشن ميكند و نشان ميدهد كه كشورهاي بزرگ توليدكنندة كاغذهاي فرهنگي و روزنامهاي، بزرگترين مصرفكنندگان آنها هم به شمار ميروند. به طوري كه در سال 1990، در حدود 93 درصد توليد كاغذ دنيا در كشورهاي پيشرفته به مصرف رسيده است و ايالات متحدة آمريكا به تنهايي مصرفكنندة نصف كاغذ جهان بوده است. همچنين بايد اضافه شود كه در همان سال، دو كشور ايالات متحده و كانادا، در حدود ده برابر تمام كشورهاي آمريكاي لاتين، كاغذ مصرف كردهاند.
بررسي چگونگي مطالعة كتابها، روزنامهها و ساير نشريههاي دورهاي در كشورهاي پيشرفته غربي، به سبب اهميت و ضرورت شناخت بازار كتاب و مطبوعات، مورد توجه فراوان مالكان و مديران مؤسسات انتشاراتي و مطبوعاتي قرار دارد. يكي از نمونههاي جالب اين بررسيها، تحقيقي است كه روزنامة «لوموند» فرانسه، در اواسط دهة 1960 انجام داد و گزارش آن را با عنوان «لوموند و خوانندگان آن» منتشر كرد. اين گزارش، اطلاعات بسيار سفيدي دربارة خصوصيات خوانندگان اين روزنامه در برداشت.
در دو دهة اخير هم بسياري از مؤسسات مطبوعاتي غربي، براساس سياستهاي بازاريابي خود، براي شناخت خوانندگان بالقوة نشريات خويش، به پژوهشهاي ويژه از طريق نظرسنجي دست زدهاند. همچنين برخي از مؤسسات نشر كتاب، بااستفاده از پرسشنامههاي حاوي چندين سؤال دربارة «چه كسي ميخواند؟، چه ميخواند؟ چه زماني ميخواند؟ چرا ميخواند؟»، به بررسي نيازها و علاقههاي خوانندان بالقوةكتابها پرداختهاند تا بتوانند بر مبناي پاسخهاي آنان، آثاري منطبق با خواستهاي آنها منتشر كنند.
اما بايد در نظر داشت كه اين گونه پژوهشها، با توجه به معيارهاي ملي خاصي كه در كشورهاي پيشرفته براي آنها به كار برده ميشوند و تفاوتهاي فرهنگي گوناگوني كه بين اين كشورها و كشورهاي در حال توسعه وجود دارند، در تمام كشورها قابل تعميم نيستند و كشورهاي جهان سوم، با در نظر گرفتن شرايط اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ويژة خود، بايد در اين زمينه شيوههاي مناسب و مطلوب خويش را پيدا كنند.
II. سالنهاي سينما و تماشاگران فيلمهاي سينمايي
سينما تنها رسانهاي است كه چگونگي استفاده از آن، به سبب سهولت شناخت تعداد سالنهاي نمايش عمومي فيلمها، صندليها و تماشاگران آنها در هر كشور، به طور سريع و دقيق امكانپذير است.
بررسي مقايسهاي تعداد سالنهاي عمومي نمايش فيلم در كشورهاي شمال و جنوب، نشان ميدهد كه از اين لحاظ، كشورهاي توسعه يافته، با وجود كاهش تماشاگران آنها، در دهههاي اخير همچنان از كشورهاي در حال توسعه پيشرفتهتراند و اگر چه تعداد مشتريان اين سالنها به علت گسترش برنامههاي تلويزيوني و تصويرهاي ويدئويي، به طور قابل ملاحظهاي تقليل يافتهاند، اما صنعت سينماي كشورهاي شمال همچنان در حال رونق است.
با مقايسة وضع كمي سالنهاي سينما و تعداد صندليهاي آنها در كشورهاي جهان ، كه به موجب توصيههاي اوايل دهة 1960 يونسكو، حداقل 50 صندلي براي هر يك هزار نفر جمعيت در نظر گرفته شده است، مشخص ميگردد كه در آغاز دهة 1990، در كشورهاي آسيايي و آفريقايي و كشورهاي عربي، ثبات تعداد سالنهاي مذكور و صندليهاي آنها، پا بر جا بوده است. درحالي كه در همان زمان، در اقيانوسيه به سبب توجه بسيار فراوان به برنامههاي راديويي و تلويزيوني، تعداد اين سالنها كاهش شديدي پيدا كرده است و كشورهاي اروپايي، برعكس، از اوايل دهة 1980 - تعداد سالنهاي ياد شده را تا حد كمي افزايش دادهاند. همچنين كشورهاي آمريكاي شمالي نيز به رغم كاهش تعداد سالنهاي سينماي آنها در اوايل دهة 1960، در آغاز دهة 1990 در اين زمينه وضع ثابتي داشتهاند.
آمارهاي موجود نشان ميدهند كه تعداد تماشاگران سينماهاي كشورهاي پيشرفته، كه در سال 1965 سه چهارم تعداد تماشاگران سالنهاي سينما در سراسر جهان بود، در سال 1990 به نصف اين تعداد كاهش يافته است. در صورتي كه در بسياري از كشورهاي در حال توسعة آسيايي و آفريقايي، در اين فاصلة 25 ساله، بر تعداد صندليهاي سينما براي هر يك هزار نفر جمعيت افزوده شده است. آمريكاي لاتين در اين زمينه، وضع ثابتي داشته است، در آمريكاي شمالي، اروپا و اقيانوسيه هم تعداد تماشاگران تقليل پيدا كرده است و در كشورهاي عربي نيز با وجود توسعة تعداد سالنهاي سينما تا سال 1975، در پانزده سال بعد از آن، از تعداد تماشاگران كاسته شده است.
دربارة علل كاهش تماشاگران سالنهاي سينما در كشورهاي مناطق مختلف دنيا، بايد خاطر نشان ساخت كه علاوه بر تأثير شديد گسترش برنامههاي تلويزيوني در كاهش مشتريان آنها، عوامل ديگري مانند پائين آمدن سطح كيفي فيلمهاي سينمايي، مديريت نامناسب سالنهاي نمايش فيلم، ضرورت انتظار تماشاگران در صفهاي طولاني خريد بليط ورودي، عدم معرفي مطلوب فيلمهاي جديد، عدم امنيت رو به فزون رفت و آمد در بسياري از شهرهاي بزرگ و قاچاق نوارهاي تصويري ويدئويي، در اين باره تأثيرات منفي فراواني داشتهاند.
III. گيرندههاي راديو و تلويزيون
دامنة فراگيري جهاني استفاده از دستگاههاي گيرندة راديو و تلويزيون، كه تا دهة 1960، كشورهاي پيشرفتة غربي بيش از همة كشورهاي ديگر از آنها برخوردار بودند، در دو دهة اخير بسيار گستردهتر شده است. به طوري كه كشورهاي در حال توسعه، به موجب آمارهاي سالانة «يونسكو»، در اوايل دهة 1990، بيش از يك سوم گيرندههاي مذكور را در اختيار داشتهاند.
بررسي آمارهاي موجود مشخص ميسازد كه برتري جهاني قبلي كشورهاي آمريكاي شمالي در بهرهمندي از گيرندههاي راديو و تلويزيون، از اواخر دهة 1980 از ميان رفته است. وضعيت كشورهاي اروپايي هم كه از آغاز سالهاي 1960 در مورد استفاده از اين گيرندهها، به حد اشباح رسيده بود، تغييري نكرده است. همچنين با اين بررسي معلوم ميشود، كه در دهة 1980، كشورهاي آفريقايي براي نخستين بار توانستهاند تعداد دستگاههاي گيرندة خود را از حد يك درصد كل راديوها و تلويزيونهاي دنيا، بالاتر ببرند و كشورهاي آسيايي هم بيش از يك چهارم اين گيرندهها در سطح جهان را دارا شدهاند.
به همين لحاظ، برخي از محققان ارتباطي، راديو را به عنوان بهترين و كارآمدترين وسيلة ارتباط جمعي كشورهاي قارة آفريقا و همچنين ساير كشورهاي در حال توسعه معرفي ميكنند و معتقدند كه در اين كشورها به سبب تداوم شرايط اقتصادي و اجتماعي سنتي، وجود گروههاي وسيع افراد بيسواد و اوضاع جغرافيايي نامساعد محيط زندگي جمعي، راديو مفيدترين و مؤثرترين رسانة همگاني به شمار ميرود و به ويژه، كاربرد راديوي ترانزيستور، كه هم ارزان است. هم با مشكل نبود برق در بسياري از روستاهاي آفريقا برخورد نميكند، اهميت اين وسيلة مهم ارتباطي در كشورهاي مذكور را بسيار بالا برده است.
براساس اطلاعات مندرج در سالنامههاي آماري يونسكو، ميزان برخورداري كشورهاي شمال وجنوب و به عبارت ديگر، كشورهاي توسعه يافته و توسعهنيافته از گيرندههاي راديويي در سالهاي 1970 و 1990 به اين ترتيب بوده است:
- در سال 1970، كشورهاي توسعهيافته 8/84 درصد و كشورهاي توسعهنيافته 2/15 درصد گيرندههاي مذكور را دارا بودهاند و از لحاظ تقسيمات جهاني مناطق مختلف جغرافيائي، به ترتيب كشورهاي آمريكاي شمالي 6/41 درصد، كشورهاي اروپايي 5/38 درصد، كشورهاي آسيايي 3/9 درصد، كشورهاي آمريكاي لاتين 9/6 درصد، كشورهاي عربي، 4/1 درصد كشورهاي اقيانوسيه 2/1 درصد، و كشورهاي آفريقايي 1/1 درصد اين گيرندهها را در اختيار داشتهاند.
- در سال 1990، كشورهاي توسعهيافته، از 3/64 درصد و كشورهاي توسعه نيافته، از 7/35 درصد گيرندههاي راديويي جهان برخوردار بودهاند و در تقسيمبندي جغرافيايي مناطق دنيا هم به ترتيب، كشورهاي آمريكاي شمالي 8/28 درصد، كشورهاي اروپايي 1/28 درصد، كشورهاي آسيايي 9/27 درصد، كشورهاي آمريكاي لاتين 7/7 درصد، كشورهاي آفريقايي 5/3 درصد، كشورهاي عربي 7/2 درصد و كشورهاي اقيانوسيه 3/1 گيرندههاي راديويي جهان را دارا بودهاند.
بنابراين، در طول دو دهة ياد شده، چگونگي نابرابريهاي مربوط به گيرندههاي راديويي به كلي تغيير كرده است و كشورهاي جنوب در مناطق مختلف جغرافيايي، از وضعيت مناسبتري برخوردار شدهاند. به اين معنا كه كشورهاي صنعتي شمال در آمريكا و اروپا، سطح برتري بسيار بالاي قبلي را از دست دادهاند و كشورهاي آسيايي، رشد قابل ملاحظهاي پيدا كردهاند.
در مورد دستگاههاي گيرندة تلويزيون هم چگونگي برخورداري كشورهاي پيشرفته و كشورهاي عقبمانده از اين وسيلة بسيار جذاب ارتباطي، قابل توجه است. بايد در نظر داشت كه از دهة 1960، سهم برخورداري كشورهاي جهان سوم از گيرندههاي تلويزيوني جهان افزايش يافته است. اما در اين زمينه برخلاف راديو، به سبب گراني دستگاههاي گيرندة تلويزيون، اين رسانة جديد ارتباطي بيشتر از سوي جمعيتهاي مرفه شهر نشين، مورد استقبال قرار گرفته است.
بررسي اطلاعات مندرج در سالنامههاي آماري يونسكو مشخص ميسازد، كه در دهة 1960، با توجه به معيار چگونگي برخورداري هر يكهزار نفر جمعيت كشورها از گيرندهاي تلويزيوني، كشورهاي آمريكاي شمالي، برتري بسيار بالايي دارا بودهاند و كشورهاي اروپايي و كشورهاي اقيانوسيه هم پس از كشورهاي مذكور، در سطح نسبتاً برجستهاي قرار داشتهاند. در اين ميان، در دهههاي 1960 و 1970، وضع كشورهاي در حال توسعة آسيايي و آفريقايي و آمريكاي لاتين، در بهرهمندي از اين گيرندهها بسيار نامساعد بوده است. به طوري كه در دهة 1970، براي هر يكهزار نفر جمعيت تنها 13 دستگاه گيرندة تلويزيون در اختيار داشتهاند.
بر مبناي اطلاعات سالنامة آماري يونسكو، در سال 1990، كشورهاي توسعةيافتة شمال 4/77 درصد گيرندههاي تلويزيوني جهان را دارا بودهاند و در مقابل آن، كشورهاي توسعهنيافته از 6/22 درصد اين گيرندهها برخوردار بودهاند. به موجب همين اطلاعات، در همان سال، كشورهاي اروپاي غربي و اروپاي شرقي و اتحاد جماهير شوروي سابق، از 3/38 درصد، كشورهاي آمريكاي شمالي، از 3/28 درصد، كشورهاي آسيايي از 2/21 درصد، كشورهاي آمريكاي لاتين از 5/8 درصد و كشورهاي اقيانوسيه و كشورهاي آفريقايي، در مجموع از 7/3 درصد دستگاههاي گيرندة تلويزيوني جهان، بهرهمند بودهاند. (24)
* * * * *
در مورد تلويزيون، توجه به مسائل مربوط به چگونگي تأمين برنامههاي تصويري عرضه شده به بينندگان، از لحاظ توليد داخلي يا ورود آنها از كشورهاي ديگر، وضع دستگاههاي ضبط و پخش برنامههاي ويدئويي، استفاده از برنامههاي تلويزيونهاي كابلي يا تلويزيونهاي ماهوارهاي و همچنين چگونگي كمي و كيفي استفادة مخاطبان از برنامههاي تلويزيوني (مدت تماشاي روزانه و انواع برنامهها) نيز اهميت فراواني دارند.
در واقع، مسائل مذكور، در دهههاي اخير هم در سطح ملي كشورها، هم در سطح منطقهاي و هم در سطح جهاني توجه زيادي به خود جلب كردهاند. به گونهاي كه سلطه و وابستگي تلويزيوني ناشي از صدور سريالهاي آمريكايي و ساير كشورهاي صنعتي بزرگ غربي به كشورهاي در حال توسعه و همچنين توليد و توزيع دستگاههاي ويدئويي و جهانيسازي برنامههاي تلويزيوني ماهوارهاي در تمام كشورهاي دنيا، علاوه بر بحث و بررسيهاي مربوط به آنها در داخل كشورها و همچنين در سطح همكاريهاي منطقهاي كشورها (مانند شوراي اروپا و اتحاديةاروپايي)، به ويژه در سطح بينالمللي (در مباحثههاي بينالمللي پر سروصداي اجلاسيههاي كنفرانسهاي عمومي يونسكو در دهههاي 1970 و 1980)، به مناقشهها و معارضههاي شديد كشورهاي در حال توسعه با كشورهاي بزرگ صادركنندة برنامهها و سريالهاي تلويزيوني كه تأمينكننده برنامههاي تلويزيوني پخش مستقيم ماهوارهاي هم به شمار ميروند منجر شدهاند و در طرح خواستهاي خاص ممالك جهان سوم براي مقابله با «تهاجم فرهنگي» و «سلطة ارتباطي» و برقراري يك «نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات»، جايگاه مهمي داشتهاند. اين مسائل و مسائل جديد مربوط به چگونگي برخورداري كشورهاي جهان از تكنولوژيهاي نوين اطلاعات و ارتباطات، از اوايل دهة 1990 با شيوههاي ديگري طرف توجه قرار گرفتهاند و بيشتر در چارچوب برنامههاي بينالمللي و منطقهاي تدارك و تشكيل نشستهاي «اجلاس جهاني سران دربارة جامعة اطلاعاتي» (ژنو: دسامبر 2003، تونس: نوامبر 2005)، در جهت مقابله با «شكاف ديجيتال» و تجديد نظر در «راهبري اينترنت» دنبال شدهاند.
* استاد دانشكدة علومارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي
مآخذ
1. Armand Mattelart. L’Invention de la Communication. Paris: La Découverte, 1994, PP.7.8
2. Armand Mattelart. La Communication-Monde : Histoire des Idees et des Stratégies. Paris : La Découverte, 1991,PP.37-41
3. Ibid.PP.55-59
4. Charles H.Cooley. Social Organization. New York: Charles Scribner’s Sons, 1901, P.65
5. Ibid.P.61
6. Charles H.Cooley. The Theory of Transaction. New York, 1894
فرنان برودل. سرمايهداري و حيات مادي: 1800-1400. ترجمة بهزادباشي با مقدمة دكتر پرويز پيران. تهران: نشر ني، 1372، صفحههاي 383 تا 432
7. Armand Mattelart. L’Invention de la Communication. PP.185-245
8. Armand Mattelart. La Mondialisation de la Communication. Paris : P.U.F, Collection »Que Sais-Je«, 1996, PP.55-84
9. Armand Mattelart. Histoire de l’ Utopie Planétaire : De la Cité Prophétique à la Société Globale. Paris : La Decouverte, 2000, PP 305-320
10. Armand Mattelart. Histoire de la Société de l’Information. Paris : La Découverte, Collection »Repéres«, 2001, PP.92-104
11. Armand Mattelart. Diversité Culturelle et Mondialisation. Paris : La Découverte , Collection »Repéres, 2005, PP.92-103
12. James N.Rosna and J.P.Sing (eds). Information Technologies and Global Politics. Albany, N.Y: University of New York Press, 2002
13. Jill Hills. The Struggle for Control of Global Communication: The Formative Century. Urbana and Chicago: University of Illinois Press, 2002
14. Anthony Smith. Geopolitics of Information: How Western Culture Dominates the World. New York: Oxford University Press, 1980
- آنتوني اسميت، ژئوپوليتيك اطلاعات: شيوههاي سلطهجويي فرهنگي استعمار در جهان از طريق رسانههاي همگاني. ترجمة فريدون شيرواني. تهران: انتشارات سروش، 1364
15. Aharon Kellerman. Telecommunications and Geography. New York: Belhaven, 1993
16. Peter J.Hugill. Global Communication Since 1844: Geopolitics and Technology. Baltimore: The Johns Hopkins University Press, 1999
17. Henry Bakis. Géopolitique de l’Information. Paris : P.U.F., Collection »Que Sais-Je?«, 1987
18. Henry Bakis. Géographie des Télécommunications. Paris : P.U.F., Collection »Que Sais –Je?«. 1984
19. Jacques Barrat. Géographie Economique des Médias. 2 Tomes. Tome 1: Médias et Développement. Tome2 : Diversité des Tiers Mondes. Paris: Litec Economie, 1992, 521 PP et 467 PP
20. Jacques Barrat. Géographie Economique des Médias. Tome1. PP. 9-135
21. Ibid.PP.9-24
22. Ibid.PP.25-54
23. Ibid.PP.56-91
* اين مقاله به عنوان مقدمهي كتاب« جغرافياي سياسي اطلاعات و ارتباطات» تأليف آقاي دكتر اسدالله آزاد، استاد علوم كتابداري دانشگاه فردوسي مشهد، كه تا چند هفته ديگر به وسيله موسسه «نشر كتابدار» انتشار مييابد، تهيه شده است.
No comments:
Post a Comment